تبیان، دستیار زندگی
آنان که به هزاران دلیل زندگی می‌کنند نمی‌توانند به یک دلیل بمیرند و آنان که به یک دلیل زندگی می‌کنند با همان دلیل نیز می‌میرند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پایان نامه ای که با خون امضا شد

نام: حسین بیدُخ

تاریخ ولادت: 1342

تاریخ شهادت: 2/1/1361

محل شهادت: تپه چشمه (عملیات فتح المبین)

محل خاکسپاری: شهید آباد دزفول

باز هم دوباره سرنوشت حکم به این داده که ما باید همه سختیها و دردها را … پذیرا شویم تا فردای خویش را خود تأمین کنیم. مهم نیست. برای نپذیرفتن زور درد را می پذیریم. بگذار برادرانمان، عیدیان ها ، قاسم زاده ها ، شوشی ها ، شهید شوند ، پاره شوند ، اما ما را تحمل پذیرش ظلم نیست. مهم نیست چقدر درد می کشیم ، سختی ها را پذیرا می شویم.

مهم ، مهمتر دیگری است بنام اسلام. ما را تحمل این نیست که پای هیچ مزدوری به خاکمان رسد و دست هیچ مزدوی به ناموسمان. سال ها صبر کردیم تا 22 بهمن را به چشم دیدیم.کی حاضر است حال به خاطر چندین ماه و یا به فرض سال دوباره به چاه بزرگتری افتید. ما وارثان خط سرخ تشیع ایم. پیروان پاک علییم. جانبازان محمدیم. همرهان خمینی ایم و وارثان خطی سرخ از خون بر صفحه خونبار تاریخیم.

ابوذر، میثم تمار، عمار، بلال ، اینان همرهان ما ، همدردان ما ، هم کیشان ما ، وهم کاسه های ما هستند. ما در زمانی و آنها در جایی. آنان نه گفتند و ما را جز نه گفتن چاره ای نیست. دیگر حاضر نیستیم دست را به علامت تسلیم بالا بریم. سالها بردیم ، حالا دیگر نه.

دین ما ، راه ما با نه آغاز شد ، و ما نیز راهمان و دینمان با نه شروع شد. و تا ابد هرگز و هیچگاه در هیچ جا نه ما آری نخواهد شد. سالها و قرنها همراه مسیر رودهای دنیا حرکت کردیم. در منجلابها غرق شدیم. در آبشارها به دره افتادیم. اما دیگر هرگز در مسیر آنان شنا نخواهیم کرد.شاید طاقت نیاوریم.اما آنگاه آن رود فقط جسد ما را با خود خواهد برد، فقط جسد ما را. زنده ما هرگز در مسیر رود حرکت نخواهد کرد. (دستنوشته ای از شهید حسین بیدخ )

شهید حسین بیدخ

و دانشگاه کربلا ، آموزشگاه عشق است در گستره ی تاریخ ، شاگردانی دارد برخاسته از مکتب علی اکبر و شهادت مدرک معتبر این دانشگاه است.

شهید حسین بیدخ ، متولد سال 1342 در دزفول ، یکی ازعلی اکبرهای حسین زمان بود که به سال 1361 موفق به کسب مدرک شهادت شد در مکتب روح الله. کربلایش تپه چشمه شد و قبل از شهادت در پادگان دوکوهه وصیت نامه ای نوشت که حاوی منطق کوبنده و مرام پر از جاذبه ی اوست. کلمه به کلمه ی این وصیت نامه درس عشق است و آیات قرآن است که در آن متجلی شده. توحید و معاد و عدل و نبوت  ممزوج با امامت و ولایت بر آن سایه افکنده و بلاشک رموزی است در این وصیت نامه .

بسم الله الرحمن الرحیم

کل نفس ذائقة الموت هر نفسی مزه مرگ را خواهد چشید.

آنان که به هزاران دلیل زندگی می‌کنند نمی‌توانند به یک دلیل بمیرند و آنان که به یک دلیل زندگی می‌کنند با همان دلیل نیز می‌میرند.

بعد از یک عمر گناه حال باید در آزمایش الهی آماده سفر مرگ بشوی، بعد از یک عمر معصیت حال باید افسوس یک عمر خطا را بخوری، بعد از یک عمر خنده حال باید نشست و بر یک عمر اشتباه رفتن و نفهمیدن گریست، دیگر جای خنده نیست آخر دلیلی بر خندیدن نیست، آخر در کجای دنیا انسانی که بین بهشت و جهنم در رفت و آمد است خود را به خندیدن خوشحال می‌کند.

هر نفسی مزه مرگ را خواهد چشید، برای عده‌ای مرگ گلوبند زیبایی است بر گلوی دختران و برای عده‌ای مرگ خاری است در گلو که هرگز پایین نمی‌رود. عجیب است حال انسان‌هایی که می‌دانند می‌میرند و می‌دانند در پای میز محاکمه به بند کشیده خواهند شد اما باز نشسته‌اند و دست بر روی دست، می‌خورند و می‌خوابند آسوده و بی خیال، چه عجیب است داستان آدمی که می‌داند بعد از مرگ، او را بازخواست می‌کنند اما بی‌خیال از یک زندگی آسوده روز را به معصیت می‌گذراند و شب آسوده همراه شیفتگان رؤیاها به خواب می‌رود. بعد از یک عمر حساب نکردن حال باید حساب پس داد، حاسِبوا قَبْلَ اَنْ تُحاسَبوا دیگر چاره‌ای نیست جز گریه، گریه به حال خویش و گذشته‌هایی که هرگز به عقب بر نمی‌گردد. گناهانی که تا ابد وسیله شکنجه روح تو شده، دیگر هیچ چاره‌ای نیست جز دعا که خداوندا، با عدلت با من رفتار نکن که جز آتش جهنم نصیبم نیست، با عفوت از من گذر که بجز عفو تو امیدی نیست.

خدایا، گناهکارم، خطا از من است، می‌دانم همیشه مغلوب نفسم شده‌ام خدایا از من درگذر که بدون گذشت تو، منزلگاه من جز دوزخ چیزی نیست. خدایا ای مهربان‌ترین مهربان‌ها، ای عزیزترین عزیزانم، ای زیباترین زیبارویان در نزدم، ای پاکترین پاکان، ای نوید دهنده، ای برپا کننده، ای همیشه زنده، ای میراننده، ای سریع‌الرضا، ای کاشف‌البلاء، ای گذرنده، به هر نحو می‌خواهی بکشیم، بکشم. به هر گونه می‌خواهی ببریم، ببرم. اگر یک بار به مرگم راضی نیستی هزار بار بکشم، زنده‌ام کن باز بکشم، حاضرم، راضیم، فقط یک چیز از تو می‌خواهم: ای عزیز از من بگذر، گناهانم را محو کن، آتش جهنم را یار من مکن.

خدایا، بار الها، معبودا، ایزدا، ای یار صالحان، ای دشمن کافران، ای همراه متقیان، ای عدو ظالمین، ای با مؤمنین یار و با مشرکین خصم، جز به تو امید نیست ای خالق، ای حاکم، با عدلت با من حکم مکن. ای همیشه زنده، زندگی آن دنیا را برایم در دوزخ مخواه، ای میراننده‌، مرگ مرا زندگی برای دیگران ساز، برای ملتم، دینم و امتم. برای آن سیاه دربند، برای آن سفید بی چیز، برای فقیر غمگین، برای آنان که جز اشک سلاحی ندارند و جز ذکر تو دوایی.

آنان که به هزاران دلیل زندگی می‌کنند نمی‌توانند به یک دلیل بمیرند و آنان که به یک دلیل زندگی می‌کنند با همان دلیل نیز می‌میرند.

برادرم، خواهرم، مادرم، ای پرورش دهنده روحم، پدرم، ما را فراری از مرگ نیست و با مردن نیز فراری از حکم خدا نیست، خوشا بحال آنان که جز راه خدا راهی ندارند و جز ذکر خدا یادی ندارند. پدرم، مادرم، برادرم و خواهرم از اینان باشید. به لحظه مرگ زندگی جز افسوس چیزی نیست، خویشتن را بیابید. به لحظه وداع گناهان معذب روح‌اند، زندگی را دریابید، به هنگام مردن از مرگ فراری نیست، خدایی زندگی کنید چنان باشید که به قول امام علی(ع): برای هر لحظه مردن آماده باشید.

دوربین فیلم‌برداری خدا را که هیچگاه ندیدم، حالا دیدم گویی فرشتگان مأمور در حال گرفتن فیلم از مایند. برادرم چنان زندگی کن که همیشه دوربین خدا را در حال گرفتن فیلم از خود ببینی. زیاد مخواب که فردا باید سال‌ها در زیر خاک بخوابی، زیاد مخور که برای خوردن وقت‌هاست، زیاد مخند که دلیلی بر خندیدن نیست، به هر کجا می‌روی بدان سرانجام دیدار آن دنیاست.

مرگ را همیشه ببین، با گذشت باش که خدا نیز از تو بگذرد، پدرم، مادرم اگر در نزدتان عزیز نبودم و وجودم برایتان جز رنج هدیه‌ای نبود خوشحال باشید که رفتم و اگر در نزدتان عزیز و گرامی بودم بدانید که خدا سفارش فرموده است از آنچه دوست دارید انفاق کنید. مرا انفاق در راه خدا فرض کنید، بهترین انفاقتان.

خواهرم حجاب تو سنگری است آغشته به خون من، می‌دانم بالاتر از آنی که سفارش به پوشش و حجاب تو را کنم ولی بدان تفنگی که در دست من است چادری است که بر سر توست اگر میل به سلاحم داری چادرت را سلاحم بدان. برادرم، زندگی چند صباحی بیش نیست، نیامده می‌گذرد، آنچنان سریع می‌گذرد که رود به دریا می پیوندد. چنان زندگی کن که فردا برای رفتنت وحشتی نداشته باشی. برادر، کوچکتر از آنم که به تو چیزی یاد دهم اما می‌خواهم بگویم داستان قیامت داستان حقیقی است اگر نمی‌دانی سعی کن بدانی و اگر می‌دانی سعی کن ببینی و اگر می‌بینی سعی کن عمل کنی، فردا دفترچه‌ اعمالت را جلویت باز می‌کنند و تو چیزی نداری، جوابی نداری جز یک کار، افسوس، افسوس، افسوس بر عمری که گذشت. در کودکی بازی، در جوانی مستی، در پیری سستی، پس کی خدا پرستی؟

برادرم می خواهم با زبان عاجزم و با قلم ناتوانم برایت سفارش کنم، وصیتی نمایم، پیامی دهم، می‌خواهم بگویم برادر، روحانیتی که اکنون پرچمدار این انقلاب است، پیشرو این اسلام است حفظش کن، هرچه به تو گفته‌اند دروغ است. به خدا آنها را دیده‌ام بر منبرها و در سنگرها با زبانشان و با سلاحشان دیده‌ام، در جبهه‌ها جایی که ما را توان و شهامت رفتن نبود آنها رفته‌اند، به آنها احترام بگذار، البته نه آنهایی که از روحانیت تنها چیزی که دارند عبا و عمامه‌ای است.

برادر، امام را تنها نگذارید که فردا باید به غم این اشتباه افسوس‌ها بخورید. فقط این را بدانید که اگر او نبود ما هنوز می‌بایست سر صف سینما‌ها به سر وکول هم بزنیم، در سالن‌های قمار به دعوا بپردازیم، و حس حقارت و کوچکی ما را عذاب دهد.

به خدا من او را افتخار دینم و ملتم می‌دانم و باعث افتخار خودم. با جانم با ذره ذره وجودم در خوابم ، در زندگی‌ام ، در شلیکم، در نمازم، به هنگام نیازم، به هر کجا، در هر کجا با هر زبان او را دعا می‌کنم، تو نیز او را دعا کن، اگر او نبود هنوز ما می‌بایست ذلت پذیرش ظلم را به خاطر مصلحتی پوچ بپذیریم، اگر او نبود ما از مسلمان بودن خویش هیچ نداشتیم جز نمازی که نماز نبود و جز روزه‌ای که جز گرسنه بودن فایده‌ای در بر نداشت.

نمی‌دانم تو او را چه می‌دانی، من او را مسلمانی مجاهد، مجاهدی مؤمن، مؤمنی عابد، عابدی سرکش، سرکشی متواضع، متواضعی پیروز، پیروزی ساکت، ساکتی خروشان و خروشانی ساکت می‌دانم. او را دعا می‌کنم تو نیز او را دعا کن.

برادر، وکیلت می‌کنم از جانب خودم تا بعد از عمرم و مرگم و شهادتم راهم را ادامه دهی. امریکا را همیشه دشمن بدار، سعی کن همیشه بمبی باشی تا هر کجا خواستی ضامن آن را بکشی و هزاران کثیف را از زندگی که برای آنها چیزی جز نفس کشیدن نیست راحت کنی.

برادر، خون شهداء را همیشه عزیز دار (پیمان مقدس ما خون من است) از یادم مبر که محتاج بیاد توام، برادر هر شب جمعه در سر قبرم، منزلگاه ابدیم حاضر شو برایم دعا کن که خدا از من بگذرد.

از کسی کینه‌ای ندارم جز دشمنان خدا، امریکا، شوروی و ابرقدرت‌هایی که حاضرند هزاران نفر بمیرند تا خود بر مسندی که مسند نیست تکیه زنند. به همه مهر می‌ورزم جز دشمنان دینم، ملتم، مذهبم، مکتبم، و راهم.

برادر اگر امانتی نزدم داری از خانواده‌ام بگیر یا در راه خدا گذر کن. هر امانتی نزدت دارم یا در راه خدا برایم انفاق کن و یا به تو بخشیده می‌شود. همه را به خدا می‌سپارم، از همه شما طلب عفو و گذشت دارم. خدایا به جان کسی که جز اشک سلاحی ندارد و جز یاد تو دوایی ندارد رحم کن که محتاج یک راحمم.

حسین بیدخ ـ پادگان دو کوهه

و آیا ما نیز با خود اندیشیده ایم که بعد از شهدا چه کردیم ؟

زندگی می گذرد ، زندگی می گذرد

عده ای را در هوس ، عده ای نیز در نفس ، عده ای نیز تلاشی پیگیر

آنان که زندگی در هوسند ، زندانی زندان خویشتنند ، جملگی در قفسند

آنان که زندگی در نفسند ، زندگیشان آزاد ، اما از همه جا بی خبرند

آنان که بود زندگیشان یک جهاد ، زندگیشان هست تلاش ، می میرند ، می مانند

این را همه انسانها در تاریخ می دانند

اما افسوس ، صد افسوس که آدمها فقط تاریخ می خوانند

گر با مرگ من دین خدا احیا می گردد

و یا با مرگ من سیاه در بند آزاد می گردد

گر با مرگ من دشمن خونخوار ، خوار و رسوا می گردد

و گر با مرگ من سیاهپوستان در بند ، ضعیفان مستضعف ، به وضع فلاکت بار خویش آگاه می گردند

مسلسلها ، مسلسلها ، مرا به میهمانی خدا برید

شهید حسین بیدخ در 19 سالگی و در عملیات بیت المقدس در سال 1361به شهادت رسید

فرهنگ پایداری تبیان