تبیان، دستیار زندگی
سپس آن را به من داد و فرمود: اى ام سلیم ! هر كه تواند همانند این كار انجام دهد او وصى من است ...اى ام سلیم ! وصى من كسى است كه همچون من ، در تمام حالاتش ‍ به واسطه (قدرت خدادادى ) خودش از دیگران بى نیاز باشد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستانی از نشانه‌های امامت اهل‌بیت

امام حسین (ع)

مرحوم مجلسى با سند خود از فریفین (شیعه و سنى ) نقل مى كند كه : سلمان فارسى و براء بن عازب از ام سلیم نقل كرده اند كه گفت : من بانویى (باسواد) بودم كه تورات و انجیل را خوانده بودم ، از این رو اوصیاء پیامبران را مى شناختم و دوست داشتم كه وصى محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) را نیز بشناسم .

پس چون كاروان ما به مدینه رسید، آنها را به قبیله خود پشت سر نهادم و خدمت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) رسیدم . عرض كردم : اى رسول خدا! هیچ پیامبرى نیست مگر آن كه دو جانشین دارد، یك جانشین پیش از او مى میرد و جانشین دیگر پس از او مى ماند. جانشین موسى در حیات او هارون بود كه پیش از موسى از دنیا رفت . سپس وصى پس از مرگش یوشع بن نون بود، وصى عیسى در حیاتش ((كالب ابن یوحنا)) بود كه پیش از عیسى از دنیا رفت و وصى پس از خودش شمعون صفا پسر عمه مریم بود و من در كتب آسمانى پیشین جستجو كرده ام و جز یك نفر كه وصى در حیات و ممات شما خواهد بود پیدا نكرده ام . اى رسول خدا - جانم به فدایت - بگو وصى شما كیست ؟

رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: (بله ) من در حال زندگى و پس از مرگ خود فقط یك وصى دارم عرض كردم : او كیست ؟

فرمود: سنگریزه اى به من بده ، من سنگریزه اى از زمین برداشته به او دادم ، او آن را میان كف دستان خود نهاد و به هم مالید تا همچون آرد نرم شد، سپس آن را خمیر كرده از آن یاقوت سرخ پدید آورد و با انگشتر خود آنرا مهر زد، نقش آن براى هر كه مى دید آشكار شد، سپس آن را به من داد و فرمود: اى ام سلیم ! هر كه تواند همانند این كار انجام دهد او وصى من است ...اى ام سلیم ! وصى من كسى است كه همچون من ، در تمام حالاتش ‍ به واسطه (قدرت خدادادى ) خودش از دیگران بى نیاز باشد. ام سلیم گوید: در این هنگام به رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) نگریسته دیدم - در حالیكه او راست ایستاده بدون خم شدن به زمین و بدون آنكه با سر انگشتان پا خود را بالا بكشد - دست راست خود را به سقف و دست چپ خود را به زمین نهاده است .

من سنگریزه اى از زمین گرفته به او دادم ، دیدم آن را میان كف دستان خود نهاد، همچون آرد نرم كرد، سپس آن را خمیر كرد از آن یاقوت سرخ پدید آورد و آن را با انگشتر خود مهر زده نقش آن ظاهر گشت ، سپس آن را به من داده فرمود: ((ام سلیم ! در آن بنگر، آیا چیزى مى بینى ))؟

او گوید: از محضر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) بیرون آمدم ، سلمان را دیدم كه از على (علیه السلام) با اینكه جوان بود - نگهبانى مى كند و به حریم خانه او پناه مى برد - نه خاندان و صحابى دیگر پیامبر - از این رو پیش خود گفتم : این سلمان (پیر طریقت حق ) است كه پیش از من ملازم كتب آسمانى پیشین و جانشینان انبیا بوده و چیزهایى مى داند كه من نمى دانم ، باشد كه با هم ملازم (و برابر) باشیم .

بدین سبب خدمت على (علیه السلام) رسیده عرض كردم : آیا شما وصى محمدى ؟ فرمود: بلى چه مى خواهى عرض كردم : نشانه وصایت شما چیست ؟ فرمود: سنگریزه اى بیاور، من سنگریزه اى از زمین برداشته به او دادم ، او آن را میان كف دستان خود نهاد و به هم مالید تا همچون آرد نرم شد، سپس آن را خمیر كرده از آن یاقوت سرخ پدید آورد و با انگشتر خود آن را مهر زد، پس نقش آن براى هر كه مى دید آشكار شد. سپس به سوى خانه خود راه افتاد، من نیز از پى او رفتم تا درباره آنچه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) انجام داد از او بپرسم ، در این هنگام او خود به من رو نموده همان را كه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) كرد، انجام داد. عرض  كردم : اى ابا الحسن ! وصى تو كیست ؟ فرمود: هر كه همانند این كار را انجام دهد.

ام سلیم گوید: پس با حسن بن على (علیه السلام) برخورد كردم ، عرض ‍ كردم : آیا تو وصى پدر خویشى ؟ - و من از خردسالى او و پرسش خود در شگفت بودم . با اینكه از اوصاف آن دوازده امام كه سرور و برترینشان پدر آنان (على بن ابیطالب (علیه السلام)) بود آگاه بودم و به آن از كتب پیشینیان پى برده بودم - فرمود: بلكه من وصى پدرم هستم . عرض كردم : نشانه آن چیست ؟ فرمود: سنگریزه اى به من بده ، من سنگریزه اى برداشته به او دادم ، او آن را در میان دستان خود نهاده همچون آرد نرم ساخت سپس آنرا خمیر كرده از آن یاقوت سرخ پدید آورد، سپس مهر زده نقش آن آشكار گشت و آن را به من داد. به او عرض كردم : وصى شما كیست ؟ فرمود: كسى كه بتواند چنین كند در حالى كه ایستاده بود، دست راست خود را دراز كرد تا آنجا كه از بام هاى مدینه گذشت و دست چپ خود را پائین آورده آن را به زمین نهاد، بدون اینكه خم شود یا بالا رود. من پیش خود گفتم اكنون چه كسى وصى او را به من بنمایاند؟

امام حسین (ع)

از نزد او بیرون آمدم . پس با حسین (علیه السلام) برخورد كردم . من از روى كتب آسمانى پیشین به ویژگی‌ها و صفات او و نه نفر اوصیاى از فرزندان او پى برده بودم ، جز اینكه او را به علت خردسالى با شكل ظاهریش ‍ نمى شناختم از این رو به او كه كنار حیاط مسجد (نشسته ) بود نزدیك شده عرض كردم : سرورم شما كیستى ؟ فرمود: ((ام سلیم ! من همانم كه تو در جستجوى اویى ، من وصى اوصیایم ، و پدر آن نه امام هدایت گر (پس از خود) من وصى بردارم حسن (علیه السلام)، و برادرم وصى پدرم على (علیه السلام)، و على (علیه السلام) وصى جدم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) است )).(1)

از گفتار او تعجب نموده عرض كردم : نشانه وصایت شما چیست ؟ فرمود: ((سنگریزه اى بیاور))،(2)

من سنگریزه اى از زمین گرفته به او دادم ، دیدم آن را میان كف دستان خود نهاد، همچون آرد نرم كرد، سپس آن را خمیر كرد از آن یاقوت سرخ پدید آورد و آن را با انگشتر خود مهر زده نقش آن ظاهر گشت ، سپس آن را به من داده فرمود: ((ام سلیم ! در آن بنگر، آیا چیزى مى بینى ))؟(3) نگاه كردم دیدم ، نام رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)، على (علیه السلام)، حسن (علیه السلام)، حسین (علیه السلام) و نه نفر امامان اوصیاء از فرزندان حسین (علیه السلام) - كه درود خدا بر همگى آنان باد - در آن نقش بسته است ، نام‌هاى آنان جز دو نام - جعفر (علیه السلام) و موسى (علیه السلام) - مثل هم بودند و من هم در انجیل چنین دیده بودم .

من تعجب كردم و با خود گفتم : خداوند به من دلایلى مرحمت فرمود كه پیش از من به كسى نداده است .

عرض كردم : سرورم ! نشانه دیگرى بیاور. پس او در حالیكه نشسته بود تبسم نموده برخاست . سپس دست راست خود را به سوى آسمان دراز كرد، به خدا سوگند گویى دست او ستونى (نورانى و) آتشین بود كه هوا را مى شكافت (و پیش مى رفت ) تا از چشمانم ناپدید شد، و او (خونسرد و شجاع ) ایستاده بود و به این حادثه اهمیتى نمى داد و نمى گریخت - من بیهوش افتادم ، وقتى به هوش آمدم دیدم در دست او دسته اى از برگ مورد(4) است كه با آن بر بینى من مى زند (تا به هوش آیم ).

پیش خود گفتم : پس از دین این نشان الهى ، دیگر به او چه بگویم ؟ و برخاستم . به خدا سوگند تا هم اكنون بوى خوش آن دسته برگهاى مورد را حس مى كنم ، آن نزد من است نه از سرسبزى و طراوت افتاده و نه از بوى خوش آن كم شده است ، و من به كسان خود وصیت كرده ام تا آنرا در كفنم بگذارند.

پس عرض كردم : سرورم ! وصى شما كیست ؟ فرمود: (هر كس كه همانند كار من انجام دهد).(5) ام سلیم گوید: من تا دوران (امام سجاد (علیه السلام ) على بن الحسین (علیه السلام) زنده بودم .

امام حسین (ع)

تنها (زر بن حبیش ) - نه غیر او - گوید: گروهى از تابعین كه این ماجرا را از ام سلیم شنیده بودند، آن را براى من نقل كردند، از جمله آنان (مینا مولا عبدالرحمن بن عوف ) و (سعید بن جبیر مولا بنى اسد) بودند كه آن را از خود او شنیده بودند. و بخشى از آن را (سعید بن مسیب مخزومى ) از ام سلیم نقل كرده كه گفت : پس به خدمت على بن الحسین (علیه السلام) رسیدم ، در حالى كه او در خانه خود به نماز ایستاده آن را طول مى داد و از آن دست نمى كشید - او هر شبانه روز هزار ركعت نماز مى خواند - مدتى زیاد نشستم و او نماز خود را تمام نكرد، تصمیم گرفتم برخیزم (و بروم )، همین كه بر آن شدم ناگاه نگاهم به انگشتر او كه نگین حبشى داشت افتاد، دیدم بر آن نوشته است : (ام سلیم ! بایست تا آنچه را كه براى آن آمده اى انجام دهم ). پس با شتاب نماز خود را تمام كرد. چون سلام نماز را گفت ، به من فرمود: ام سلیم ! سنگریزه اى به من بده این در حالى بود كه من درباره خواسته خود هنوز سؤالى نكرده بودم - سنگریزه اى از زمین برداشته به او دادم ، او آن را گرفته و میان كف دستان خود نهاد و همچون آرد نرم كرد، سپس آن را خمیر كرده از آن یاقوت سرخ پدید آورد و آن را با انگشتر خود مهر زده نقش آن ظاهر شد. به نام مبارك همه آنان (كه در آن یاقوت نقش ‍ بسته بود) نگریستم ، به خدا سوگند همان سان كه در عصر حسین (علیه السلام) دیده بودم . اكنون آنان را دیدم . عرض كردم : جانم فداى شما باد، وصى شما كیست ؟ فرمود: آن كس كه همانند كار من انجام مى دهد، ولى تو وصى پس از مرا نخواهى دید.

ام سلیم گوید: فراموش كردم تا از او بخواهم آنچه را كه پیش از او رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و على (علیه السلام) و حسن (علیه السلام ) و حسین (علیه السلام) انجام مى دادند انجام دهد. از خانه بیرون آمده به راه خود مى رفتم كه صدا زد: ام سلیم ! عرض كردم : بله . فرمود: برگرد. برگشتم دیدم او در وسط حیاط منزل خود ایستاده است . تبسم كنان داخل اتاق شده فرمود: ام سلیم ! بنشین . نشستم . دست راست خود را دراز كرد دیدم خانه ها و دیوارها و كوچه هاى مدینه شكافت و دست او از چشم من پنهان شد، سپس فرمود: ام سلیم ! بگیر، به خدا سوگند كیسه اى را در حقه اى كه در منزل داشتم به من داد كه در آن چندین دینار و دو گوشواره طلا و نگینهایى از مهره یمانى بود كه داشتم . (و چون هنوز مردد بودم ) عرض كردم: سرورم! حقه را مى شناسم (گویا از خودم باشد) ولى در آن چیست نمى دانم جز اینكه آن را سنگین حس مى كنم. فرمود: آن را بگیر و از پى كار خود برو.

من از نزد او بیرون شده به منزل خود آمدم و سراغ حقه خود رفتم ، آن را سر جاى خود ندیدم پس یقین كردم كه این حقه همان حقه من است .

بدینگونه از روى بصیرت و هدایت الهى كه از آن روز در آنان دیدم آنچنانكه حق معرفتشان است آنان را شناخته ام . الحمدلله رب العالمین .

پی نوشت‌ها:

1.*نا طلبتك یا ام سلیم اءنا وصى الاءوصیاء، و اءنا اءبو التسعه الاءئمه الهادیه و اءنا وصى اءخى الحسن ، و اءخى وصى اءبى على ، و على وصى جدى رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم).

2. ایتینى بحصاه .

3. انظرى فیها یا ام سلیم ، فهل ترین فیها شیئا؟

4. مورد: درختى است شبیه درخت انار، برگهایش سبز و ضخیم ، گلهایش سفید و خوشبو، همیشه سبز است ((فرهنگ عمید)).

5. من فعل مثل فعلى .

بخش سیره و عترت تبیان


منبع:

فرهنگ جامع سخنان امام حسین (علیه‎السلام)

ترجمه كتاب : موسوعه كلمات الامام الحسین (علیه‌السلام)

گروه حدیث پژوهشكده باقرالعلوم (علیه‌السلام)

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.