ماجرای کتابی جنجال بر انگیز
دیدگاه حجت الاسلام رسول جعفریان درباره کتاب "شهید جاوید"
نویسنده شهید جاوید، کتابی با عنوان عصای موسی در نقدِ نقدها نگاشت که به سال ۵۵ ش توسط کانونانتشار چاپ شد. پس از آن با فشار رژیم پهلوی، صفحاتی از آن عوض شده با نام راه اعتدال و با اسم مستعار عبدالله مظلوم چاپ شد که همان نیز اجازه توزیع نیافت.
این نوشته به قلم رسول جعفریان، به بهانه درگذشت حجتالاسلام و المسلمین صالحی نجفآبادی، به بازخوانی داستان پیچیده و عبرتآموز کتاب «شهید جاوید» میپردازد. این گزارش بخشی از کتاب «جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران در فاصله سالهای ۱۳۲۰ – ۱۳۵۷» است که ضمن آن مروری بر دیدگاههای اساسی مؤلف و بازتابهای انتشار این کتاب در سالهای پیش از انقلاب و پس از آن شده است.
نعمتالله صالحی نجفآبادی و شهید جاوید
نعمتالله صالحی نجفآبادی، به عهد جوانی و میان سالی، از فضلا و مدرّسان رسمی ادبیات در حوزه علمیه قم بود و شاگردانی داشت که بسیاری از آنان همچنان در قید حیاتند. وی همزمان که برخی از هم دوره ایها به نگارش مقالاتی در نشریاتی چون حکمت و سپس مکتب اسلام و معارف جعفری روی آوردند، دست به قلم برد و مقالاتی نوشت و به تدریج به عرصه نویسندگی در حوزه معارف اسلامی وارد گردید.
نخستین مقالات وی در باره امام حسین (ع) که بعدها بخشی از کتاب شهید جاوید شد، در سال ۱۳۴۷ در سالنامه معارف جعفری به چاپ رسید. اندکی بعد این تحقیقات او در باب امام حسین (ع) که مدعی بود هفت سال تمام برای آن زحمت کشیده است، ابتدا باعنوان مرد صلح و دفاع خونین و سپس با عنوان شهید جاوید چاپ شد. همان زمان، به دلایلی که به مقدار زیادی جنبه سیاسی نیز داشت، برخی از فضلای وقت از جمله: آیات منتظری ومشکینی بر آن تقریظ نوشته، آن را تأیید کردند. این در حالی بود که بسیاری از نویسندگان سنتی حوزه، و نیز مراجعی مانند آیتالله العظمی گلپایگانی، آیتالله العظمی مرعشی نجفی، بلافاصله پس از انتشار با آن از در مخالفت با این کتاب درآمده و آثار متعددی در ردّ بر آن نوشتند.
مرحوم آیتالله گلپایگانی که بیشترین تلاش را درجلوگیری از چاپ این کتاب داشت، برابر طلاّب معترض اصفهانی که به خاطر اهانت روضه خوانان قم به آقای مشکینی در خانه آقای گلپایگانی آمده بودند، گفت: «صالحی چند سال قبل کتاب را آورد نزد من و اجازه چاپ خواست. من با دقت خواندم، دیدم صلاح نیست و اجازه ندادم. صالحی گفت: اگر آقای صافی گفت چاپ نکن، چاپ نمیکنم، ایشان هم مطالعه کرد وصلاح ندانست. ولی ناگهان شنیدم چاپ کرده. هر کس مقلّد من است حرام است این کتاب رابخواند». بسیاری از منبریهای شهرهای مختلف از جمله شهر قم و به ویژه اصفهان بر ضد آن سخن گفتند.
موضعگیری برابر شهید جاوید به دو نگرش موجود در این اثر که به عنوان نکتهای در ظاهر بدیع مطرح شده بود، باز میگشت. یکی از مهمترین آنها این بود که مؤلف کتاب، در مبحثِ هدف امام حسین علیه السلام از قیام عاشورا به تقویت این نظریه پرداخته بود که امام حسین (ع) در پی تشکیل حکومت بوده است.
طرح این مسئله برای انقلابیون بسیار جذّاب بود و به همین دلیل بود که صرف نظر از برخی نکات دیگر، آنان به دفاع از این کتاب پرداختند.
اما مخالفتهایی که با این کتاب میشد، تنها معطوف به این بحث نبود - که البته شامل آن هم بود - بلکه بیشتر به مسئله علم امام و دایره آن بر میگشت. مؤلف از این نظریه حمایت کرده بود که امام حسین (ع) گرچه به طور کلی خبر از شهادت خود داشته است، اما این که شهادت ایشان در این سفر خواهد بود یا نه، از آنآگاهی نداشته است.
این مسئله از سوی جناحهایی در حوزه که گرایش به اثبات نظریه علم امام به صورت جزئی و کامل داشتند، قابل تحمّل نبود. بنابرین به مخالفت با کتاب و مؤلف آن برخاستند.
در میان این دو مسئله، یعنی ۱ . بحث از حکومت اسلامی به عنوان هدف امام حسین(ع) و ۲ . بحث ازعلم امام، مؤلف یعنی صالحی نجفآبادی به هر دو جهت علاقمند بود، اما با توجه به کارهایی که وی در زمینه غلوّ انجام داده بود، به نظر میرسید حساسیت او روی بحث علم امام بیشتر بود. به خصوص که معتقد بود بدون آن بحث، نکته اول که اثبات هدف گرفتن حکومت برای نهضت عاشورا باشد قابل اثبات نیست. زیرا قابل تصور نیست کسی دنبال گرفتن حکومت باشد و همزمان بداند که کشته میشود.
نوشتن تقریظ دو تن از روحانیون انقلابی قم – منتظری و مشکینی - بر این کتاب، سنتیهای حوزوی را برابر انقلابیون قرار داد و زمینه را برای عمیق شدن فاصله اینان که شرایط دیگرش هم از جمله باوریک گروه به مرجعیت آیتالله خویی و دیگری به مرجعیت امام بود، فراهم بود، آماده ساخت. به تعبیر آقای آیتالله طاهری خرم آبادی، تقریظ نویسی آن دو نفر بر این کتاب، بهانهای برای کوبیدنانقلاب و راه و هدف امام شد.
از سوی دیگر شماری از انقلابیها هم حتی اگر با محتوای کتاب مخالف بودند، اما برای آن که ضربهای به نهضت وارد نشود، ناچار به حمایت لفظی از کتاب بودند. تصوّر اینانمبتنی بر این بود که کوبیدن این کتاب، به نوعی کوبیدن آقایان منتظری و مشکینی است و کوبیدنآنان هم به معنای کوبیدن انقلاب است. در همان حال، ادامه این جدال سبب شد تا شماری از انقلابیها هم به خاطر حفظ باورهایمذهبی خود، که معمولا در کلمه «ولایت» خود را نشان میداد، از صف مبارزه جدا شدند.
اکنون امام، از این زاویه مورد حمله بود که پیروانانقلابی وی به علم امام اعتقاد ندارند. این در حالی بود که مسئله این گروه بیشتر روی نکته اول یعنی هدف امام حسین (ع) در تشکیل حکومت بود نه بحث علم امام. در این میان رژیم پهلوی تلاش میکرد تا از جناح غیر انقلابی حمایت کند و در مجموع از شهید جاوید وسیلهای برای از میدان بدرکردن امام و روحانیون انقلابی استفاده کند و مهمتر آن که دو گروه را به جان هم بیندازد. چاپ کتاب یا نقدهای آن از سوی ساواک و توزیع آنها، وسیلهای برای رسیدن به همین هدف بود.
زمانی که ساواک در صدد نهایت بهرهبرداری از این کتاب و اختلافات پدید آمده در اطراف آن بود، و بسیاری آلوده به آن شده بودند، سکوت امام در برابر آن، یک سیاست اصولی و حساب شده به نظرمیآمد. با این حال، بخشی از انقلابیهای ایران از روحانی و غیر روحانی، به طور معمول از کتاب دفاع میکردند. در همین حال، شماری از انقلابیون به توهّم آن که انقلابیها از کتاب دفاع کرده و درصدد گسترش اندیشههای وهابی در ایران هستند، به خصوص که همان زمان مسائل مربوط به حسینیه ارشاد و سید ابوالفضل برقعی هم طرح شده بود، به تدریج از کار انقلابی دست برداشتند.
صالحی نجفآبادی پس از انقلاب اسلامی، کتابی تحت عنوان توطئه شاه بر ضد امام خمینی«یا نیرنگهای سیاسی ساواک علیه حوزه علمیه» نوشت و ضمن آن با اسنادی که از ساواک به دست آورده بود، کوشید تا جنبههای سیاسی این مسئله را با ابعاد دینی و مذهبی آن درآمیزد. آنچه کهاز نظر فرانگرِ امام در آن برهه قابل توجه بود، مذموم بودن نفس این اختلاف و اشاره به تحریکاتی بود که رژیم برای سرگرم کردن روحانیون در این ماجرا صورت میداد. مؤید نظرامام آن بود که ساواک در اردیبهشت سال ۵۰ دستور داد بیست هزار جلد از کتاب شهید جاوید چاپ شود تا در تفرقه مؤثر باشد.
دستور صریح مقدّم به ساواک قم این بود: خواهشمند است دستور فرمایید به نحو غیر مستقیم و به طور غیر محسوس بدون این که نامبرده متوجه شود، تسهیلاتی جهت تجدید چاپ کتاب شهید جاوید فراهم آورند. طبعا دستور چاپ ردیهها نیز همزمان داده میشد. ساواک در گزارشی هم پیرامون درگیری دو گروه طرفدار و مخالف شهید جاوید نوشت: به فرض آن که بین دو جناح موجود درگیری ایجاد شود، به مصلحت است که بدواً دستگاههای انتظامی محل دخالت ننمایند و حتی به اختلافات موجود دامن زده تا بتوان بهرهبرداری لازم را نمود.
در سند دیگری از ساواک آمده است: «خواهشمند است دستور فرمایید در مورد تضعیف طرفین(طرفداران خمینی و گلپایگانی) ترتیبی اتخاذ گردد که اختلاف موجود در این زمینه گسترش یافته و بهرهبرداریهای لازم از اختلاف مذکور کسب گردد و نتیجه را اعلام فرمایید».
بر این نکته باید تأکید کرد که میان عامه طلاب، دفاع از شهید جاوید نوعی دفاع از حرکت انقلابی به حسابمیآمد ـ کما این که نسبت به شریعتی وضعیت چنین بود ـ این در حالی بود که در سطحی بالاتر، فضلای برجسته حوزه، حتی بسیاری از کسانی که انقلابی بودند، با شهید جاوید مخالفت میکردند. برای نمونه میتوان به ردیه آقای آیتالله فاضل و مرحوماشراقی ـ داماد مرحوم امام ـ اشاره کرد. گفته شده است که همان ایام، در عین حال که امام موضع سکوت اختیار کرده بود، مرحومحاج آقا مصطفی خمینی روزها، بعد از اتمام درس امام در بیرونی منزل، مطالب کتاب شهید جاوید را مطرح و نقد علمی میکردند.
آنچه مسلم است این که کتاب شهید جاوید اختلاف زیادی بین علما و فضلا ایجاد کرد. برای مثال،آقای منتظری که به خاطر تمجید از شیخ حسین لنکرانی با ایشان رفیق شده بود، بر سر همین کتاب اختلاف نظر پیدا کرده و میانشان دوئیت و تندی جدی پدید آمد.
از سوی دیگر، این تصور که اندیشه شهید جاوید برای طرح حکومتی کردن نهضت امام حسین (ع) درانقلاب تأثیر داشته، به نوعی دیگر محل تردید واقع شده است. در واقع اندیشه شریعتی و هاشمینژاد در باب شهادت و طرح شهادت به عنوان هدف اصلی امام حسین علیه السلام، در ایجاد جریانهای انقلابی پیش از انقلاب تأثیر داشت و این به دلیل شرایط خاصی بود که در آن روزگاربر وضعیت مبارزه با رژیم حاکم بود. تعبیرهایی مانند «ماه پیروزی خون بر شمشیر» که در باره محرم به ویژه در سال ۵۷ شایع گردید، نشان از این تفکر دارد.
به هر روی، طی سالهای ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰ محافل مذهبی و روضهای قم، همگی به این کتاب حمله کرده و چهرههای زیادی از نویسندگان با مراتب علمی مختلف به نقد این کتاب پرداختند. گاه ازسوی مخالفان، تلاش میشد تا نویسنده این اثر نیز به نوعی متأثر از گرایشهایی که تحت عنوان «وهابی» از آنها یاد شده و پیش از این شرحی در باره آن دادیم، معرفی شود. آقای منتظری دراطلاعیهای که از محل تبعید خود در طبس در سال ۱۳۹۳ ق . ۱۳۵۲ ش در ارتباط با اختلاف برسر کتاب شهید جاوید نوشت، از اختلافات ایجاد شده میان علما و فضلا اظهار نگرانی کرده، نوشت: «اخیرا در قم و تهران و اصفهان و برخی نقاط دیگر، اتهام سنّیگری و وهابیگری نسبت به عدهای از علما و فضلای بیگناه سر زبانها افتاده و کار به جایی رسیده که حتی دایههای مهربانتر از مادر هم گاهی به اسم دفاع از ولایت و تشیع حرفهایی میزنند و کارهایی انجام میدهند.
صالحی نجفآبادی پس از انقلاب اسلامی، کتابی تحت عنوان توطئه شاه بر ضد امام خمینی«یا نیرنگهای سیاسی ساواک علیه حوزه علمیه» نوشت و ضمن آن با اسنادی که از ساواک به دست آورده بود، کوشید تا جنبههای سیاسی این مسئله را با ابعاد دینی و مذهبی آن درآمیزد. آنچه کهاز نظر فرانگرِ امام در آن برهه قابل توجه بود، مذموم بودن نفس این اختلاف و اشاره به تحریکاتی بود که رژیم برای سرگرم کردن روحانیون در این ماجرا صورت میداد. مؤید نظرامام آن بود که ساواک در اردیبهشت سال ۵۰ دستور داد بیست هزار جلد از کتاب شهید جاوید چاپ شود تا در تفرقه مؤثر باشد
نکته جالب این است که پس از قوی شدن برخی از گرایشهای این چنینی در ارتباط باحرکتهای شبه وهابی، نامهای از امام در این باره رسید. آقای منتظری با اشاره به این که این نامه را کسی در زندان به او داد میگوید که آن را پنهان کرده و به هیچکس نشان نداده است «نامه راگذاشتم زیر تشک و آن را به هیچ کس بروز ندادم و تعجب کردم که آیتالله خمینی چطور دراین شرایط این نامه را نوشتهاند»!!
به احتمال قوی این نامه میتوانسته است به نوعی برای بازداشتنآیتالله منتظری در حمایت از کتاب شهید جاوید بوده باشد.
به هر روی، یکی از اهداف اصلی کتاب، سیاسی کردن نهضت عاشورا بود که بعدها در انقلاب اسلامی، مورد توجه و تأکید قرار گرفت. این در حالی بود که در تفکر سنّتی موجود میان تودههای مردم، به این جنبه عاشورا توجهی وجود نداشت و تنها بعد معنوی و عرفانی آن مورد نظر بود. در اینمیان مخالفت استاد مطهری با برخی از مطالب کتاب را میبایست خارج از این چهارچوب تفسیرکرد. در آنجا مخالفت، نه با بعد سیاسی کردن نهضت عاشورا، بلکه با اظهار برخی از مطالبی بود که به نظر استاد، با دیدگاههای معمول در تاریخ و جامعه تشیع تطبیق نمیکرد.
انتقادات دیگری نیز در آثاری که در نقد شهید جاوید از سوی کسانی مانند آیتالله صافی و دیگران نوشته شد، براین کتاب وارد گردید.
بسیاری از کسانی که بر شهید جاوید به نوعی رد نوشتند، در شمار عالمان بنام آن وقت بودند. از آنجمله میتوان به این افراد اشاره کرد: آیه الله رفیعی قزوینی در یک متن دو صفحهای؛ علامه طباطبائی در رساله بحثی کوتاه در باره علم امام؛ آیتالله فاضل و مرحوم اشراقی در کتاب پاسداران وحی؛ سید احمد فهری زنجانی در کتاب سالار شهیدان، آقای سید محمد مهدی مرتضوی در کتاب یک تحقیق عمیقتر در موضوع قیام امام حسین (ع)؛ رضا استادی در کتاب بررسی قسمتی از کتاب شهید جاوید (و شرح مفصّل دیدگاههای ایشان و دیگران را در کتابی که اخیرا با نام سرگذشت کتاب شهید جاوید نوشتهاند، ملاحظه فرمایید).
همین طور آیتالله صافی گلپایگانی درکتاب شهید آگاه. کتاب اخیر مفصّلترین و عالمانهترین نقدی است که بر شهید جاوید نوشته شده وبه همین دلیل مؤلف شهید جاوید پاسخ نقد وی را در این اواخر، ضمیمه چاپهای بعدی شهیدجاوید کرد.
دیگر آثاری که آقای استادی در رد بر شهید جاوید ذکر کردهاند، عبارت است از:
پرتوحقیقت، سید محمد نوری موسوی (اصفهان ـ حسینیه عماد زاده ـ در ۴۸ صفحه)،
جزوه آیتاللهحاج شیخ محمد کرمی (ضمیمه جزء دوم شرح نهج البلاغه وی)،
حسین و پذیرش دعوت، محمدتقی صدیقین اصفهانی (انتشار در سال ۱۳۵۱)،
یک بررسی مختصر پیرامون قیام مقدس شهید جاویدحسین بن علی (ع) (از سه نفر از فضلای حوزه قم: محمد حسین اشعری، حسین کریمی، سیدحسن آل طه)،
راه سوم، شیخ علی کاظمی (قم، ۱۳۹۱، در ۱۲۸ صفحه)،
مقصد الحسین، میرزاابوالفضل زاهدی قمی (قم، ۱۳۵۰، ۵۶ ص)،
افسانه کتاب (نقد شهید جاوید)، عطائیخراسانی (بخشی از کتاب ۴۴۰ صفحهای او)،
دفاع از حسین ، محمدعلی انصاری (قم، ۶۳۰ ص.)،
جواب او از کتاب او! (عبدالصاحب محمد مهدی مرتضوی لنگرودی (۲۸۸ ص)،
کتاب هفت سالهچرا صدا درآورد (شیخ علی پناه اشتهاردی (۴۴۰ ص)،
سالار شهیدان حسین بن علی، سید احمدفهری، (۴۰۲ ص)،
پاسداران وحی، شهاب الدین اشراقی و محمد فاضل لنکرانی (۴۵۶ ص)،
شهید آگاه، صافی گلپایگانی (قم، ۱۳۹۳ ق). آیتالله استادی در باره هر یک توضیحاتی به دستداده یا بخشی را نقل کرده است.
بر آن کتابها باید جزوه کوچکی را هم که با عنوان عقده گشوده (پیرامون کتاب شهید جاوید) توسط حاجی شیخ جعفر صبوری قمی (مقیم کاشان) چاپ شده است، افزود.
در جریان اوجگیری مخالفتها با کتاب شهید جاوید، آقای صالحی دست به اقدامات مختلفی برای تأیید کار خود زد که از آن جمله اطلاعیهای بود که ضمن آن موافقت آقای مطهری را با انتشار آن کتاب اعلام کرده بود. وی در این اطلاعیه از قول آقای مطهری آورده بود که پیش از انتشار کتاب را دیده و گفته است که اینها مباحث خوبی است. بعد از انتشار آن اطلاعیه، آقای مطهری اعلام کرد که از این جهت که آقای صالحی بحث از عاشورا را به یک مسیر علمی انداخته با آن موافق است، اما بانتیجهگیریها او موافقت ندارد.
انتقادات دیگری نیز در آثاری که در نقد شهید جاوید از سوی کسانی مانند آیتالله صافی و دیگران نوشته شد، براین کتاب وارد گردید. بسیاری از کسانی که بر شهید جاوید به نوعی رد نوشتند، در شمار عالمان بنام آن وقت بودند. از آنجمله میتوان به این افراد اشاره کرد: آیه الله رفیعی قزوینی در یک متن دو صفحهای؛ علامه طباطبائی در رساله بحثی کوتاه در باره علم امام؛ آیتالله فاضل و مرحوم اشراقی در کتاب پاسداران وحی؛ سید احمد فهری زنجانی در کتاب سالار شهیدان، آقای سید محمد مهدی مرتضوی در کتاب یک تحقیق عمیقتر در موضوع قیام امام حسین (ع)؛ رضا استادی در کتاب بررسی قسمتی از کتاب شهید جاوید (و شرح مفصّل دیدگاههای ایشان و دیگران را در کتابی که اخیرا با نام سرگذشت کتاب شهید جاوید نوشتهاند، ملاحظه فرمایید)
نویسنده شهید جاوید، کتابی با عنوان عصای موسی در نقدِ نقدها نگاشت که به سال ۵۵ ش توسط کانونانتشار چاپ شد. پس از آن با فشار رژیم پهلوی، صفحاتی از آن عوض شده با نام راه اعتدال و با اسم مستعار عبدالله مظلوم چاپ شد که همان نیز اجازه توزیع نیافت.
استاد مطهری نقدهای کوتاهی در حاشیه نسخهای از شهید جاوید نوشت که بعدها به چاپ رسید وصالحی نجفآبادی برای نقدهای ایشان نیز پاسخی نگاشت. آقای یزدی بر اساس آنچه در خاطراتش اظهار کرده است بخشی از کتاب حسین بن علی را بهتر بشناسیم به رد این کتاب اختصاص داد. ایشان در این کتاب به بخشی ازبازتابهای مسئله شهید جاوید در حوزه علمیه پرداختهاند. از جمله سخنرانی آقای آلطه که ضمن آن گفته بود که برای مخالفت با این کتاب باید کفن پوشید و راه افتاد. آقای یزدی متنی را ازآقای صالحی گرفت که به نوعی اصلاح و بازنگری در نظریاتش بوده و آن را در جلسهای که وعاظ قم با آیتالله گلپایگانی داشتند، مطرح کرد. این ماجرا در کاهش تنش مؤثر بوده و برخی از وعاظ را قانع کرده است.
حمید عنایت با ارائه تحلیلی از آثاری که در چند دهه پیش از انقلاب اسلامی در باره امام حسین علیه السلام نوشتهاند، در مرحله اخیر به کتاب شهید جاوید اشاره کرده و با اشاره به تلاش وی درطبیعی تصویر کردن واقعه کربلا، از تلاش مؤلف در پرهیز از توصیفهای فوق طبیعی و رمانتیک واغراقآمیز نسبت به حادثه کربلا یاد کرده است. وی به اختلاف نظر مؤلف در باره علم امام با آنچه که به عنوان حدیث و اعتقاد در جامعه تشیع بوده، اشاره کرده، مینویسد: این موضع نجفآبادی، در نهایت «آسیبپذیر است؛ چرا که این رد و انکارش، شاید آگاهانه، با منابع دست اولشیعه در این زمینه، یعنی مجامیع معتبر و مفصّل کلینی، طوسی و شیخ صدوق» سازگار نیست.
ماجرای کتاب صالحی نجفآبادی و با آنچه در قهدریجان گذشت، به گونهای خاص به هم پیوند خورد و در قم با تشکیل جریانی تحت عنوان روحانیون مبارز گسترش یافت. جریانی با ترکیب زیر سبب مسائل حساسی شد:
صالحی نجفآبادی کتاب شهید جاوید را نوشت. آیتالله منتظری از آن دفاع کرد. برادر سید مهدی هاشمی داماد آقای منتظری بود. سید مهدی هاشمی گروه هدفیها را درست کرد. شمسآبادی مخالف شهید جاوید بود. گروه هدفیها او را کشتند.این چند قضیه که با همدیگر ترکیب شد، بستری را ایجاد کرد که آثارش را پس از انقلابشاهد بودیم.. البته کسانی در متن این ماجرا و کسانی در حاشیه بودند.
پس از پیروزی انقلاب، ماجرا ابعاد تازهای یافت و تقریبا یک دهه بعد از آن جریانی که به نام سید مهدی هاشمی (متولد۱۳۲۳ ش) شهرت یافت. این جریان بیش از آن که عبارت از یک تشکل گروهی باشد، دربرگیرنده یک طیف فکری بود؛ تعبیری که خود مهدی هاشمی، به کار میبرد. این طیف فکری متأثر از چندین جریان فکری و در مجموع محصول نگرشهای رایج در حوزه تفکرانقلابی در ایران و البته بیشتر تمایل به اخلاقیات چپ با گرایشهای ضد غالی منسوب به آقایان صالحی و منتظری بود. طبیعی است که بانیان آن حرکت و در راس آنها هاشمی، چندان وفادار بههمه افکار این افراد نبوده و خود مدّعی بلکه مُلْهم این مسئله بودند که از پشت سر مشغول اعمال نفوذ هستند.
آقای رجبعلی طاهری که مدتی در زندان شیراز با هاشمی همنشین بوده، در باره او مینویسد: افکارو عقاید سید مهدی هاشمی شباهت زیادی با آراء و اندیشههای مجاهدین خلق داشت و چون ازنزدیک ایشان را میدیدیم، به خوبی میتوانستیم نسبت به محتوای ذهنی او و همفکرانش واقف شویم. سید مهدی هاشمی مانند مجاهدین خلق میاندیشید و برخلاف اصل مورد قبول ما کهعدم ائتلاف با گروههای غیر مذهبی و اتکا به حرکت روحانیت اصیل شیعه بود، او به هیچ وجه روحانیون را قبول نداشت و علاوه بر آن به صحیح بودن راه مجاهدین خلق نیز اعتقاد داشت.
مهدی هاشمی به جلسات میرزامحمد جواد غروی از رهبران جنبش اصلاح طلب در شیعه، درشهر اصفهان رفته و برخی از آموختههایش از محفل همو بود که به وضوح، در محفلش عقایدی که به نوعی سنّیزده بوده، ترویج میشد. مهدی هاشمی معتقد است که اندیشههای غروی با منطق مبارزاتی آنان سازگارتر بود و آنان وی را به مدرسه صدر دعوت کردند تا تفسیر قرآنبگوید. وی کشتن شمسآبادی را که در فروردین سال ۱۳۵۵ اتفاق افتاد، از آن روی توجیه کرده است که افکار وی، افکار روحانیت سنّتی بود و طبعا با برداشتهای غروی ناسازگار میآمد.
موضعگیریهای مرحوم شمس آبادی در باره کتاب شهید جاوید یکی از عوامل اصلی کشته شدن وی توسط گروه هدفیها بوده است. این مسئله ای بود که در اعترافات سید مهدی هاشمی و همکاران وی در سال ۱۳۵۶ در مطبوعات مطرح شد.
آنچه پس از انقلاب اسلامی رخ داد، حکایت از آن داشت که این جریان، یک جریان افراطی است که برای تحقق اهداف به اصطلاحانقلابی خود، راضی به استفاده از هر نوع ابزار و وسیلهای بوده و تلاش میکرده است تا از وجهه برخی از روحانیون نیز برای این کار استفاده کند.
از ویژگیهای دیگر سید مهدی هاشمی که درهمان برخوردش با شمس آبادی و شماری دیگر از روحانیون سنتی بروز کرد، نگرش وی درباره روحانیت رسمی است. برخوردهای وی با روحانیت در کتابچهای که با عنوان امام زمان (ع) وروحانیت وابسته نوشته شده، نگرش افراطی وی را در این زمینه به خوبی نشان میدهد.
از دیگر آثار و پیامدهای جریان هاشمی، ایجاد اختلاف عمیق میان آیات طاهری و خادمی دراصفهان پس از انقلاب بود. تبلیغات این گروه این تصوّر را ایجاد کرد که گویی آقای خادمی ارتباطی با انقلاب نداشته است. این تصور از اساس نادرست بود. بازتاب این تصور در شهر،اختلاف افکنی میان مردم این شهر و پدید آمدن بحرانهایی بود که تأثیر عمیقی بر رفتارهایسیاسی مردم در این شهر گذاشت.
نویسنده: رسول جعفریان
جهرمی زاده-دین و اندیشه تبیان