تبیان، دستیار زندگی
بنابراین، رمز این که سخن اولیای خداوند رازآلود است به دو منظور می‌تواند باشد، اولاً این که خصیصه محتوای عارفانه آن است که در فرم‌ها و قالب‌های زبان رایج و روزمره ما نمی‌گنجد، و دیگر آن که آن بزرگواران بر آنند تا دست انسان‌های نابالغ و بیگانه و به تعبیر ..
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زندگی در آخرت است

کتاب درس سحر
مرگ

موسی (ع) پیش از آن که به سوی فرعون راهی شود دست به دعا برداشت و از خداوند خواست تا سینه‌اش پرحوصله و زبانش را بی‌گره قرار دهد.

رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی

و بر همین اساس امام راحل (ره) می‌فرمود: زبان اولیای خدا گره دارد و تو گویی گنگی خواب دیده باشند که برای خلقی ناشنوا سخن گویند:

من گنگ خواب دیده و عالم جمیع کر

من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

و راز این که سخن بزرگان رازآلود و توأم با اشاره و استعاره و کنایه و تمثیل است نیز همین است، زیرا تعابیر صریح و مستقیم، از استقامت لازم در برابر آن معانی بالا و والا و قوی برخوردار نیست بلکه ظرافتی اندک و ناچیز را بر خود دارند. از این رو کلام ایشان معماوار و رازآلود و پر گره می‌ماند.

و بی تردید این گره به گره بودن خود باقی می‌ماند جز برای کسانی که به مرتبه‌ای از رشد و بلوغ رسیده باشند.

اگر در ماجرای خضر و موسی می‌خوانیم که خضر دیوار پوسیده آن اطفال یتیم را ترمیم و تعمیر کرد تا ریزش نکرده و گنجی که در زیر آن نهان است نمایان نشود و بلکه هم چنان محفوظ بماند تا ایشان بزرگ شده و به بلوغ و رشد لازم برسند و آن گاه خود به کشف و استخراج آن بپردازند، اولیای خداوند نیز حقایق والای معنوی را که گنج‌هایی بس پربها می‌باشند در دل واژگان خاص پنهان می‌کنند تا تنها انسان‌های رشید و بالغ آن را ادراک و دریافت نمایند.

بنابراین، رمز این که سخن اولیای خداوند رازآلود است به دو منظور می‌تواند باشد، اولاً این که خصیصه محتوای عارفانه آن است که در فرم‌ها و قالب‌های زبان رایج و روزمره ما نمی‌گنجد، و دیگر آن که آن بزرگواران بر آنند تا دست انسان‌های نابالغ و بیگانه و به تعبیر حافظ «غیر» به آنها نرسد.

من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست

تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

و این «غیر» همان کسانی هستند که حافظ در جایی دیگر از ایشان به مستوران یاد کرده، و اکیداً تأکید می‌کند که حدیث عالم بالا که مربوط به جان و جانان است هرگز با این قوم در میان ننهید.

به مستوران مگو اسرار مستی

حدیث جان مگو با نقش دیوار

در نگاه حافظ مردم دو دسته‌اند: مستور و مست، مردم مستور درست مثل نقش دیوار می‌مانند که تنها صورتاً به انسان شبیه خواهند بود ولی هرگز روح و روان در آنها جاری نیست. از این رو می‌گوید هم چنان که با نقش دیوار نباید چیزی گفت با این قوم و قبیله نیز، هم‌سخن نباید شد. زیرا اگر چه گوش دارند اما نمی‌شنوند، اگر چه چشم دارند اما نمی‌بینند، درست مثل مانکن‌هایی که امروز پشت ویترین ها می‌بینید که چهره‌ای زیبا دارند و با جامه‌های نو و گران به سوی ما نگاه می‌کنند،‌ اما هیچ نمی‌بینند و گوششان چیزی نمی‌شنود و قادر به تکلم و سخن گفتن نمی‌باشند.

صم بکم عمی

ولی جای بسی شگفتی است که همین انسان‌ها با همین خصلت‌ها بر مردم بینا و شنوا و اهل معرفت خرده می‌گیرند که شما عشق و عیش را نمی‌فهمید و معنای زندگی را درک نمی‌کنید و از فهم این حقایق وامانده و دور هستید.

ولی ما به اینها می‌گوییم شما عشق را نمی‌فهمید و حرمت آن را نمی‌دانید، زیرا عاشق‌ترین شما زلیخا بود که تا پای آبرو به میان آمد معشوق خود را متهم کرد و برای سال‌ها او را به زندان نشانید.

بنابراین آنان که دعوت می‌کنند مردم را به سرور و عیش و شادی، و ملامت می‌کنند دیگران را که از شادی و نشاط و عشق درکی ندارند، چندان به خود وعده ندهند چون آنها خود نیز از محبت درک و دریافتی ندارند.

این جماعت باید بیایند شادی را بفهمند تا در نتیجه دریابند که آنچه تا کنون داشته و دارند شادی نبوده بلکه تکلف در شادی بوده است وگرنه شادی حقیقی همان وجد و سرور است که انسان در پس هزاران پرده و حجاب ذره‌ای و لحظه‌ای مورد التفات و نظر خداوند قرار گیرد، که در این صورت پادشاهان در فتح‌های بزرگ و نهایی خود آن گونه شادی را لمس و ادراک نمی‌کنند که اینان. باری؛ شادی و لذت و عیش و زندگی و حیات، تنها و تنها در نزد خداست و نیز در آخرت اگر کسی حیات و زندگی آخرت را می‌چشید آن‌گاه درمی‌یافت که حیات دنیا حیات نیست،‌ هم چنان که قرآن خود فرمود:

ان الدار الآخره لهی الحیوان

یعنی زندگی در آخرت است نه این که در آخرت زندگی است.

زندگی در آخرت است یعنی جز در آخرت هیچ کجا زندگی و حیات را به چشم نمی‌بینی و دیگر آن که این آیه می‌گوید: اگر آخرت را درک نمودی، زندگی را ادراک کرده‌ای؛ بلکه بالاتر اگر زنده شدی آخرت را درک نموده‌ای.

در حقیقت آیه می‌گوید: زنده شو تا آخرت را ببینی، چون انسان در این دنیا می‌تواند آخرت را ببیند و حیات آخرتی بیابد.

اساساً، تا انسان در این دنیا زندگی آخرت را احساس نکند و به چشم خویش نبیند در آنجا نیز نخواهد دید.

من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی

بنابراین اگر کسی از درک حیات در اینجا عاجز باشد در آنجا نیز عاجز خواهد بود، درست است که قرآن می‌گوید:

فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید

پرده از چشم شما برمی‌گیریم و تیزبینانه می‌بینید

ولی این نه به معنای آن است که در آنجا چنین انسانی لذایذ و عظمت فضای ملکوت را خواهد دید بلکه تیزبینی به این معناست که در‌ آنجا آدمی به غفلت و بیچارگی خود واقف می‌شود.

پس اگر انسان در اینجا چیزی دید در آنجا نیز خواهد دید وگرنه هیچ نخواهد دید.

  1. ادامه دارد ...

استاد محی الدین حائری شیرازی

تهیه و تنظیم برای تبیان : مهسا رضایی- بخش ادبیات تبیان