تبیان، دستیار زندگی
«خدای تعالی به موسی علیه السلام خطاب بود: ای موسی! شکر مرا چنان که حق من است، به جای آر. عرض کرد: پروردگارا! چگونه به جای آرم؟ چه، هر شکری کنم، تو آن را بر من ارزانی داشتی. فرمود: اکنون که دانستی شکر نعمت من هم از من است، حقیقت شکر مرا به جای آوردی.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آرایشگاه اینترنتی رایگان (6)

شکر

اشاره:

پیشتر در نوشتارهای دنباله دار "کلینیک اینترنتی رایگان"  با انواع بیماری های روحی آشنا شدیم، در آنجا نسخه های شفابخشی از داروخانه قرآن و اهل بیت علیهم السلام پیچیدیم تا رفتارمان را از صفات ذمیمه پیرایش کنیم امید که بیماران را شفای کامل حاصل شده باشد.

اینجا اما در پی آرایشیم، آراستگی روح و جان به خلعت فضایل اخلاقی و دیبای سلوک قرآنی.

این پنجره به مثابه یک آرایشگاه اخلاقی مجازی است که به روی مشتریان همیشگی مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام گشوده شده است.

مبنا و طراز ما در این نگاره های سلسله وار، کتاب گرانسنگ "تحلّی" تالیف استاد اخلاق، کریم محمود حقیقی از شاگردان عارف ربانی آیت الله نجابت است، که می کوشد سلوک قرآنی را با زبانی هنرمندانه و بیانی ادیبانه به تصویر کشد.

شکوری_گروه دین و اندیشه

بالاترین سپاس

گرسنگان را بر خوان کریم، نظر جز برخوان نباشد و محبّان را بر میزبان، نعمت عمیم است؛ ولی ملاقات منعم را هم لیاقت ندارند.

مرتبه بالای شکر آن که، همه نعمت ها از آن منعم بینی و همه مواهب از او شناسی و دست غیر با او در کار ندانی. بیش از اینت گویم.

«خدای تعالی به موسی علیه السلام خطاب بود: ای موسی! شکر مرا چنان که حق من است، به جای آر. عرض کرد: پروردگارا! چگونه به جای آرم؟ چه، هر شکری کنم، تو آن را بر من ارزانی داشتی. فرمود: اکنون که دانستی شکر نعمت من هم از من است، حقیقت شکر مرا به جای آوردی.»

اگر راه محبت پویی، بدان جایت کشانند که نظر از منعم به نعمت نیندازی.

کام از نعمت نجویی که آرام از منعم دانی. باش تا سعدی این سخن باز گوید که الحق زیبا سروده:

یکی خرده بر شاه غزنین گرفت   که حسنی ندارد ایاز ای شگفت

گلی را که نه رنگ باشد نه بو   دریغ است سودای بلبل بر او

به محمود گفت این حکایت کسی    بپیچید زاندیشه برخود بسی

که عشق من ای خواجه بر خوی اوست  نه بر قد و بالای دلجوی اوست

شنیدم که در تنگنایی شتر    بیفتاد و بشکست صندوق در

نماند ازو شاقان گردن فراز   کسی در قفای ملک جز ایاز

چو سلطان نظر کرد او را بدید   ز دیدار او همچو گل بشکفید

بگفتا که ای سنبلت پیچ پیچ    زیغما چه آورده ای گفت هیچ

من اندر قفای تو می تاختم    ز خدمت به نعمت نپرداختم

گر از دوست چشمت به احسان اوست  تو دربند خویشی نه دربند دوست

خلاف طریقت بود کاولیا    تمنا کنند از خدا جز خدا

(سعدی)

حافظ، همشهری دیگرم، گاه گله دارد که تو از سعدی بیش سخن گویی. با او بگویید اشعار تو را در کتاب تجلی انشاء الله آورم. گله را کنار بگذار. تا بر خاطرش گرد ملال ننشیند، این بیت را در این مقال اضافه کنم:

فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب   که حیف باشد از او غیر او تمنایی

( حافظ )

من چرا از معصوم شاهد نیاورم که در مناجات فرماید:

«یا نعیمی و جنتی یا دنیای و آخرتی»

«ای نعمت و بهشتم، ای دنیا و آخرتم»

که مراد از این بحث آن که ، نکند عشق نعمتت به کوی منعم کشیده باشد که اگر با منعم سر و کارت فتاد، آن چنانت جمال و کمال مشغول دارد که دیگر به نعمت توجهی نداری و از وصف و شکرانه نعمت، به حمد و ستایش منعم پردازی و گفته اند: « شکر عالمان با زبان است و شکر عابدان با اعمال و شکر عارفان به استقامت در نگرش جمال ». و مرتبه ای والا از شکر هم آن که دانی:

«هر نفسی که فرو می رود، ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.

از دست و زبان که برآید   کز عهده شکرش به درآید

و نیز گفته اند که شکر هر نعمت، انفاق از جنس همان نعمت است. شکر ثروت، انفاق مال و شکر باغ، انفاق میوه و شکر زبان، ذکر حق تعالی و شکر دست، دستگیری و شکر چشم، ستّاری. آن چنان که فرمود:

«و ممّا رزقنا هم ینفقون».

«و از آنچه روزیشان دادیم، انفاق همی کنند»

شكر نعمت

و نیز گفته اند که شکر نعمت آن است که نعمت حق تعالی در معصیت او به کار نبری و در صدر اسلام غلامی را حکایت کنند که چون زن خواست، بر هر در که رفت، جوابش گفتند تا بر خانه یکی از ائمه شد. آنجا کرم دید و نعمت دختری از اعیان نامزدش کردند و بدان سعادت رسید که در خواب نمی دید.

در شب زفاف سجاده بگسترد و تا صبح با خدایش در راز بود. فردا شب و پس فردا شب بدین طریق به سر آمد. یاران زن شکایت به امام بردند. چون امامش طلبید، چنین گفت: «مرا تا چند روی پیش نه دیناری بود و نه خانه و نه زن. همی بینم که در این قلیل زمان، هم زن آمد و هم ثروت و هم کاشانه. دریغ آمدم از چنین خدای روی به نعمت آرم!»

و تو ای عزیز! این پیام در نظر آر و از این غلام کمتر مباش تا سخن به درازا نکشد و ملولت نیابم. با این احادیث، بحث شکر را همی بندم؛ شرط آن که تا پایان زندگی، از شکرانه منعم بدر نیایی.

«سپاس خدای نگزارد آن که سپاس مخلوق ندارد.»

«سخن گفتن از نعمت حق تعالی خود سپاس بود.»

«هر آن کس اندک را سپاس نگوید، بسیار را هم نگوید.»

«ایمان دو نیمه بود؛ نیمی صبر و نیمی شکر.»

«آن که طعام خورد و شاکر بود، اجرش چون روزه دار صابر بود.»

«هر که را خدای نعمتی داد، باید خلق بر روی بینند نه پنهان دارد.»

امام صادق علیه السلام نیز فرمود:

«سپاس نعمت بدان است که از محرّمات او اجتناب ورزی و شکر کامل آن که بگویی الحمدلله رب العالمین.»

«خدای تعالی به موسی علیه السلام خطاب بود: ای موسی! شکر مرا چنان که حق من است، به جای آر. عرض کرد: پروردگارا! چگونه به جای آرم؟ چه، هر شکری کنم، تو آن را بر من ارزانی داشتی. فرمود: اکنون که دانستی شکر نعمت من هم از من است، حقیقت شکر مرا به جای آوردی.»

و اما سجاد علیه السلام فرمود:

«خداوند دل شکسته و بنده شاکر را دوست دارد.»

«سپاس دارترین شما آن است که از مردم سپاس بیش دارد.»

گفته اند که شکر هر نعمت، انفاق از جنس همان نعمت است. شکر ثروت، انفاق مال و شکر باغ، انفاق میوه و شکر زبان، ذکر حق تعالی و شکر دست، دستگیری و شکر چشم، ستّاری.

و سرانجام، امام باقر علیه السلام فرمود:

«ما بندگان خدا صبح می کنیم در حالی که غرق در نعمت های اوییم؛ ولی سراپایمان را گناه فرا گرفته. پروردگارمان را با نعمت ها و عنایات خود مورد محبت و مهربانی قرار می دهد؛ اما ما با گناهان و معصیتمان آن را پاسخ می دهیم در حالیکه فقیر و گدای اوییم و او غنی و بی نیاز مطلق.

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.