تبیان، دستیار زندگی
نماز جماعت مغرب و عشای مسجد تازه تمام شده بود؛ توجهم به مرد میانسالی جلب شد که تمام بدنش می لرزید و داشت با فرمانده بسیج مسجد امام حسن عسکری(ع) دزفول صحبت می کرد. کنجکاو شدم تا از گفت وگوی این دو نفر سر دربیاورم. جلو رفتم مرد میانسال با
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رفاقت به سبک بسیجی ها

به یاد دو بسیجی شهید حسین بویزه و امیر ناجی

نماز جماعت مغرب و عشای مسجد تازه تمام شده بود؛ توجهم به مرد میانسالی جلب شد که تمام بدنش می لرزید و داشت با فرمانده بسیج مسجد امام حسن عسکری(ع) دزفول صحبت می کرد. کنجکاو شدم تا از گفت وگوی این دو نفر سر دربیاورم. جلو رفتم مرد میانسال با چهره ای کاملاً غمزده و لحنی التماس گونه به فرمانده بسیجی می گفت: بابا تو رو به خدا هنوز کفن مادر و خواهر و دو برادرم خشک نشده! چطوری گذاشتید حسین هم به جبهه اعزام بشه؟!

رفاقت به سبک بسیجی ها

فرمانده بسیجی که آثار شرمندگی و شاید ترحم در چهره اش نمودار بود، از اعزام «حسین» اظهار بی اطلاعی می کرد و قول داد با حسین حرف بزند.

عملیات بعدی در راه بود و منصرف کردن حسین کار آسانی نبود، به ویژه که او  و «امیر» قول هایی به هم داده بودند! سرانجام حسین به نرفتن رضا نداد و راهی جبهه شد، ولی او در این عملیات نرفت! عملیات به سرانجام رسید و یک سال دیگر هم دو دوست در کنار هم رازهای ناگفته گفتند و حسین هم فرصت یافت داغ «مادر، خواهر و دو برادرش» را که در حملات موشکی دزفول از دست داده بود، برای دو برادر و خواهر دیگرش تسلا دهد؛ اما عملیات دیگری در راه بود... .

دوستی حسین و امیر در بین بچه ها ضرب المثل بود و هیچ کس به جدایی آنها دست کم در این دنیا فکر نمی کرد! بعضی ها می گفتند چون امیر برادرش حسین را در فتح المبین جاودانه کرده بود؛ می خواست با حسینِِ دیگری برادر شود!...

والفجر 8 فرا رسید! و این دو در پوست خود نمی گنجیدند؛ حسین خانواده را چطور راضی کرده بود نمی دانم! ولی آن دو از اروند گذشتند و به فاو هم رسیدند! و حتی از فاو هم برگشتند! ولی ...

عملیات تمام شد، ولی گویا سفر حسین و امیر تازه آغاز شد! ...

دو یار جدا ناشدنی با هم سوار اتوبوس شدند (1) و از آنجا به سفری آسمانی رفتند و دیگر برنگشتند!

پنجم اسفند 1364 «حسین بویزه» و «امیر ناجی» با بلیت اتوبوس آسمانی به سفر عشق رفتند، ولی دو روز بعد بر دستان جماعتی از مردم در گلزار «شهید آباد»؛ اولی را در کنار برادرش «حسن» (2) و دومی را در کنار برادرش «حسین» (3) خاکی! کردند ولی در آسمان، ملایکه، دو دوست را بر سر یک سفره نشاندند!...

 پس از عملیات والفجر 8، به رغم پیروزی رزمندگان و فتح فاو، در بازگشت از منطقه عملیاتی هواپیمای دشمن بعثی، اتوبوس حامل رزمندگان گردان بلال لشکر 7 ولی عصر (عج) را بمباران کرد و حدود سی رزمنده دلاور به شهادت رسیدند و شیرینی پیروزی به کام مردم دزفول تلخ شد.

پانوشت:

1 ـ پس از عملیات والفجر 8، به رغم پیروزی رزمندگان و فتح فاو، در بازگشت از منطقه عملیاتی هواپیمای دشمن بعثی، اتوبوس حامل رزمندگان گردان بلال لشکر 7 ولی عصر (عج) را بمباران کرد و حدود سی رزمنده دلاور به شهادت رسیدند و شیرینی پیروزی به کام مردم دزفول تلخ شد.

2 ـ حسن بویزه به همراه محمدعلی بویزه و مادر و خواهرش حدود دو سال پیش از شهادت حسین، در حمله موشکی دشمن از زیر آوار راه به آسمان گشودند!

3 ـ حسین ناجی، برادر بزرگ امیر در عملیات فتح المبین به شهادت رسید.

نویسنده : مسعود پرموز

تنظیم : رها آرامی - فرهنگ پایداری تبیان