تبیان، دستیار زندگی
(عبدالرحمن جامی) شیر خدا شاه ولایت علی صیقلی شرک خفیّ و جلی روز احد چون صف هیجا گرفت تیر مخالف به تنش جا گرفت غنچه ی پیکان به گل او نهفت صد گل راحت ز گل او شکفت روی عبادت سوی محراب کرد پشت به دردسر اصحاب کرد خنجر الماس چو ب...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مظهر توحید


(عبدالرحمن جامی)

شیر خدا شاه ولایت علی

صیقلی شرک خفیّ و جلی

روز احد چون صف هیجا گرفت

تیر مخالف به تنش جا گرفت

غنچه ی پیکان به گل او نهفت

صد گل راحت ز گل او شکفت

روی عبادت سوی محراب کرد

پشت به دردسر اصحاب کرد

خنجر الماس چو بفراختند

چاک بر آن چون گـُلـَش انداختند

غرقه به خون غنچه ی زنگارگون

آمد از آن گلبن احسان برون

گل گل خونش به مصّلا چکید

گفت، چو فارغ ز نماز آن بدید

این همه گل چیست تهِ پای من

ساخته گلزار، مصّلای من

صورت حالش چو نمودند باز

گفت که سوگند به دانای راز

کز اَلـَم ِ تیغ ندارم خبر

گرچه زمن نیست خبردارتر

طایر من سدره نشین شد چه باک

گر شودم تن چون قفس چاک چاک

«جامی» از آلایش تن پاک شو

در قدم پاکروان خاک شو

باشد از آن خاک به گردی رسی

گرد شکافیّ و به مردی رسی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.