تبیان، دستیار زندگی
این مثل در باره دانشمندى است كه نخست در صف مؤ منان بوده و حامل آیات و علوم الهى گشته آنچنان كه هیچ كس فكر نمى كرد، روزى منحرف شود، اما سرانجام دنیا پرستى و پیروى از هواى نفس چنان به سقوطش كشانید كه در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت . و خداوند این شخص
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سگ دانشمند!

سگ دانشمند؟

در قرآن کریم ضرب المثلی وجود دارد که نکته آموز و عبرت آور است:

(وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَاءَ الَّذِىَّ ءَاتَیْنَهُ ءَایَتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَاءَتْبَعَهُ الشَّیْطَنُ فَكَانَ مِنَ ا لْغَاوِینَ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ اءَخْلَدَ إِلَى الاَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَلهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْب إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اءَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَث ذَّا لِكَ مَثَلُا لْقَوْمِ الَّذِینَ كَذَّبُواْ بَِایَتِنَا فَاقْصُصِا لْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ سَآءَ مَثَلاًا لْقَوْمُ الَّذِینَ كَذَّبُواْ بَِایَتِنَا وَاءَنفُسَهُمْ كَانُواْ یَظْلِمُونَ).1

“و بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آیات خود را به او دادیم ؛ ولى (سر انجام ) خود را ازآن تهى ساخت و شیطان بر او دست یافت و از گمراهان شد. و اگر مى خواستیم (مقام ) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا مى بردیم،  ولى او به پستى گرایید و از هواى نفس خویش پیروى كرد! مَثَل او همچون سگ (هار) است كه اگر به او حمله كنى، دهانش را باز و زبانش را برون خواهد كرد و اگر او را به حال خود واگذارى،  باز همین كار را مى كند. این مَثَل گروهى است كه آیات ما را تكذیب كردند؛ این داستانها را (براى آنها) بازگو كن،  شاید بیندیشند (و بیدار شوند) چه بد مثلى دارند گروهى كه آیات ما را تكذیب كردند و تنها آنها به خودشان ستم مى كردند.

وجه تشبیه

این مثل در باره دانشمندى است كه نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آیات و علوم الهى گشته آنچنان كه هیچ كس فكر نمى كرد، روزى منحرف شود، اما سرانجام دنیا پرستى و پیروى از هواى نفس چنان به سقوطش كشانید كه در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت . و خداوند این شخص را به سگ هار تشبیه كرده است كه بر اثر بیمارى هارى حالت عطش كاذب به او دست مى دهد و در هیچ حال سیراب نمى شود و پیوسته دهانش باز و زبانش بیرون است و لَهْ لَهْ مى كند.

واژه “لَهْث “ به معناى بیرون آوردن زبان از دهان است .

“لاهِثْ” به سگى گفته مى شود كه بدون دلیل و بى جهت زبانش را بیرون مى آورد. سگ معمولى به هنگام تشنگى و یا وقتى كه صدمه اى به او برسد، زبانش را از دهانش در مى آورد و لَهْ لَهْ مى كند، یعنى این حركت زشت حیوان ظاهراً دلیلى دارد، اما سگ لاهث بدون علّت پیوسته زبان خود را از دهانش ‍ خارج مى كند.

“وجه شباهت “ در این تشبیه “عطش كاذب “ و “بى دلیل بودن كار زشت “ است ؛ یعنى این گونه افراد بر اثر شدّت هوا پرستى و چسبیدن به لذّات جهان مادى،  یك حالت عطش نامحدود و پایان ناپذیرى به آنها دست مى دهد كه همواره دنبال دنیا پرستى مى روند و به شكل بیمار گونه اى همچون “سگهاى هار” دهانشان براى بلعیدن جیفه و مردار دنیا، یعنى مال و مقام باز است و هر قدر مال به دست آورند و به مقام دست یابند، باز هم احساس سیرى نمى كنند؛ چنان كه امام على علیه السّلام مى فرماید:

“اِنَّما الدُّنْیا جِیْفَةٌ وَالمُتَواخُونَ عَلَیْها اءَشْباهُ الكِلابِ ...؛2 به راستى كه جهان مردارى است گندیده و آنها كه بر سر این جیفه گندیده باهم برادرى و دوستى مى كنند مانند سگانند”.

ملاّى رومى میلهاى درونى و غرائز نفسانى انسان را به سگ درنده اى تشبیه كرده،  مى گوید:

میلها همچو سگان خفته اند

اندر ایشان خیر و شرّ بنهفته اند

چون كه قدرت نیست خفتند این رده

همچو هیزم پاره ها و تن زده

تاكه مردارى در آید در میان

نفخ صور حرص 3 كوبد بر سگان

چون در آن كوچه خرى مردار شد

صد سگ خفته بدان بیدار شد

حرصهاى رفته اندر كتم 4 غَیْب

تاختن آورد و سر بر زد زجیْب 5

مو به موى هر سگى دندان شده

وزبراى حیله دُم جنبان شده

صد چنین سگ اندر این تن خفته اند

چون شكارى نیستشان بنهفته اند6

از روایات بسیار و كلمات مفسّران استفاده مى شود كه منظور از این شخص،  مردى به نام “بلعم باعورا” است كه در عصر حضرت موسى علیه السّلام زندگى مى كرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مى شد و حتّى موسى علیه السّلام از وجود او به عنوان یك مبلغ نیرومند استفاده مى كرد و كارش در این راه آن قدر بالا گرفت كه دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مى رسید

یعنى سگان،  هنگامى كه طعمه اى دركار نیست،  چنان كنار هم مى خوابند كه انسان خیال مى كند هیزم ریز شده است كه كنار هم چیده شده و یا مانند گوسفندانى كه كنار هم خوابیده اند. گویى هیچ گونه غریزه درّندگى در آنها وجود ندارد، امّا وقتى كه بوى لاشه مردار را حسّ مى كنند، چنان به سوى آن هجوم مى برند كه هر لاخ از موهاى بدنشان همچون دندان براى بلعیدن مردار تیز مى شود.

آرى،  حرص وولع وفزون طلبى نسبت به مال ومقام براى آدمى بسیارخطرناك مى باشد كه اگر آن را در كنترل عقل و شرع در نیاورد درّنده خویى در او بوجود خواهد آورد.

از امام صادق علیه السّلام روایت است كه فرمود:

“مَثَل الدُّنْیا كَمَثَلِ ماءِ الْبَحْرِ كُلَّما شَرِبَ مِنْهُ الْعطْشانُ ازْدادَ عَطَشاً حَتّى یَقْتُلَهُ؛7 مثل دنیا (پرستى و جاه طلبى ) همانند آب دریاست كه آدم تشنه هرچه از آن بیاشامد، تشنگى اش زیادتر مى شود (و آن قدر از آن مى نوشد تا) سرانجام او را مى كشد”.

از امام باقرعلیه السّلام روایت شده كه فرمود:

“مَثَلُ الْحَریصِ عَلَى الدُّنْیا كَمَثَلِ دُودَةِ الْقَزِّ، كُلَّمَا ازْدادَتْ عَلى نَفْسِها لفّاً كانَ اءَبْعَدَلَها مِنَ الْخُرُوجِ حَتّى تَموُتَ غَمّاً؛8 مثل شخص حریص دنیا طلب،  همچون مثل كرم ابریشم است كه هرچه بیشتر بر خود مى تند راه بیرون آمدن و نجاتش دور تر مى شود، تا آن كه از غصّه مى میرد”.

1 - خطر بلعم باعوراهاى هر عصر

همانگونه كه ملاحظه كردید آیات مورد بحث نامى از كسى نبرده،  بلكه سخن از عالم و دانشمندى مى گوید كه نخست در مسیر حقّ بود، آن چنان كه هیچ كس فكر نمى كرد روزى منحرف شود، امّا سرانجام دنیا پرستى و پیروى از هواى نفس چنان به سقوطش كشانید كه در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت.

بلعم باعورا

از روایات بسیار و كلمات مفسّران استفاده مى شود كه منظور از این شخص،  مردى به نام “بلعم باعورا” است كه در عصر حضرت موسى علیه السّلام زندگى مى كرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مى شد و حتّى موسى علیه السّلام از وجود او به عنوان یك مبلغ نیرومند استفاده مى كرد و كارش در این راه آن قدر بالا گرفت كه دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مى رسید، ولى بر اثر تمایل به “فرعون “ و وعد و وعیدهاى او، از راه حقّ منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد تا آنجا كه در صف مخالفان موسى علیه السّلام قرار گرفت .

از امام باقرعلیه السّلام روایت شده است كه فرمود: “اصل آیه در باره بلعم است،  سپس خداوند آن را به عنوان یك مثال در باره هر كسى كه هوا پرستى را بر خدا پرستى ترجیح دهد، بیان داشته است “.9

اصولاً كمتر خطرى در جوامع انسانى به اندازه خطر دانشمندانى است كه علم و دانش خود را در اختیار فراعنه و جبّاران عصر خود قرار مى دهند و در اثر هوا پرستى و تمایل به زرق و برق جهان مادّه (وإ خلاد إ لى الا رض ) همه سرمایه هاى فكرى خود را در اختیار طاغوتها مى گذارند و آنها نیز براى تحمیق مردم عوام از وجود این گونه افراد حدّ اكثر استفاده رامى كنند.

این موضوع اختصاص به زمان موسى علیه السّلام یا سایر پیامبران نداشته،  بعد از عصر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و تا به امروز نیز ادامه دارد كه “بلعم باعوراها” علم و دانش و نفوذ اجتماعى خود را در برابر درهم و دینار یا مقام و یا به خاطر انگیزه حسد در اختیار گروه هاى منافق و دشمنان حقّ و فراعنه و بنى امیّه ها و بنى عبّاسها و طاغوتها قرار داده و مى دهند.10

صدهزار ابلیس و بلعم در جهان

همچنین بوده است پیدا و نهان

این دو را مشهور گردانید اله

تا كه باشند این دو بر باقى گواه

این دو دزد آویخت بر دار بلند

ورنه اندر شهر بس دزدان بدند

این دو را پرچم به سوى شهر برد

كشتگان قهر را نتوان شمرد 11

امام خمینى قدّس سرّه در بخشى از پیامشان در سال 1367 به مناسبت سالگرد كشتار خونین حجاج ایرانى در مكّه،  مفتى هاى دربار سعودى را “نوادگان بلعم باعورا” خواند و فرمود:

“آرى در منطق استكبار جهانى هر كه بخواهد برائت از كفر و شرك را پیاده كند متّهم به شرك خواهد شد و مفتى ها12 و مفتى زادگان این نوادگان “بلعم باعورا”ها به قتل و كفر او حكم خواهند داد ...”.13

توضیح چند مطلب

1- “اِنْسَلَخَ” از مادّه “انسلاخ “ به معناى از پوست بیرون آمدن است،  همان گونه كه مار از پوست خود بیرون مى آید. به قصاب از این جهت سلاّخ مى گویند كه پوست گوسفندان را از بدنشان بیرون مى آورد.

این تعبیر نشان مى دهد كه آیات و علوم الهى در آغاز چنان بر “بلعم باعورا” احاطه داشت كه همچون پوست تن او شده بود، امّا او باگرایش به هوا پرستى از این پوست بیرون آمد و با یك چرخش تند، مسیر خود را به كلّى تغییر داد! 14

2- از تعبیر (فَاءَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ) چنین استفاده مى شود كه در آغاز شیطان تقریباً از “بلعم باعورا” قطع امید كرده بود، چراكه او كاملاً در مسیر حق قرار داشت،  امّا همین كه دید تمایل به هواپرستى پیدا كرده و از راه حقّ منحرف شده است،  به سرعت او را تعقیب كرد و به او رسید و بر سر راهش نشست و به وسوسه گرى پرداخت و سرانجام او را در صف گمراهان قرار داد 15؛ یعنى سگ درون كه همان هوا پرستى و جاه طلبى است،  با سگ برون دست به دست هم دادند و “بلعم باعورا” را به خاك مذلّت نشاندند؛ به عبارت دیگر دشمن داخلى،  یعنى خواهش هاى نفسانى و دشمن خارجى،  یعنى شیطان او را به سیه روزى كشاندند.

از شرّ این دو دشمن خطرناك باید به خدا پناه برد چنان كه در دعا آمده است :

“واغَوْثاهُ بِكَ یا اَللّهُ مِنْ هَوىً قَد غَلَبَنى وَمِنْ عَدُوٍّ قَدِ اسْتَكْلَبَ عَلَىَّ؛ خدایا! فریاد از (هواى نفس ) كه بر من مسلّط شده و پناه بر تو از دشمنى كه همچون سگ بر من حمله ور شده و مرا دنبال مى نماید”.16

3- جمله (وَلَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ) به معناى این است كه : “اگر مى خواستیم،  مى توانستیم او را در همان مسیر حق به اجبار نگاه داریم و به وسیله آن آیات و علوم،  وى را مقام والا دهیم “. ولى مسلّم است كه نگهدارى اجبارى افراد در مسیر حق با سنّت پروردگار كه سنّت اختیار و آزادى اراده است،  سازگار نیست و نشانه شخصیّت و عظمت كسى نخواهد بود، لذا بلافاصله اضافه مى كند: ما او را گذاشتیم و او به جاى اینكه با استفاده از علوم و دانش خویش هر روز مقام بالاترى را بپیماید، “به پستى گرایید و بر اثر پیروى از هوا و هوس نفس سقوط كرد”؛ (وَلكِنَّهُ اخْلَدَ إِلَى الاَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَواهُ).

“اخلد” از مادّه “اخلاد” به معناى سكونت دائمى در یك جا اختیار كردن است،  بنا بر این (اَخْلَدَ إِلَى الاَْرْض ) یعنى براى همیشه به زمین چسبید كه در اینجا كنایه از جهان

ماده و زرق و برق و لذّات نامشروع زندگى مادى است “.17

در پایان درباره این گونه افراد هوا پرست مى گوید:

(وَاءَنْفُسَهُمْ كانُوا یَظْلِمُونَ)؛ “اینها بر خویشتن ستم روا داشته اند”.

چه ستمى از این بالاتر كه سرمایه هاى معنوى علوم و دانشهاى خویش را كه مى تواند باعث سربلندى خود آنها و جامعه هایشان گردد، در اختیار صاحبان “زر” و “زور” مى گذارند و به بهاى ناچیز مى فروشند و سرانجام خود و جامعه اى را به سقوط مى كشانند. 18

منبع: چهل مثل از قرآن، حسین حقیقت جو

تنظیم: شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان


پی‌نوشت‌ها:

1- اعراف / 175 177.

2- غرر الحكم،  ج 1، ص 299، ح 23.

3- نفخ صور حرص : دمیدن باد حرص .

4- كتم : كتمان و پنهان كردن،  كتم غیب به معناى پنهانى است .

5- جیب : گریبان .

6- مثنوى معنوى،  انتشارات كلاله خاور، ص 289.

7- اصول كافى،  ج 1، ص 136، ح 24.

8- اصول كافى،  ج 2، ص 143، ح 20.

9- تفسیر مجمع البیان،  ج 4، ص 500، ذیل آیه مورد بحث .

10- اقتباس از تفسیر نمونه،  ج 7، ص 14 16.

11- مثنوى معنوى،  دفتر اوّل،  چاپ انتشارات كلاله خاور، ص 65.

12- البتّه این مفتى ها حرف مفت مى زنند، ولى مفت حرف نمى زنند، زیرا اجیر زر و زورند و در برابر حرفهاى مفتشان اجرت مى گیرند.

13- صحیفه نور، ج 20، ص 228.

14- اقتباس از تفسیر نمونه،  ج 7، ص 12.

15- همان .

16- حاشیه مفاتیح الجنان،  كتاب باقیات الصالحات،  دعاى حزین .

17- تفسیر نمونه،  ج 7، ص 13.

18- همان،  ص 17.