تبیان، دستیار زندگی
ورزش های شاهنامه ای فصل اول: پهلوانی و پهلوانان در شاهنامه بخش سوم مقدمه در دو بخش پیشین «ورزش در شاهنامه» را تا حد توان بررسی و مشخصات آن را تشریح کردیم در بخش آخر این رساله به عنوان حسن ختام و همچنین پرداختن به قسمت دیگری ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ورزش در شاهنامه (18)

ورزش های شاهنامه ای


فصل اول: پهلوانی و پهلوانان در شاهنامه

بخش سوم

مقدمه

در دو بخش پیشین «ورزش در شاهنامه» را تا حد توان بررسی و مشخصات آن را تشریح کردیم در بخش آخر این رساله به عنوان حسن ختام و همچنین پرداختن به قسمت دیگری از عنوان تحقیق یعنی «جایگاه فرهنگی و مردمی» ورزش، می خواهیم به طور مختصر اما در حد کفایت برای این رساله، درباره دست پروردگان ورزش در شاهنامه سخن بگوییم. با تکیه بر ابیات و اشعار شاهنامه ببینیم ورزش در شاهنامه که در بخش های گذشته اهمیت و ضرورت آن روشن شد و همچنین انواع آن و ویژگیها و مشخصات آن از جنبه های مختلف بررسی شد که در عمل چه بازدهی ای داشته و مبلغ و مبین چه اخلاق و کردار و ... فرهنگی بوده است.

همان طور که در بخش ها و فصل گذشته نیز اشاره شد در شاهنامه طبقه پهلوانان بیش از همه طبقات دیگر در ارتباط با ورزش بوده اند و اصولاً یکی از راههای پهلوان شدن و قرار گرفتن در جرگه پهلوانان، عبور از مراحل خاص تربیتی بود که بیشتر این مراحل با آموزشها و مهارتهای ورزشی همراه بود. در واقع برای کسب مهارتهای رزمی و همچنین آراسته شدن به خو و خصلتهای پهلوانی و در یک کلام فرهنگ پهلوانی آموزشها و مهارتها ورزش بود و دیگر آموزشها مثل نکات اخلاقی و رفتاری و ... در ضمن آموزشهای ورزش صورت می گرفته است. بدین ترتیب برای این که بدانیم محصول این آموزشها چه بوده است و نتیجه این آموزشها چه فرهنگی را به بار می آورده است و در یک کلام دستاورد عصاره ورزش در شاهنامه چه بوده و چه کسانی بوده اند، بهتر از همه باید طبقه پهلوانان را بررسی کرد و دید این طبقه با آموزشهایی که می دیدند و پهلوان می شدند مروج چه ارزشهایی و مبلغ چه فرهنگ رفتاری و خصلتی بوده اند.

به قول یکی از نویسندگان شاهنامه شناس: «شاهنامه، کتاب نبرد بین خوبی و بدی است(1)» و ما در ادامه بحث خود می افزاییم: فرهنگ پهلوانی، فرهنگ دفاع خوبی در برابر بدی است، فرهنگ دفاع از حق مظلوم و مقابله با دشمنان دین و آیین و آب و خاک. طلایه داران این فرهنگ و مروجین این جهان بینی پیش از هر کس، کسانی بوده اند که پهلوان نامیده می شده اند و البته این سخن ما به معنای این نیست که پهلوان بی عیب وجود نداشته و هر کس در شاهنامه پهلوان نامیده شد و مهارتهای رزمی و ورزشی را خوب می دانسته «معصوم» بوده و مبرا از هر گناه و اشتباهی است. در واقع فرق بین پهلوان و فرهنگ پهلوانی در شاهنامه تورانی ها در صف بدی شمشیر می زنند، آنان مهاجمند و تجاوزگر و ایران، سرزمین آباد و سرزمین آزادگان است و همواره رشک و طمع همسایگان خود را بر می انگیزد. آراستگی و حسن او، او را در معرض کشمکش و مصیبت دائم قرار می دهد. ایران کشور بی آزاری است در جنگهای خویش، ناگریز می شود که از موجودیت خود و اصول انسانی دفاع کند. (2) اما این هم بدان معنا نیست که ایرانی ها همه از دم در صف ایزدی و تورانیان یکسره اهریمنی و جهنمی. خوشبختانه شاهنامه دارای وسعت نظری قابل لمس هست که تعصب کور را از خود دور کند و شاید یکی از دلایل عمده، ماندنی شدن این اثر بزرگ وجود این وسعت نظر است که در کلیات کتاب جاری است. در نزد تورانیان مردانی همچون پیران ویسه، پیلسم، اعزیرث، سرخه و ... پهلوانانی هستند که نیکی و مردانگی آنان را ایرانی ها هم تأیید می کنند و حتی گودرز پس از کشتن پیران؛ در مرگ او می گرید. در میان تورانیان «به مردانی که تجسم کامل بدی باشند، به بیش از دو تن برنمی خوریم آن گرسیوز و گروی زره اند. (3) به این ترتیب در شاهنامه تورانیان به هیچوجه ذاتاً بد و اهریمنی نیستند. همان طور که ایرانیان جملگی مبرا از عیب نیستند.

کاووس در میان شاهان و طوس در میان پهلوانان ایرانی، از خصلتها و خلقیات قابل سرزنش و انتقادی برخوردارند به طوری که به ویژه کاووس بارها خشم رستم و دیگر پهلوانان نیکنام و حتی سیاوش پسرش را بر می انگیزد. شخصیت پردازی فردوسی که در نوع خود شاهکار است با تنوعی که در میان شخصیت افراد و کاراکترهای مختلف کتاب مشاهده می شود، به دست آمده است.

و اما به سراغ پهلوانان برویم. گفتیم که فرق است بین پهلوان و فرهنگ پهلوانی در شاهنامه هر آنکس که مرد جنگ و مهارتهای رزمی باشد «پهلوان» نامیده می شود، اما پهلوانی محبوب است و الگو که بیشتر بر خلقیات و صفات و ارزشهایی که مرد در مجموع آنها را تحت عنوان «فرهنگ پهلوانی» می شناسند، نزدیک باشد. در واقع فرهنگ پهلوانی فرهنگ ایده آل آن روزگار است که حتی ایده آل ترین پهلوانان نظیر رستم از نظر عمل به آن فرهنگ مطلق نیستند و مواردی هست که مثلاً «خشم» چشمان رستم را می بندد و او در راه انتقام از خون گناهکار و بی گناه نمی گذرد چنانکه رستم در راه انتقام از سیاوش دست به کشتاری بی رحمانه می زند با توجه به این موضوع می توان کلیه کسانی را که در شاهنامه «پهلوان» نامیده می شوند از حیث نزدیک یا دوری به فرهنگ پهلوانی به سه دسته تقسیم کرد: (4)

1- پهلوانان نیکوکار که عمر و سعادت خود رادر خدمت خوبی و دفاع از حق می گذراند. در این گروه فریدون، سیاوش، کیخسرو که شهریار هم هستند به حکم بهره مند بودن از فره ایزدی خیلی کمتر و یا اصلاً مرتکب خطا نمی شوند و تقریباً مبرا از عیب هستند اما بعضی دیگر خالی از عیب و ضعف نیستند نظیر: رستم، گودرز، طوس و... که پهلوانان صرف هستند و از فره ایزدی نابرخوردار ...

2- پهلوانان بدکار. پهلوانانی که کاملاً در نقطه مقابل فرهنگ پهلوانی قرار دارند و وجودشان سراپا از خبث و شرارت انباشته شده، کسانی چون ضحاک، سلم، تور گرسیوز، گروی زره، و در حد کمتری افراسیاب و سودابه. وجود اینان منشأ جنگ و زشتی و تباهی است.

3- پهلوانانی که آمیخته به فرهنگ پهلوانی و مغایر آن هستند. گاهی به سوی بدی و گاهی به سوی خوبی گرایش دارند. کاوس در ایران، پیران توران را می توان در این دسته قرار داد.

حال با توجه به این توضیحات به سراغ شاهنامه می رویم تا با کمک گرفتن از ابیات آن ببینیم، شاخصه های اصلی فرهنگ پهلوانی کدام است. فرهنگی که در میدان ورزش و آموزشهای پهلوانی آن را تبلیغ و تدریس می کرده اند و پهلوانان در انتخاب آن آزاد بوده اند چنانچه از نظر گرایش به سمت این فرهنگ همان طور که گفته شد، سه گرایش اصلی وجود داشت و هر ورزشکار و پهلوان لزوماً مبین و نمود عینی فرهنگ پهلوانی نبوده است. نکته دیگری را که لازم است قبل از شروع بحث فرهنگ پهلوانی توضیح بدهیم این است که منظور ما از فرهنگ پهلوانی در این بخش عجالتاً جنبه های اخلاقی و منش های پهلوانی است هر چند که در بخش های گذشته به جنبه های دیگر این فرهنگ نظیر کارکردها و ابزار و تکنیک ها چه تلویحاً و چه به طور مستقیم اشاراتی شده است و در پایان این بخش نیز درباره پوشاک، خوراک و اصطلاحات پهلوانی به اشاره نکاتی را که از شاهنامه استخراج کرده ایم خواهیم آورد.

پی نوشتها:

1- اسلامی ندوشن – زندگی و مرگ پهلوانان، شاهنامه ص 114

2- همان. ص 116

3- همان. ص 115

4- در این تقسیم بندی از کتاب زندگی و مرگ... کمک گرفته شده . ص 118

 ورزش در شاهنامه (16) 

 ورزش در شاهنامه (17)