تبیان، دستیار زندگی
اگر جنگ ایران و عراق برای همه ما موضوعی به غایت مهم در تاریخ معاصر محسوب می شود، دلیل بر پذیرش عذر نویسنده مبنی بر ارائه کار ضعیف در پی قهرمان پردازی های دور و دراز نیست
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عبور از میدان خیالی مین

مین

«آتش سرد» نوشته محمدعلی گودینی اثری است به لحاظ نثر فارسی پاکیزه و شسته رفته، لحن اثر گیرا، گرم، پرکشش و حوادث داستان نیز حوادث جنگ و اتفاقات پس از جنگ ایران و عراق است. گودینی برای شخصیت پردازی اثر بیهوده از او تعریف نمی کند. شخصیت داستانی او «منصور محجوب» انسانی ساده و محجوب است که برخلاف تفکر عام می خواهد به جبهه برود.

او به یکباره تصمیم می گیرد و راهی اندیمشک می شود. پا به رکاب واگن درجه سه قطار می گذارد و برخلاف هر هفت همکلاسی خود که بدون در نظر داشتن او در بیم و امید دویده بودند تا کوپه ای تمیز پیدا کنند عدل می رود ته کوپه ای شلوغ می نشیند و با غریبی سرش را برمی گرداند. رو به خیابانها و خانه های کوچک و نیمه کاره مانده.

منصور از زمانی که عزم رفتن به جبهه را در سر می پروراند خود را تحت اختیار نیرویی بیرونی و غالب درمی یابد. کمتر سخن می گوید و به متلک های شوخی و جدی و غیرمستقیم هم کوپه ای هایش جوابی نمی دهد. نه سر برگردانده و نه اخم و ترشرویی کرده بود، تا به آنها حالی کند کاری به کارش نداشته باشند و به حال خود بگذارندش.

در عرصه جنگ ما هم داستان هایی نوشته شد که برای بزرگ جلوه دادن انسان های جنگ مانند رمان ها و داستان های قرن نوزدهمی همگی به قهرمان هایی بی چون و چرا تبدیل شدند

در قصص عامیانه فارسی و در حکایت ها و رمانس ها اغلب آدم هایی هستند که حرف هایی می زنند، افعالی ازشان سر می زند و قصه با آنها پیش می رود. روند قصه بر آنها تأثیر می گذارد و این شخصیت ها صرفاً عروسک های خیمه شب بازی بودند که برای روایت افسانه و پیشبرد اهداف نویسنده اش به کار بسته می شدند.

شخصیت از خود قدرت و اراده ای نداشت و تابع ماجرای داستان بود. با گذر زمان این تحول در عرصه داستان نویسی پیش آمد که شخصیت و داستان در رابطه ای دوسویه معنا پیدا کرد. هم شخصیت بر داستان تأثیر گذاشت و هم داستان بر شخصیت.

در عرصه جنگ ما هم داستان هایی نوشته شد که برای بزرگ جلوه دادن انسان های جنگ مانند رمان ها و داستان های قرن نوزدهمی همگی به قهرمان هایی بی چون و چرا تبدیل شدند. نفس کار قهرمان پردازی البته نیک است اما اینکه در قواره داستان بخواهیم شخصیتی بزرگتر از چارچوب اثرمان خلق کنیم برای پوشاندن ضعف کار خودمان دست به چنین اقدامی زده ایم.

اگر جنگ ایران و عراق برای همه ما موضوعی به غایت مهم در تاریخ معاصر محسوب می شود، دلیل بر پذیرش عذر نویسنده مبنی بر ارائه کار ضعیف در پی قهرمان پردازی های دور و دراز نیست.

هنگامی که دیگر عناصر شکل دهنده داستان اهمیت پیدا می کنند، پیرنگ داستان، حادثه ها، ماجراها و موقعیت های مختلف هم تراز با دیگر عناصر ارزش و اعتبار پیدا می کند. در پیرنگ داستان نویسنده برای داستان خود نقشه ای می کشد و مشخص می کند که داستان را با چه حادثه و کدام زاویه دید روایت کند.

اگر جنگ ایران و عراق برای همه ما موضوعی به غایت مهم در تاریخ معاصر محسوب می شود، دلیل بر پذیرش عذر نویسنده مبنی بر ارائه کار ضعیف در پی قهرمان پردازی های دور و دراز نیست

در «آتش سرد» منصور از قبل حتی پیش از نام نویسی در بسیج، تصمیم خودش را گرفته است. همه احتمالات و تمامی مشکلات سر راهش را یک بار که نه هزار بار از سر می گذراند. این گونه است که با حوصله زیادش تنگی جا و سختی راه دراز پیش رو و دور شدن از شهر و دیار خود را به جان می خرد.

«آتش سرد» داستان جنگ است. جنگی که در آن دسته ای از داوطلبان و دانشجویان با هزار اما و اگر، فقط و فقط آمده اند تا یک دوره چهل و پنج روزه را با کمترین ترس و دلهره و در حد مقدور در دورترین نقطه ممکن جبهه از خط مقدم از سر وا کنند و بی هیچ آسیب و مجروحیت و مصدومیتی دوباره به سلامت به کلاس و درس و دانشگاه برگردند. پیداست که اغلبشان آمده اند تا به پشتوانه همان اعزام به جبهه، مدرکشان را بگیرند تا بلکه به اعتبار جبهه ای بودن در اداره ای استخدام بشوند و با آسودگی خیال بچسبند به گوشه کار و زندگی.

منصور که در سکوت دل می توانست پی به نیت آنها ببرد، به یاد بسیجی هایی می افتد که شنیده بود برای شرکت در عملیات و از شوق شهادت، سر از پا نمی شناختند و قیاسشان می کرد با این هایی که از هم اکنون در صد فرسخی جبهه به فکر پز دادن مدرک و عنوان دانشگاهی شان به دامادها و خواهرها و قوم و خویش های دور و نزدیک و در و همسایه و دوست و آشناهایشان بودند.

در تلق و تلوق چرخ های آهنی قطار روی ریل، منصور نه در این عالم بود و نه در آن هوا. حتی بعد از گذشت ساعتی وقتی برخی با دیدن آشنایی در کوپه ها جابه جا می شدند، کسی می رفت و کسی می آمد، بحث ها عوض می شد. بچه هایی با سابقه جبهه و دگرگون گشته از حال و هوای جبهه، گرد و خاک جبهه خورده، جسته و گریخته نقشه هایی برای بعثی ها می کشیدند، او باز هم در حال خودش بود.

جنگ تمام می شود و منصور به تهران باز می گردد. آنچه برایش از جنگ باقی می ماند، موجی است که او را گرفته است. و شهری که گویی دیگر او را نمی شناسد. و حالا زندگی در این شهر کاری است سخت و دشوار. پس به درون زیرزمینی می خزد و از روی مین های خیالی عبور می کند.


گروه کتاب تبیان: محمد بیگدلی