تبیان، دستیار زندگی
حاج آخوند ملاعباسی تربتی عارف فرزانه و استاد فقه و اخلاق از شخصیت های كم نظیر و گمنام دوران ماست. وی پس از هفتاد و اندی سال عمر پربركت خود كه همه را به درستی، پاكی، زهد، عبادت، ترویج دین و خدمت به مردم گذرانده بود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مرد كشف و كرامت

حاج آخوند ملاعباسی تربتی

حاج آخوند ملاعباسی تربتی عارف فرزانه و استاد فقه و اخلاق از شخصیت های كم نظیر و گمنام دوران ماست. وی پس از هفتاد و اندی سال عمر پربركت خود كه همه را به درستی، پاكی، زهد، عبادت، ترویج دین و خدمت به مردم گذرانده بود در روز یكشنبه ۱۷ شوال سال ۱۳۶۲ هجری قمری مطابق با ۲۴ مهر سال ۱۳۲۲ شمسی به رحمت ایزدی پیوست. در احوالات این مرد بزرگ عارف و عالی،شخصیت هایی چون امام خمینی، استاد محمد تقی جعفری، بدیع الزمان فروزان فر، حاج آقا حسین قمی، آقا بزرگ حكیم و...فراوان سخن گفته اند.

ملا عباسی را باید در زمره متشرع ترین عارفان و عارف ترین متشرعان قرار داد. او از مردمی ترین شخصیت ها و در همان حال از عابد ترین آنان بوده است. مردی كه برای خدا خود را وقف مردم كرده بود. بر خستگی و گرسنگی غلبه می كرد، بویی از ریاكاری و عوام فریبی و دنیا داری در وجودش نبود. عابد زاهدی بود كه زمین را شیار و گندم را درو می  كرد. عالم عارفی بود كه از عملگی و هیزم جمع كردن و بیل زدن پرهیز نداشت. از آبیاری و كشت كاری در مزرعه فارغ می شد و به فقه و اصول و شرح منظومه در مدرسه می پرداخت. اهل كشف و كرامت، اسوه تقوی و فضیلت، نمونه وارستگی و آزادگی و قناعت، مستغرق در عوالم عشق و خدمت و مجسمه  پارسایی و معنویت بود.

حاج آخوند ملا عباسی تربتی، عابدی بود روشن بین و روشن ضمیر. برای مرد متاهل صیغه عقد جاری نمی كرد، برای فعالیت های دینی پول نمی گرفت، هرگز صیغه طلاق برای هیچ كس جاری نكرد. با بسیاری از مقدس  نمایی ها و باورهای عامیانه و بی ماخذ سازگاری نشان نمی داد. هنگام مباحثه با یكی از وعاظ مشهد می گوید: خیلی ها می گویند سنگ از كوه غلتیده و به شهر آمده و داخل حرم امام رضا (ع) شده و زیارت كرده است. آیا شیوع و شایعه می تواند دلیل صحت خبر باشد؟

مرحوم حسینعلی راشد در احوالات پدرش حاج آخوند ملاعباسی تربتی می گوید:

پدرم پیش از نام خودش كلمه «الاحقر و مانند اینها نمی گذاشت و تمام صفحه كوچك آن كاغذ را از نوشته پر می كرد و هیچ كنارش را سفید نمی گذاشت زیرا آن را اسراف می دانست و آن كاغذ كوچك را تا می كرد و همچنان بدون پاكت به دست صاحب حاجت، می داد. به یاد دارم كه روزی زنی به شكایت آمد كه شوهرش را یكی از خوانین محل كه رییس قراسوران بود - قراسوران در آن زمان حكم ژاندارمری را داشت - به سببی توقیف كرده بودند. پدرم نامه ای به آن خان نوشت.

حاج آخوند ملاعباسی تربتی عارف فرزانه و استاد فقه و اخلاق از شخصیت های كم نظیر و گمنام دوران ماست. وی پس از هفتاد و اندی سال عمر پربركت خود كه همه را به درستی، پاكی، زهد، عبادت، ترویج دین و خدمت به مردم گذرانده بود

هنگام ظهر بود كه آن زن رفت و پس از ساعتی برگشت و گفت نامه شما را بردم و دادم.نهارش را خورده بود و می خواست

کرامت

بخوابد و نوكرش شمد را رویش می كشید. نامه را خواند و پاره كرد و دور انداخت. پدرم از این موضوع دلگیر شد. این مطلب به گوش آن  خان مرحوم رسید. روزی آمد نزد پدرم عین همان نامه را از بغلش در آورد و بوسید و به مرحوم پدر نشان داد و گفت: من تمام نامه هایی را كه از شما دریافت كرده ام نگه داشته و وصیت كرده ام كه وقتی از دنیا رفتم در لای كفنم بگذارند كه وسیله نجات من باشد در نزد خدا.

من به این زن گفتم الان می خواهم بخوابم و فلانی این جا نیست كه بگویم شوهرت را آزاد كند. عصر كه آمد پیش من می گویم برود و شوهرت را آزاد كند و این زن آمده و به شما چنین دروغی گفته است.

مرحوم پدرم علاوه بر مواظبت دایم بر عبادات شخصی،در تمام بیست و چهار ساعت شب و روز حتی بعد از نیمه شب زمستان و در نیمه روز تابستان برای هرگونه كار شرعی و حاجتی كه مردم داشتند می شتافت و در راه انجام این وظایف و خدمات آنچه را كه در نظر نداشت فقط خودش بود. من كه نزدیك چهل سال از عمرم را در زمان حیات مرحوم حاج  آخوند گذرانده ام با اطمینان می گویم او مردی بود كه نفس خود را كشته بود.

مثلاً پیش می آمد كه گاهی بعد از نیمه شب در خانه ما را می زدند و ما با وحشت از خواب بیدار می شدیم و می دیدیم كسی است. از خانه ای آمده و می گوید فلانی در حال احتضار است، آقای حاج آخوند به بالینش بیایند. فوراً بی تامل و كمترین اكراه مانند پرنده سبكبالی بر می خاست وضو می گرفت و می رفت.

نویسنده: سید رضا فرهادی

شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.