تبیان، دستیار زندگی
از طرف دیگر بهاییانی که از ایران رفته و در فلسطین مستقر شده‌اند، عمدتا در شهرهای حیفا (که در نزد بهاییان مقدس است) و صفد استقرار یافته‌اند و محمود عباس (ابومازن) نیز متولد صفد است. محمود عباس نیز تاکنون در این‌باره موضعگیری کرده و اعلام داشته است که او
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مرد سازش کار فلسطین کیست؟

ابومازن یا محمو عباس

بخش سیاسی-نام محمود عباس یا ابومازن در طول سال های اخیر با سازش عجین بوده که البته حداقل در چند سال اخیر پس از یاسر عرفات فقید مذاکراتش نتیجه بخش نبوده است اما نکته جالب توجه در این میان شائبه بهایی بودن وی است.

محمود عباس  با نام کامل محمود عباس میرزا و معروف به ابومازن، به تاریخ 26 مارس 1935 در شهر صفد فلسطین و  در دورانی که فلسطین تحت قیمومیت انگلیس بود، در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد. نویسنده چپ‌گرای فلسطینی عبدالقادر یاسین در روزنامه الاسبوع العربی، چاپ قاهره در تاریخ 13/1/2000 می‌ نویسد: محمود عباس، فردی بهایی است. نام اصلی او محمود عباس میرزاست و از یک خانواده ‌ایرانی‌الاصل است و زمانی که بهایی‌ها تحت فشار دولت ایران بودند، این کشور را ترک کرد. سرلشکر ستاد مصر صلاح‌الدین سلیم که اکنون در دوران بازنشستگی با نام مشاور و کارشناس با دو مؤسسه مرکز ملی مطالعات خاورمیانه و مرکز مطالعات عربی در قاهره همکاری دارد، این ادعا را تأیید می‌کند. تاکنون بسیاری از شخصیت‌های فلسطینی با این عقیده همراهی کرده‌اند، اما هیچ‌کس تاکنون نتوانسته است مدرکی تاریخی و علمی در این خصوص ارائه دهد. یکی از عوامل طرح این مساله، نام ابومازن و محل تولدش است که باعث تشکیک در هویت ملی‌ او شده است. این ادعا از آن رو مطرح می شود که نام ابومازن از  ترکیب دو نام رضا و عباس می باشد که  در میان  خانواده‌های فلسطینی اصلا رایج نیست و عمدتا در خانواده‌هایی به کارمی‌رود که دارای ریشه فارسی هستند ضمن اینکه  نام فامیلی میرزا نیز در بین عرب‌ها و به ویژه فلسطینی‌ها اصلا رایج نیست، بلکه نامی تقریبا صددرصد ایرانی به شمار می‌رود. از طرف دیگر  نام میرزا به رغم آن که معانی خاصی در بین ایرانی‌ها دارد، اما در بین بهایی‌های ایرانی نیز مرسوم بوده که از نام بهاء گرفته شده است. از همین رو، آنهایی که محمود‌عباس را بهایی می‌دانند، بر این باورند که نام او (میرزا ) از مؤسس فرقه بهاییت و نام عباس از عباس افندی (متوفای 1921) در فلسطین گرفته شده که یکی از عناصر کارساز بهاییان در فلسطین شمرده می‌شد.

نام اصلی او محمود عباس میرزاست و از یک خانواده ‌ایرانی‌الاصل است و زمانی که بهایی‌ها تحت فشار دولت ایران بودند، این کشور را ترک کرد

از طرف دیگر بهاییانی که از ایران رفته و در فلسطین مستقر شده‌اند، عمدتا در شهرهای حیفا (که در نزد بهاییان مقدس است) و صفد استقرار یافته‌اند و محمود عباس (ابومازن)  نیز  متولد صفد است. محمود عباس نیز  تاکنون در این‌باره موضعگیری کرده و اعلام داشته است که او مسلمان سنی است و بهایی نیست.

این ادعا در شرایطی مطرح می شود که یکی از چهره‌های سیاسی فلسطینی که هم سن و سال ابومازن است و از کوچکی او را می‌‌شناسد، تأکید می‌کند که پدر محمود عباس را می‌‌شناسد که یک کشاورز مسلمان بوده است. در همین حال، دو دیدگاه دیگر نیز در این زمینه  وجود دارد؛ مبنی بر اینکه ‌این خانواده بهایی بودند و تلاش کردند که عقیده خود را مخفی نگاه دارند و تاکنون نیز همین مسیر را گذرانده‌اند و دیدگاه دیگری می‌گوید که آنها با هویت بهایی ایرانی به صفد آمدند، اما سرانجام به اسلام روی آوردند و از همین روست که محمود عباس خود را یک مسلمان سنی می‌داند.

محمود عباس

در سابقه مبارزاتی ابومازن می توان قرار داشتن نام وی در لیست معدود موسسان سازمان فتح (جنبش آزادی بخش فلسطین) اشاره کرد که از ترور اسرائیلی‌ها و تقدیر مرگ، جان سالم به در برده و زنده باقی مانده است. اما آنچه مسلم است، این که وی هیچ وقت تا کنون در لیست نقشه ترورهای موساد قرار نداشته، حال آن که بسیاری از موسسان فتح یا ترور یا در معرض‌ آن قرار داشته‌اند. برخی بر این عقیده‌اند که‌ اندیشه‌های محمود عباس او را از لیست ترور خارج کرده است، به خصوص آن که او از قدیم یک واقع‌گرا تلقی می‌شد که محصول آن اعتراف به امری واقعی به نام اسرائیل بود!

محمود عباس، رشته حقوق را در مصر خواند و دکترایش را در شوروی سابق گرفت. در تاریخ معاصر فلسطین به جز معاهده اسلو مورد درخشانی در کارنامه‌اش دیده نمی شود، اما همواره همیشه تلاش داشته مکان خود را به شدت در جایگاهی تأثیرگذار قرار دهد. شاید به دلیل ایفای نقش مرتبط با صهیونیست‌ها از سال 1976 بوده که یاسر عرفات، ناچار شد او را در مقام مهمی در سازمان آزادی بخش فلسطین نگه دارد، در حالی که یاسر عرفات فردی نبود که به ‌این سادگی برای خود یک جانشین بالفعل دست و پا کند. وی به ارتباطات سری‌اش با چپ‌ها و صلح‌گرایان اسرائیلی از سال 1976 در کتابش با نام راه به سوی اسلو اعتراف می‌کند و می‌گوید: پس از اجلاس مجلس ملی فلسطین در سال 1976 که ساف به ‌ایجاد ارتباطات با اسرائیلی‌ها تصمیم‌گیری كرد، من خطوط تماس با چپ‌های اسرائیلی و نیروهای موسوم به صلح اسرائیلی را به وجود آوردم.

از جانب دیگر لائیک‌گرایی و واقع‌گرایی‌اش از او یک چهره محبوب نزد سیاستمداران اسرائیلی ساخته است، به گونه‌ای که وقتی در سال 2003 در عصر یاسر عرفات به منصب «نخست‌وزیری» انتخاب شد، «یوسی بیلین»، وزیر دادگستری اسرائیل درباره او در روزنامه «یدیعوت آحارنوت» می‌نویسد: تعیین او در پست نخست‌وزیری یک فرصت ایجاد می‌کند، چه بسا آخرین فرصت برای رسیدن به یک توافق تاریخی با یک مجموعه ملی لائیک در رهبری فلسطینی‌ها. از دست دادن این فرصت ما را در برابر جنبش اسلام‌گرایانی قرار می‌دهد که شرایط سختی را برای ما پدید خواهند آورد.

برخی بر این عقیده‌اند که‌ اندیشه‌های محمود عباس او را از لیست ترور خارج کرده است، به خصوص آن که او از قدیم یک واقع‌گرا تلقی می‌شد که محصول آن اعتراف به امری واقعی به نام اسرائیل بود!

در این شرایط وی هم اکنون رییس جمهور تشکیلات خودگردان فلسطین است که در 9ژانویه 2005 به این سمت انتخاب شد و از 15 ژانویه همان سال تا کنون به عنوان رییس جمهور در حال فعالیت است. وی همچنین بالاترین مقام سیاسی گروه فتح می‌باشد و اولین نخست وزیر دولت فلسطین نیز بوده است. وی از مارس تا اکتبر 2003 در این سمت بر سر کار بود تا اینکه به علت عدم حمایت آمریکا و اسرائیل و همینطور تحریکات داخلی علیه وی از کار خود کناره گرفت و  قبل از نخست‌وزیر شدن مسئول مذاکرات ساف بود. وی بعد از یاسر عرفات تا 11 نوامبر 2004 اداره کننده کمیته اجرایی ساف نیز بود. اما علی رغم این سابقه مبارزاتی امروز از وی به عنوان مرد سازش کار فلسطین یاد می شود که در جریان این سازش ها نیز هیچ چیز عاید فلسطینیان نشده و تنها امتیازاتی نصیب صهیونیست ها شده است. تقریبا از زمان روی کار آمدن وی منطقه غزه نیز در محاصره نیرو های اشغالگر قرار دارد و او نتوانسته کاری برای مردم بی دفاع غزه انجام دهد ضمن اینکه در زمان تصدی گری وی نیز شاهد تجاوز بیرحمانه رژیم صهیونیستی به غزه در طول 22 روز بوده ایم. از هنگامی که در سال 1993، معاهده صلح بین سازمان آزادی بخش فلسطین و اسرائیل به امضا رسید، نام محمود عباس، بیش از هر زمان دیگری در خاورمیانه بر سر زبان‌ها افتاد. از این دوران به بعد، او به معمار صلح بین ساف و اسرائیل و مرد شماره دو فلسطین شهرت یافت.

محمود عباس

ابومازن تاکنون مواضع سیاسی عجیبی در قبال اسلام‌گرایان فلسطینی و حتی انتفاضه فلسطینی‌ها اتخاذ نموده و آن را در بهترین شرایط، اقدامی بیهوده معرفی کرده بود، اما بدون شک یکی از بدترین مواضع وی در معاهده سال 1995مشهور به پیمان بیلین ـ ابومازن تجلی یافته است که در آن منطقه ابودیس در نزدیکی قدس، را به عنوان پایتخت دولت فلسطین به جای شهر قدس معرفی کرده و از اتخاذ  اقدامات لازم برای جلوگیری از فعالیت اسلام‌گرایان خبر داده که بر این اساس طرح بازگشت آوارگان فلسطینی منتفی شده و  اندیشه محو اسرائیلی از کتب آموزش دروس فلسطینی‌ها، پاک خواهد شد.

اقدامات ابومازن در واقع درست در برابر اندیشه مبارزاتی فلسطینیان قرار دارد  که در این زمینه عبدالباری عطوان، رئیس تحریریه روزنامه القدس العربی ارتباط محمود عباس و انتفاضه را از روزهای آغازین بسیار بد توصیف می‌کند و در این‌باره می‌نویسد: ابومازن از روز اول ضد انتفاضه بود، چه برسد به بخش نظامی انتفاضه.

ابومازن تاکنون مواضع سیاسی عجیبی در قبال اسلام‌گرایان فلسطینی و حتی انتفاضه فلسطینی‌ها اتخاذ نموده و آن را در بهترین شرایط، اقدامی بیهوده معرفی کرده بود

تاکنون ابومازن با افتخار و عظمت از انتفاضه فلسطین یاد نکرده است؛ نه در انتفاضه اول و نه دوم. در همین راستا او نه تنها زبان به مدح عملیات مقاومت در فلسطین نگشوده که بارها آن را نکوهش شدید كرده است. از همین روست که در مصاحبه با روزنامه الشرق‌الاوسط در 31/10/2000 می‌گوید: انتخاب جنگ در نزد فلسطینی‌ها، غیر وارد است، تنها انتخاب موجود، گفت‌وگو برای صلح است. او در این مصاحبه به آنها که مقاومت را برگزیدند، می‌‌تازد و آنان را عدم‌گرایانی توصیف می‌کند که نه به حل صلح‌جویانه معتقدند و نه به مشروعیت بین‌المللی. در دیدگاه ابومازن، آنان هیچ جایگاهی نزد مردم فلسطین ندارند.

از سال 2000 تاکنون، ابومازن در مظان این اتهام بوده است که وی بالاخره آتش جنگ داخلی را در بین فلسطینی‌ها شعله ور می‌کند، چرا که عمده سیاست‌های وی، متوجه ریشه‌کنی این جنبش‌ها از صفحه معادلات سیاسی فلسطین بوده و به همین دلیل است که امروز و در حالی که سرزمین‌های اشغالی شاهد درگیری‌های داخلی فلسطینی بوده ، حماس و جهاد اسلامی فلسطین، ابومازن و سیاست‌های او را مسبب خون شهروند فلسطینی در سرزمین های داخلی می‌دانند.

در این شرایط ابومازن به مذاکرات سازش روی آورده و همواره از آن دم می زند که فارغ از بی نتیجه بودن آنها، جهانیان شاهد از دست رفتن حقوق ملت فلسطین بوده اند. همانطور که پیش از این نیز گفته شد جنگ 22 روزه غزه و محاصره چندین ساله این منطقه از دستاوردهای اقدامات وی می باشد. دور جدید مذاکرات سازش که در فلسطین شکل گرفته  نیز این ناکار آمدی را می توان به خوبی مشاهده کرد. اولین دلیل بر این مدعا دیرتر از موعد آغاز شدن این مذاکرات است.در سال 2005 در کنفرانس آناپولیس توافق شد که پیش از سال 2008 این مذاکرات آغاز  شود در حالی که هم اکنون و در سال 2010 این مذاکرات به میانجی گری ایالات متحده برگزار می شود. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

در هر حال هم اکنون ابومازن به عنوان نیرویی به اصطلاح واقع گرا و لاییک در معرض این امتحان قرار دارد که آیا می تواند مذاکرات از پیش شکست خورده سازش را به نتیجه برساند یا خیر.

آنچه مسلم است این است که ابومازن کارنامه خوبی از خود  ارایه نداده است و علی رغم قرار داشتن نام وی در لیست موسسان سازمان فتح تاکنون در جهت منافع مردم فلسطین گام برنداشته است. باید منتظر بود و دید که این مرد سازش کار این بار چگونه میز مذاکرات را ترک می کند؛ اگرچه نتیجه معلوم و محتوم است.

هاتف پور رشیدی

گروه جامعه و ارتباطات

تنظیم برای تبیان: عطاالله باباپور