باران خلاف نیست
مرحوم "حاج محمد اسماعیل دولابی"، پیرمردی بود که اگر چه به سادگی سخن می گفت اما کلامش آن چنان گیرا و دل نشین بود که افراد مختلفی را، فارغ از نوع نگاه و طرز تفکر در کنار هم می نشاند.
محمد اسماعیل دولابی در روستای "دولاب" از توابع تهران زاده شد. در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانشآموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند آیتالله سید محمد شریف شیرازی، آیتالله شاهآبادی، آیتالله تقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و شیخ محمد جواد انصاری پرداخت.
"مرحوم دولابی" در محافل خود اندیشه های دینی را با تکیه بر مفاهیم محبت و زیبایی مطرح می کرد و این بیان جدید باعث شد تا جوانان و قشر تحصیلکرده، با گرایش های مختلف در جلسات هفتگی او حاضر شوند.
کتاب "باران خلاف نیست" عنوان کتابی است که توسط "کوروش علیانی" نوشته شده است. کتابی که اگر چه مطالب آن سخنان مرحوم دولابی نیست اما سبک بیان آن مشابه بیان مرحوم دولابی است.
علیانی که خود در جلسات هفتگی مرحوم دولابی حضور داشته است در مقدمه ی کتاب می گوید:
"چند بار حضور در جلسهای حاج اسماعیل دولابی تجربهای تكرار نشدنی است. وصفش، بررسیاش، دانستن این كه چه بود، راست بود یا راستتر بود یا چه، و كارهایی از این دست از من ساخته نیست. تجربهای بود و گذشت و خوش گذشت و رفت.هنرپیشهی خوب و معروفی هست كه آن چند جلسه كه میان مردم نشستم و به حاجاسماعیل دولابی گوش دادم و دل دادم و جان دادم، او را مثل خودم میان مردم میدیدم. سالها بعد از این كه حاجاسماعیل دولابی از دنیا رفتف او فیلمی بازی كرد.در آن فیلم سه شخصیت عجیب من را یاد حاجاسماعیل دولابی میانداختند. نقش هر سه را همین هنرپیشه بازی كرده بود. این شاید نوعی ادای دین به مردی بود كه مدتی ما را مهمان سفرهی آرامشش كرده بود.
زبان کتاب بسیار ساده است و همه فهم. و همین سادگی باعث جذب مخاطب شده و او را با خود همراه می کند. کتاب حاوی حکایت های کوتاهی است که در حقیقت تذکر و یاددآوری نکات مغفول مانده و فراموش شده می باشد. مسایلی مانند: محبت به مردم، یاد خدا، توجه به آخرت
من هم مثل او مهمان این سفره بودم. ابزار كار من حالات بیان و چهره و تن نیست، ابزار كار من واژه است. اگر او كوشید و سه بار _ یا سه بار _ حاج اسماعیل دولابی را بازی كرد تا مردم ببینند، من هم با واژهها صد و یكی دو روز كوشیدم مانند او را بسازم. من او نیستم. نخواهم بود. در آرزوی چون او بودن هم نیستم و نخواهم بود. این تنها قدرشناسی ای كوچك بود از مردی كه ما را مهمان سفرهی آرامشش كرده بود. اینها كه میخوانید بازی من است، مثل بازی آن هنرپیشه. تقلیدی است. اصل نیست. بنا هم نیست و نبوده كه اصل باشد. رنگ او را دارد، اما واژهها و گاه حتی نگاه من را..."
زبان کتاب بسیار ساده است و همه فهم. و همین سادگی باعث جذب مخاطب شده و او را با خود همراه می کند. کتاب حاوی حکایت های کوتاهی است که در حقیقت تذکر و یاددآوری نکات مغفول مانده و فراموش شده می باشد. مسایلی مانند: محبت به مردم، یاد خدا، توجه به آخرت و...
در قسمتی از کتاب می خوانیم:
"همه بهت میگویند از خدا بترس. خود خدا هم میگوید بترس. من میگویم نترس. نترس. از چی میترسی؟ فكر كردهای چی میخواهد ازت؟ برو توی دامنش، هیچ نترس..."
این کتاب توسط "انتشارات مستند فرهنگسرای پایداری"عرضه شده است.
تهیه و تنظیم: گروه کتاب تبیان - امیر مقیمی