تبیان، دستیار زندگی
این روزها برای ملت ایران یادآور خاطراتی تلخ و شیرین است . هویزه و سختی هایی که کشید! هویزه و جوان هایی که فدا کرد، هویزه و پیرانی داغدار و زجر کشیده و هویزه و کودکانی چشم به راه . چشم به راه روزی که برایشان اثبات شود به کدامین گناه این همه داغ را متحمل شد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهر شب بوهای شیمیایی


این روزها برای ملت ایران یادآور خاطراتی تلخ و شیرین است . هویزه و سختی هایی که کشید! هویزه و جوان هایی که فدا کرد، هویزه و پیرانی داغدار و زجر کشیده و هویزه و کودکانی چشم به راه . چشم به راه روزی که برایشان اثبات شود به کدامین گناه این همه داغ را متحمل شدند .

بأی ذنب قتلت


جنگ تحمیلی دفاع

هویزه، ای همیشه زنده در ذهن تاریخ! تو را می شناسم، با انبوه خاطرات سوخته و چشم های به آسمان دوخته ات.

نامت را تمام پونه های پرپر، قاصدک های قطع نخاع شده، میناهای مفقودالاثر و شب بوهای شیمیایی شده می دانند.

پنجره هایت، پلاک های شناسایی توست و خیابان هایت، خاطره ساز کوچه های دل تنگی است. خیابان هایت خاطره ساز است و کوچه هایت ترانه ساز، ای سرزمین زخم های حاصل خیز!

سلام بر تو! که هیچ سیم خارداری نتوانست پرندگان تو را از تو جدا کند، ای شهر میراژ و موشک!

هنوز رد پای کودکان و فرزندان تو، در سه نقطه چین های سرخ رنگ کوچه ها و خیابان ها جاری است و فریادهای پخش شده مردان تو در ذهن گلوله ها و دیوارها، گواه زنده بودن توست.

سلام، ای شهر باغچه های سوخته! ای بزرگ ترین همایش زخم و آتش! دیوارهایت فرو ریختند، امّا محراب های تو در برابر خمپاره ها، خم به ابروان خویش نیاوردند. چه قدر باشکوه هستی! حتی موشک ها نیز در برابر عظمت و شکوه سرشار تو، سر به خاک می بردند و خویش را به خاک می انداختند. زمین گرمت، هنوز بوی گندم زارهای سوخته را می دهد و خاک، حنا بسته خون نوعروسان به خاک افتاده توست و چشم آسمان، منور شده از ستاره های سوخته است. تمام خیابان هایت به لاله ختم می شوند و تمام پنجره هایت بوی حنجره های سوخته را می دهد. سلام بر تو! که هیچ فانتومی نتوانست دیوار صوتی را بر فراز آسمان تو بشکند؛ جز صوت دلنشین و آسمانی قرآن.

سلام بر تو! که سکوت شمّاطه دارت را هیچ ساعتی نفهمید و نگاه منتظرت را هیچ ستاره ای درک نکرد، ای شهر حماسه و روشنی!

دل به دریا می زنم و دست به جیب کلمات می کنم. مهر و انگشتر و تسبیح و واژه های به هم رشته مروارید، در دستانم غوطه می خورد و تسبیح اشک، آذین گردنم می شود. سلام بر تو ای شهر پروانه های سوخته! به تو که یک ذره ترس و هراس، نتوانست از پدافند هوایی پلک های پروانه هایت عبور کند و ایستادی و در روشنایی ها، قامت گرفتی، تا فرزندانت را به آغوش کشی و پنجره، این غربت قاب شده را به سمت بال های یکدست آسمانی بگشایی.

سلام بر تو! که تا خط آخر خمپاره ها رفتی و دختران تو، آن سان در خاک فرو رفتند که تنها گوشه چادرهایشان از خاک بیرون ماند.

هویزه

شعاع زخم های تو چه قدر بود! که نور را موجی کرده است و چند کهکشان آن طرف تر را محو گرد و غبار خویش کرده است.

سلام بر تو! که سکوت شمّاطه دارت را هیچ ساعتی نفهمید و نگاه منتظرت را هیچ ستاره ای درک نکرد، ای شهر حماسه و روشنی!

آزادسازی هویزه از دست مزدوران رژیم بعث عراق (1361 ش)

و اما چگونه آزاد شدی ای شهر آزادگان از دست مزدوران بعثی؟

گویند : "در جریان عملیات بزرگ بیت‏المقدس، رزمندگان اسلام با نزدیک شدن به مرزهای بین‏المللی و استقرار در 17 کیلومتری نوار مرزی، شهر هویزه را که از ماه‏های آغازین جنگ، در اشغال نیروهای بعث بود، به محاصره خود درآوردند. علی‏رغم مقاومت فراوان دشمن، زمانی که حلقه محاصره هویزه تنگ‏تر شد، نیروهای عراقی خود را در مهلکه‏ای دشوار یافته، اقدام به فرار و عقب‏نشینی کردند. در این حال رزمندگان سرافراز اسلام قدم به شهر ویران شده هویزه گذاشتند و به تعقیب دشمن بعثی پرداختند. با انتشار خبر فتح هویزه، سران بعث همچون دفعات قبل، فرار از هویزه را جزو پیروزی‏های خود به حساب آورده و آن را عقب‏نشینی تاکتیکی عنوان کردند."

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منابع :

تقویم دفاع مقدس

سایت حوزه