تبیان، دستیار زندگی
بدون تردید، فدائیان اسلام نخستین جنبش مسلحانه در تاریخ معاصر ایران است. گرچه این جنبش مسلحانه در عرصه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی نیز کارنامه قابل توجهی دارد، ولی مبارزات مسلحانه آن ها چنان برجسته و چشمگیر است که سایر فعالیت ها...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مبارزه مسلحانه فدائیان اسلام، بازتاب سه دهه خشونت علیه دین


بدون تردید، فدائیان اسلام نخستین جنبش مسلحانه در تاریخ معاصر ایران است. گرچه این جنبش مسلحانه در عرصه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی نیز کارنامه قابل توجهی دارد، ولی مبارزات مسلحانه آن ها چنان برجسته و چشمگیر است که سایر فعالیت های این جنبش را تحت الشعاع قرار داده است.

اتخاذ مشی مسلحانه از سوی جنبش فدائیان اسلام متکی بر مجموعه ای از علل و عوامل تاریخی، سیاسی، مذهبی و ... می باشد.

درباره علل تاریخی مشی مسلحانه فدائیان اسلام باید به این نکته اشاره کرد که بلافاصله پس از پیروزی کامل مشروطه خواهان در تابستان 1288 شمسی، جوّ ترور و خشونت بی سابقه ای علیه جامعه مذهبی ایران آغاز شد و این جو، هر روز شدت بیشتری یافت. در این فضا بود که افراد مذهبی، حتی علمای بزرگی مثل آیت الله شهید شیخ فضل الله نوری، مورد آزار و کشتار قرار گرفتند. جو خشونت و ترور که عامل آن غرب گرایان بودند، تا زمان رضاخان بر دوش جامعه متدین و افراد مذهبی بود اما با تغییر رژیم حاکم بر جامعه، مردم ایران نه تنها از فشار و اختناق و کشتار رهایی نیافتند بلکه فضای خشونت، بسیار شدیدتر و گسترده تر شد و تمام ابعاد جامعه مذهبی را فرا گرفت.

رضاخان که چهره دیگری از غرب گرایان بود، خشونت و فشار علیه جامعه مذهبی را چنان فراگیر کرد که حتی لباس و حجاب زنان مسلمان نیز از تعرض بسیار خشونت بار او رهایی نیافت. گرچه جامعه مذهبی ایران بیش از سه دهه فضای کشتار و اختناق غرب گرایان را مظلومانه تحمل کرد و زیان های مادی، معنوی، انسانی و روحی فراوانی را به جان خرید، ولی هر فرد آگاهی می دانست که بالاخره صبر جامعه مذهبی ایران زمانی به سر خواهد رسید و برای حفظ کیان و حیثیت مذهبی خود در برابر هجوم ها و کشتارها و اختناق های غرب گرایان، ناگزیر خواهد شد که مقابله به مثل کند و دست به سلاح ببرد.

بعد از سقوط استبداد رضاخانی در شهریور 1320 شمسی، بار دیگر گروهی از غرب گرایان به سرکردگی پسر رضاخان درصدد برآمدند همان مشی خشونت بار را دنبال کنند و همچنان جامعه مذهبی ایران را تحت فشار و کشتار قرار دهند و بی رحمانه تر از گذشته با جامعه مذهبی برخورد نمایند. همان طور که حدود ده- دوازده سال بعد با به دست آوردن فرصت و قدرت، همان روش را آغاز کردند.

در چنین فضایی بود که جنبش فدائیان اسلام شکل گرفت تا به ناگزیر، جواب خشونت وحشیانه غرب گرایان را که قرار بود همچنان ادامه یابد، به سبک خود آن ها بدهد و بدین وسیله از استمرار خشونت علیه جامعه مذهبی جلوگیری نماید. بنابراین، از نظر تاریخی، مشی مسلحانه فدائیان اسلام، زاییده فضا و وضعیتی بود که غرب گرایان و دشمنان دین و ملت به وجود آورده بودند. به عبارت دیگر، غرب گرایان و دشمنان دین و ملت، با خشونت دیرین و مستمر خود، برای جامعه و افراد مذهبی راهی غیر از این باقی نگذاشته بودند که برای دفاع از دین و کیان خود، سلاح به دست بگیرند و با بانیان مشی کشتار و ترور، به همان روشی سخن بگویند که متوجه می شوند.

اگر بخواهیم در این زمینه مثال روشن و محسوس بیاوریم باید به انتفاضه شکوهمند مردم مسلمان فلسطین اشاره کنیم. به این معنی که آدم کشان وحشی صهیونیست با خشونت و کشتار مستمر مردم، برای فلسطینیان راهی غیر از این باقی نگذاشته اند که برای احقاق حقوق خود دست به سلاح ببرند و جواب آدم کشان را به شیوه خودشان بدهند تا بتوانند به اهداف مقدس خود دست یابند.

فدائیان اسلام نیز با چنین وضعی مواجه بودند و در آن زمان برای دفاع از اسلام و جامعه مذهبی راهی غیر از سلاح جواب نمی داد. راهی که تعالیم و فرهنگ اسلامی نیز در شرایط و اوضاع خاص و با رعایت جوانب مصالح اسلام و مسلمانان، آن را مجاز می داند.

مسلماً در این جا مجالی نیست تا درباره همه مواردی که فدائیان اسلام دست به اقدامات مسلحانه زدند، گفت و گو شود و ثابت گردد که در آن شرایط، هیچ راهی غیر از مشی مسلحانه نمی توانسته است دشمنان دین و میهن را بر سرجایشان بنشاند و از آسیب های عظیمی که قرار بود بر سر کشور و دین بیاید، جلوگیری نماید. بنابراین، تنها درباره نخستین اقدام مسلحانه جنبش فدائیان اسلام، به طور اختصار سخن می گوئیم.

نخستین اقدام مسلحانه فدائیان اسلام علیه احمد کسروی صورت گرفت. احمد کسروی شخصی بود که ویژگی های فکری و رفتاری او را در موارد ذیل می توان خلاصه کرد. نخست این که احمد کسروی از نظر روحی کاملاً با مشکلات عجیب و غریب رو به رو بود به طوری که دوستان و یاران او نیز به آن اعتراف می کردند. آشفتگی روحی کسروی و میل شدید او به شهرت طلبی و .... سبب شده بود که به عاملی بسیار مفید برای فراماسونری تبدیل شود و دشمنان داخلی و خارجی اسلام از او به عنوان ابزاری بسیار مناسب استفاده کنند. کسروی به عنوان کسی که از سوی سازمان های مرموزی مثل فراماسونری و ... برانگیخته شده بود، شدیدترین و غیر منطقی ترین و کودکانه ترین حملات را علیه اسلام و قرآن و رسول اکرم و امامان معصوم(ع) و ... آغاز کرد. او به جای این که نظرات خود را منطقی و مستدل بیان کند، با گستاخی تمام به سوزاندن قرآن و مفاتیح الجنان و سایر کتب مذهبی اقدام کرد و حتی بعضی از روزهای سال را به عنوان عید کتاب سوزی معرفی نمود.

او در این روزها، انواع کتاب های مذهبی را جمع می کرد و به کمک دوستان و پیروانش به آتش می کشید. علاوه بر این، او به جای بحث های منطقی، درباره رسول اکرم و امامان شیعه، ناسزاها و سخنان رکیکی به زبان می آورد که قلم از بیانش شرم دارد. کسروی علناً اظهار می کرد که قرآن کلام خدا نیست، حضرت رسول پیامبر نبوده است، اسلام مایه گمراهی است، آمدن فرشتگان نزد حضرت رسول چیزی غیر از افسانه نیست و ...

کسروی در حالی چنین هتاکی هایی می کرد که خودش را پیامبر و فرستاده خدا می دانست و اعلام می کرد دینی به نام پاکدینی آورده است و مردم باید از دین او پیروی کنند تا به سعادت برسند. او حتی برای خود سالروز برانگیختگی (بعثت) نیز تعیین کرده بود و اول آذرماه 1312 را روز برانگیختگی خود می دانست، همچنان که اول دی ماه هر سال را نیز روز جشن کتاب سوزان اعلام کرده بود. به هر حال، کسروی که محصول دین ستیزی های دوره مشروطه و دوره رضاخان بود به طور علنی اظهار می کرد که پیامبر است و باید پاکدینی به جای اسلام بنشیند( پیرامون اسلام، نوشته کسروی، ص94)

هنگامی که نواب صفوی با چنین چهره مرموز و کینه توزی مواجه شد، پیش از هر چیز تصمیم گرفت با او گفتگو کند. نواب صفوی می خواست بداند آیا کسروی یک فرد جاهل و نادان است یا این که مأمور دشمنان دین و استعمارگران می باشد و آگاهانه با دین ستیز می کند. به همین سبب بود که ابتدا با کسروی جلسات مباحثه و گفت و گو برقرار کرد. طی این جلسات، مشخص شد که احمد کسروی هرگز اصل منطق و استدلال نیست و با این که در بحث ها و مناظرات، کاملاً شکست می خورد و نمی تواند از نظرات خود دفاع کند، ولی همچنان به شیوه خود ادامه می دهد. برای نواب صفوی مسجل شد که احمد کسروی مأمور است و به چیزی غیر از انجام مأموریت خود نمی اندیشد.

کسروی ابتدا فکر می کرد می تواند در جریان بحث ها بر نواب صفوی غالب شود، ولی بعد از جلساتی متوجه شد حتی پیروان او نیز به دلیل استدلال های بسیار متین نواب صفوی و روشنگری های اصولی او، از پیرامونش پراکنده می شوند. به همین دلیل بود که دیگر حاضر نشد با نواب صفوی بحث کند و به پیروانش نیز دستور داد به نواب صفوی اجازه ورود به جلساتش را ندهند و با خشونت در برابر او ایستادگی کنند.

بالاخره، شهید نواب صفوی بعد از طی مراحل مختلف و ناامید شدن از تأثیرگذاری از طرق دیگر، تصمیم گرفت با ضرب سلاح، عنصر کثیف و متعفنی به نام کسروی را که عامل دشمنان دین بود و همه مقدسات را به بازی گرفته بود، از میان بردارد.

به هر حال، مبارزه مسلحانه، مشی ناگزیر زمان فدائیان اسلام بود و چه بسا اگر این مشی اتخاذ نمی شد، آن هایی که در طول چند دهه در مبارزه با اسلام و بنیان های دین، گستاخ شده بودند، به یک باره دفتر دین و دینداری را در میهن ما می بستند و افکار مغشوش خود و مظاهر و عناصر فرهنگ غرب را به عنوان دین و آئین جدید در میان مردم جا می انداختند.

شهید نواب صفوی پس از یک دهه مبارزه تمام عیار با دشمنان دین، در آذرماه 1334 شمسی دستگیر شد.

او در بیدادگاه شاه از تمام عقاید و رفتارهای فدائیان اسلام به طور قاطع و شجاعانه دفاع کرد و اظهار نمود که مردان سلحشور فدائیان اسلام تروریست نیستند، بلکه طبق موازین شرعی، مهاجمان به اسلام و نوامیس مسلمانان را به مجازات رسانده اند. سرانجام، در روز 27 دی 1334 شهید نواب صفوی و یارانش به دستور مستقیم محمدرضا خان به شهادت رسیدند.

منبع:

ویژه نامه سالگرد شهادت فدائیان اسلام

لینک های مرتبط:

شهادت سید مجتبی نواب صفوی و یارانش

احیاء كاپیتولاسیون در ایران

به مناسبت چهلمین سالگرد شهادت محمد بخارایی و یارانش

شهادت مجاهدان مؤتلفه اسلامی