تبیان، دستیار زندگی
اصحاب كهف پس از بیدار شدن درباره مدت درنگشان در غار به گفت و گو پرداختند. یكى از آنان پرسید: چه مدت درنگ كردید؟ گفتند: یك روز یا بخشى از یك روز. به گفته برخى علت تردید آن ها، این بوده كه آنان در آغاز روز وارد غار شده و به خواب رفته و در پایان روز بیدار شد
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اثبات عملی معاد


پس از 309 سال، مؤمنان خفته در غار از خواب گران برخاستند . در واقع خواب آنان شبیه به مرگ و بیدارى آنها همچون رستاخیز بود و از همین رو قرآن كریم از بیدار كردن آنان به « برانگیختن و مبعوث كردن » تعبیر كرده است : « وَ کَذلِکَ بَعَثْناهُمْ لِیَتَسائَلُوا بَیْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدینَةِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی طَعامًا فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْیَتَلَطَّفْ وَ لا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا ».1 هر چند در برخى روایات از خواب آنان تعبیر به « مرگ » و از بیدار شدنشان به « دمیدن دوباره روح » تعبیر شده است ، امّا به تصریح قرآن ، مراد از آن خواب و بیدارى است.2


معاد

اصحاب كهف پس از بیدار شدن درباره مدت درنگشان در غار به گفت و گو پرداختند. یكى از آنان پرسید: چه مدت درنگ كردید؟ گفتند: یك روز یا بخشى از یك روز. به گفته برخى علت تردید آن ها، این بوده كه آنان در آغاز روز وارد غار شده و به خواب رفته و در پایان روز بیدار شده بودند و چون نتوانستند مدت درنگ خود را در غار، مشخص كنند، گفتند: خداوند به مدت درنگ ما آگاه ‌تر است .

بلافاصله پس از این گفت و گو، پیشنهاد كردند كه یكى از آنان به شهر رفته و با سكه‌ هایى كه داشتند، غذایى تهیه كند. آنان تأكید كردند كه كسى كه به شهر مى‌ رود، باید دقت كند كه طعام پاك ‌ترى تهیه كند و باید مراقب باشد كسى از اوضاع ما آگاه نشود؛ زیرا در این صورت به ما دست یافته و سنگسارمان مى ‌كنند یا اینكه ما را به آیین خود باز مى‌ گردانند و در این صورت هرگز رستگار نخواهیم شد.3

قرآن مشخص نمى ‌كند كه مأمور تهیه غذا كدام یك از آنان بود و نیز چگونگى آشكار شدن راز آنان را توضیح نمى ‌دهد ، امّا طبق برخى روایات « یملیخا » یا « تملیخا » داوطلب شده  و با لباس چوپانى روانه شهر شد، امّا چهره شهر را كاملاً دگرگون یافت؛ از جمله پرچمى را بر سر در شهر دید كه بر آن نوشته شده بود: « لا اله الا الله عیسى رسول الله و روحه...» . از این ‌رو بسیار شگفت زده شد و شگفتى او هنگامى فزونى یافت كه نانواى شهر با دیدن سكه ‌اى كه متعلّق به بیش از 300 سال پیش بود، از وى پرسید: آیا گنجى یافته ‌اى؟ به تدریج مردم از قراین حال فهمیدند كه این مرد یكى از چند جوانى است كه نامشان را در تاریخ‌300 سال پیش خوانده و شنیده ‌اند. پس وى را نزد پادشاه آوردند و او ماجراى خود را بیان داشت.4

اصحاب كهف پس از بیدار شدن درباره مدت درنگشان در غار به گفت و گو پرداختند. یكى از آنان پرسید: چه مدت درنگ كردید؟ گفتند: یك روز یا بخشى از یك روز. به گفته برخى علت تردید آن ها، این بوده كه آنان در آغاز روز وارد غار شده و به خواب رفته و در پایان روز بیدار شده بودند و چون نتوانستند مدت درنگ خود را در غار، مشخص كنند، گفتند: خداوند به مدت درنگ ما آگاه ‌تر است

اثبات عملی معاد

قرآن هدف از آشكار كردن راز اصحاب كهف را اثبات عملى رستاخیز انسان ها دانسته است: « وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السّاعَةَ لا رَیْبَ فیها إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدًا ».5 در برخى روایات نیز آمده است كه در آن زمان زمامدار صالح و موحدى بر آن سرزمین حكومت مى ‌كرد، امّا مردم مملكت وى به نحله ‌هاى گوناگونى گرویده بودند؛ گروهى از آنان منكر معاد بودند.این پادشاه از این وضع بسیار اندوهگین بود و همواره به درگاه الهى ناله و تضرع مى ‌كرد، تا اینكه خداوند با فاش ساختن ماجراى اصحاب كهف، معاد و رستاخیز انسان ها را عملاً ثابت كرد. برخى نیز اختلاف مردم را در جسمانى یا روحانى ‌بودن معاد دانسته‌ اند.6

اصحاب کهف

پس از فاش شدن این راز مردم رهسپار غار شدند . پادشاه در حضور همگان با اصحاب كهف به گفت و گو پرداخته و خدا را بر این رحمت عظیم سپاس گفت، در حالى‌ كه پادشاه در ورودى غار ایستاده بود، اصحاب كهف به مكان خود بازگشته و در آنجا به جوار الهى شتافتند.

براساس نقل منابع مسیحى آن ها پس از گواهى دادن به معاد جسمانى همچون قدیسان به جوار حق شتافتند.7 مردم پس از این واقعه نیز اختلاف نظر پیدا كردند.8 همچنان‌ كه برخى از مفسران گفته ‌اند این تنازع، همان كشمكشى است كه پس از اطلاع از حال اصحاب كهف و مردن آن ها پس از بیدار شدن از خواب طولانى واقع شده است. در واقع میان طرفداران معاد و مخالفان آن، نزاع و بحث درگرفت. مخالفان مى‌ خواستند خواب و بیدارى اصحاب كهف به زودى فراموش شود و این دلیل استوار و شاهد روشن را از دست مؤمنان خارج سازند؛ از همین رو پیشنهاد ساختن بنایى بر روى آنان دادند و براى آنكه مردم دیگر در این مورد كنجكاوى نكنند و ماجرا سربسته به انجام رسد، گفتند: خداوند به حال ایشان آگاه ‌تر است؛ از این ‌رو ما را سزا نیست كه درباره ایشان به منازعه و احتجاج بپردازیم. امّا مؤمنان راستین كه ماجراى اصحاب كهف را شاهدى روشن براى اثبات معاد به معناى حقیقى آن مى ‌دیدند، سعى در ماندگار كردن داستان در اذهان كرده و گفتند كه باید بر آنان مسجدى بسازیم.9 نام این مسجد طبق برخى نقل ها، « التین » بود.10

اصحاب رقیم چه کسانی هستند؟

قرآن در کنار واژه « کهف » از واژه « رقیم » نیز استفاده می کند . هویّت اصحاب رقیم كه از آیات شگفت الهى خوانده شده ‌اند و نیز وجه تسمیه آنان به این نام، اصلى ‌ترین موضوع مورد چالش در میان صاحب نظران است .

منابع نخست تفسیرى شیعه و سنی نشان مى ‌دهد كه در عصر نزول و سده ‌هاى آغازین تاریخ اسلام همه مفسّران هماهنگ با سیاق آیات، اصحاب كهف و رقیم را گروه واحدى مى ‌دانسته ‌اند و تنها موضوع مورد اختلاف آنان، معناى « رقیم » و وجه تسمیه اصحاب كهف به آن بوده است؛ این گروه معانى متفاوتى را براى رقیم گفته ‌اند.

بیشتر آنان با استناد به ریشه لغوی و پاره‌اى از احادیث و نیز احتمالاً برخى منابع اهل كتاب، آن را به معناى كتیبه و لوحى دانسته ‌اند كه نام و سرگذشت اصحاب كهف در آن نگاشته شده بود. سنگ یا مس بودن لوح، نویسندگان و محل نصب یا نگهدارى آن، مورد اختلاف این گروه است.

داستان موسوم به « حدیث غار » در روایت مرفوعه نعمان ‌بن ‌بشیر از پیامبر صلى الله علیه و آله را سرگذشت آنان پنداشته ‌اند . براساس این روایت ، روزى سه نفر در بیابان و در پى بارش شدید باران به غارى پناه ‌مى ‌برند. دهانه غار بر اثر سقوط سنگى بزرگ از بالاى كوه، بسته شده و آنان در آنجا محبوس مى ‌شوند. پس از استغاثه فراوان بر آن مى ‌شوند كه هر یك به بیان كار نیكى از خود بپردازند، باشد كه خداوند از سر رحمت نجاتشان دهد، پس چنین مى ‌كنند و دهانه غار گشوده مى ‌شود

رقیم به عنوان نام قریه اصحاب كهف ، كتاب دینى ، درهم ها و سگ آنان و همچنین وادى و كوهى كه غار در آن قرار داشت، دیدگاه هاى دیگرى است كه از سوى این مفسران ارائه شده است . انگاره‌ هاى یاد شده، گاه با پذیرش یا نقد مفسران متأخر رو به رو گشته و گاهى نیز بدون هیچ اظهار نظرى گزارش شده است.11

اصحاب کهف

در مقابل نظریه اوّل، برخى اصحاب رقیم را گروهى دیگر دانسته و داستان موسوم به « حدیث غار » در روایت مرفوعه نعمان ‌بن ‌بشیر از پیامبر صلى الله علیه و آله را سرگذشت آنان پنداشته ‌اند . براساس این روایت ، روزى سه نفر در بیابان و در پى بارش شدید باران به غارى پناه ‌مى ‌برند. دهانه غار بر اثر سقوط سنگى بزرگ از بالاى كوه، بسته شده و آنان در آنجا محبوس مى ‌شوند. پس از استغاثه فراوان بر آن مى ‌شوند كه هر یك به بیان كار نیكى از خود بپردازند، باشد كه خداوند از سر رحمت نجاتشان دهد، پس چنین مى ‌كنند و دهانه غار گشوده مى ‌شود.12

این انگاره از‌سوى صاحبان دیدگاه نخست رد شده است. برخى از آنان با بیان وجه ارتباط سرگذشت اصحاب كهف با آیات پیش از آن، حدیث غار را با ‌سیاق آیات مذكور ناسازگار دانسته و نیز معتقدند كه نام بردن از دو گروه جداگانه و پرداختن به سرگذشت یكى و وانهادن دیگرى از بلاغت دور‌است. نكته مهم ‌تر اینكه افزون بر گزارش متفاوت حدیث غار در منابع گوناگون، در متن آن نامى از اصحاب رقیم نیامده است، گویا برخى راویان، افراد یاد شده را كه همانند اصحاب كهف به غار پناهنده شده ‌اند، بر اصحاب رقیم تطبیق كرده ‌اند. هویّت و سرگذشت اصحاب رقیم و سبب این نامگذارى در احادیث اسلامى و منابع مربوط به آن نیز بازتاب یافته است. در پاره ‌اى از روایات شیعى، اصحاب كهف و رقیم، گروه واحدى معرفى شده ‌اند كه نام و سرگذشت آنان در لوحى از مس نگاشته شده بود. در این روایات به جزئیات بیشترى درباره نام، زمان، مكان، سرگذشت و پادشاه عصر آنان پرداخته شده است. 13

پی نوشت ها :

1. کهف: 19.

2. البرهان، ج‌3، ص‌624 و المیزان، ج‌13، ص‌249.

3. کهف: 19؛ نمونه، ج‌12، ص‌373؛ المیزان، ج13، ص‌260 و جامع البیان، مج‌9، ج‌15، ص‌279.

4. البرهان، ج‌3، ص‌624 و روض‌الجنان، ج12، ص‌320‌ـ‌323.

5. کهف: 21.

6. تفسیر ابن‌كثیر، ج‌3، ص‌81‌ـ‌82 و جامع البیان، مج‌9، ج‌15، ص‌281.

7. دائرة المعارف قرآن کریم، ج3، ذیل کلمه اصحاب.

8. کهف: 21.

9. همان.

10. المیزان، ج‌13، ص‌265‌ـ‌267.

11. تفسیر قمى، ج‌2، ص‌31؛ جامع البیان، مج‌9، ج‌15، ص247‌ـ‌248؛ المیزان، ج‌13، ص‌245، 246؛ نورالثقلین، ج‌3، ص‌244، 246؛ التبیان، ج‌7، ص‌11 و مجمع‌البیان، ج6، ص697ـ698.

12. صحیح البخارى، ج‌3، ص‌50 و المیزان، ج‌13، ص‌246، 281.

13. مسند احمد، ج‌5،ص‌343‌ـ‌344؛ المیزان، ج‌13، ص‌246، 281؛ صحیح البخارى، ج‌3، ص‌50؛ بحارالانوار، ج‌14، ص‌408‌ـ‌422؛ تفسیر قمى، ج2، ص31 و تفسیر عیاشى، ج2، ص321.

زهرا رضائیان

بخش قرآن تبیان