تبیان، دستیار زندگی
رک و پوست کنده با "ناصر حجازی" در محدوده گرگ و میش... مثلاً مقدمه رویای ساختن قصری از طلا با خشتهایی از نقره سالها با او بوده، این که با پیدایش آرامش در انگشتان چسبناکش به این کشف رسید که می تواند به عمق تاریخ هجرت کند یا نه...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حجازی از برانکو ، میرزاپور و استقلال می گوید

رک و پوست کنده با "ناصر حجازی" در محدوده گرگ و میش...


مثلاً مقدمه

رویای ساختن قصری از طلا با خشتهایی از نقره سالها با او بوده، این که با پیدایش آرامش در انگشتان چسبناکش به این کشف رسید که می تواند به عمق تاریخ هجرت کند یا نه اتفاق کوچکی نیست. قلعه چی باستانی حالا با موهایی سرشار از برف و آرزوهایی به رنگ با بونه در گوشه خانه نوه داری می کند و به گنجشکی با پرهای لاجوردی فکر می کند. گنجشکی که از پشت پنجره به او بگوید: سلام!

او ناصر حجازی است. همان کسی که به یارش ابرهای ناشناس دل سپرد و روزهای ساده این جهان غریب تر از همیشه را در خودش پیدا کرد. همان مردی که روزگاری، قفلی محکم به دروازه ها می زد و چهره آبی عشق را از یاد نمی برد...

دنیا عوض شده است. اما سنگربان باستانی هنوز آن قدر مقبولیت دارد که در غروب دیگر یک روز جمعه وقتی روی نیمکت نفرین شده می نشیند ستاره ها بوسه ای به چشمهایش بزنند و حسرت قهوه ای رنگ خوابیده در چشمانش را صدا کنند. این مصاحبه یک گفتگوی کلیشه ای یکطرفه نیست. حتی یک محاکمه هم نیست. این فقط پاسخ ریز پرسی های قلم به دست خسته ای است که عصر یک روز تابستانی یک نفس عمیق کشید شبیه آه و بعد سراغ قلعه چی باستانی را گرفت. وقتی این مصاحبه جگری رنگ را می خوانید به مردی بیندیشید که تازگی ها فراموش می کنید چطور پرواز می کرد؟

**اول از همه بگویید این چشمهای شما کی را می بخشد و کی را نفرین می کند که وقتی یک روز جمعه روی نیمکت می نشینند این قدر سرو صدا بلند می شود!

- آنها که ناصر را دوست دارند معلوم است که فراموشش نمی کنند. من خاک پای مردمی بوده ام که همیشه مرا نوازش داده اند اما حساب آنها که ناصر را نمی شناسند جداست.

**یعنی چه؟ چه کسانی؟ اعتراف مال همین جاهاست آقای حجازی!

- منظورم فوتبال شناس هاست. آنها که نمی دانند من کی بودم، کجا بودم چکار می کردم. تازه به دوران رسیده ها دیگر.

**وقتی گمشده ای مثل ناصر حجازی پیدا می شود و آدم با او همکلام می شود به این فکر فرو می رود که اصلاً چی بپرسد! راستی نوه داری خوش می گذرد؟!

- برای من نوه داری یک عشق است. گوشه خانه با نوه ام بازی می کنم و یک دنیا لذت می برم. همه چیز که توی آن چمنزار نیست.

**این فوتبال بی رحم که شما عشقی ابدی نسبت به آن پیدا کرده اید، نمی خواهد با شما آشتی کند؟

- منظورت را نمی فهمم.

**منظورم این است که کی بر می گردی؟ صندلی داغ سالهاست منتظر است!

- ما که فوتبال بلد نیستیم. ما که فنی نیستیم. فوتبال مال آنهاست که لگد به توپ نزده اند.

**مثل این که خیلی دلخورید. شاید حق با شما باشد اصلاً! بالاخره آدمی که سالها با یک مشت رویای آبی زندگی کرده باشد وقتی دور از خانه بماند چنین حس و حالی پیدا می کند!

- من با آن خانه کاری ندارم. بنویس ان شاء الله که امسال با ده امتیاز اختلاف قهرمان می شوند. این طوری به ماهم بند نمی کنند.

**ولی جدی جدی اوضاع تیم آبی روبراه نیست. دو سال است برای جام نقشه می کشند. انگار می خواهند کره مریخ را فتح کنند!

- بله همه چیز نگران کننده است. بالاخره میلیونها نفر چشم به این تیم دارند. نباید به همین راحتی از کنار مشکلات آن گذر کرد. چند روز پیش با فرزاد حرف می زدم. از دست بی مهری های باشگاه ناراحت بود. وقتی بازیکن انگیزه نداشته باشد چطور می شود به قهرمانی فکر کرد. بعد هم این که...

**بعد هم این که چی؟

- چند روز پیش فیلم سیستمهای مدرن رایج در اروپا را تماشا می کردم. همان 2-4-4 مدرنی که الان دارد توی اروپا پیاده می شود، هشت سال پیش من پیاده می کردم. منتهی همان موقع کم بین ها ایراد می گرفتند و حرف زیادی می زدند.

**دوست دارم بدانم وقتی بازی ایران در برابر کوئینز پارک رنجرز را در خانه تماشا می کردید چه جور حس و حالی داشتید؟

- فکر کردم اصلاً چرا این بازی باید انجام شود. مگر ما به جام جهانی نرفته ایم. دیگر چه دلیلی دارد خودمان را گرفتار کنیم؟ مگر توی همین تهران نمی شه تمرین کرد؟

می رویم به تیم درجه دو انگلیس می بازیم و آبرویمان را دود می کنیم.

**دیروز با ابو درد دل می کردیم. او هم از چراغ خاموش تیم ملی سخت گله مند بود. ابو می گفت وقتی این جوری می بازیم رنکینگ فیفا را هم به مسخره می گیریم!

- درست می گوید البته "رنکینگ" فیفا مسخره هست. من همین حالا 50 تا تیم را می شمارم که از ایران سرتر هستند اما در "رنکینگ" عقب تر از ما قرار دارند. تمام تیمهای آمریکایی جنوبی از ما سرتر هستند. اکثر تیمهای آفریقایی از ما جلوتر هستند. مگر می شود به تیم بی حال رنجرز ببازی و پانزدهم جهان باشی؟! البته شاید برانکو هنوز هم ادعا کند که می تواند شگفتی ساز جام جهانی می شود.

**اتفاقاً همین حرف را زده. یک جایی از قول او خواندیم که این تیم ملی حتماً در جام جهانی برای غولها گره کور درست می کند!

- این جوک دسته اول است. ما با این تیم اگر یازده نفر هم در برابر برزیل دفاع کنیم کمتر از ده تا نمی خوریم. بردن کره شمالی که حرفی برای گفتن ندارد و بحرین را که هنوز خیلی مانده به ما برسد، نباید به حساب نتیجه گرایی برانکو گذاشت.

**پس چی؟ نکند بداهه پردازی را می خواهید وارد بحث کنید!

- اتفاقاً جدی می گویم. شما بازی ایران با آذربایجان را دیدید؟ ما با یک ضربه آزاد برنده شدیم. آن روز هم تاکتیک مشخصی نداشتیم. حرکت اصولی دیده نشد. بازی با رنجرز هم همین طور بود. حسرت به دلمان ماند که بازیکنان یک بار"اورلپ" کنند. اینها را مربی باید گوشزد کند. شما ببینید ژاپن چطور در برابر برزیل ایستادگی می کند یا چطور یونان سوهان روح می شود! تا کار اصولی نشود اتفاق ویژه ای نمی افتد. حاضرم قسم بخورم که این تیم با این وضع در جام جهانی به جایی نمی رسد.

**راجع به دروازه ایران حرف بزنیم. جایی که یک روز در تسخیر شما بود. ناصر حجازی عقاب آسیا بود و بزرگترین شکارچیان را سرکوب می کرد. امروز متاسفانه سنگر تیم ملی پاشنه آشیل شده است. گلهایی که در بازی با رنجرز خوردیم ما را به جهان پر از تشویش پرتاب کرد!

- خب اول از همه باید ببینیم معلم این دروازه بانی که سه تا گل می خورد چه کسی بوده؟

**مگر فرقی هم می کند؟

- چرا فرقی نمی کند! دو تا مربی برای دروازه آورده اند که اصلاً معلوم نیست در کدام نقطه فوتبال جا دارند! من معلم اگر به شاگردم درس اشتباهی بدهم حتماً شاگردم رفوزه می شود. باید ببینیم چه بر سر میرزاپور آوردند که اینجوری رفوزه شد.

**این نیاز به یک کالبد شکافی فنی دارد. فکر نمی کنم کسی به اندازه شما بتواند با تیغ جراحی این کالبد شکافی را انجام دهد تا روی میز تشریح همه چیز روشن شود!

- ببینید الان چند سال است که کاشته های دروازه تیم ملی را میرزاپوربه دیگران حواله می دهد. خروج های او پر از نقص است. عجیب است که بدن مناسبی هم دارد اما نمی تواند از این امتیاز درست و حسابی استفاده کند. من فکر می کنم اگر برانکو توی این سالها دو تا رقیب برای این بچه می تراشید و توی جلد ترسوها نمی رفت. امروز این معضل را نداشتیم.

مقصر اصلی ضعف در درون دروازه تیم ملی خود برانکوست!

**ولی ضعف دروازه بانی در فوتبال ما تقریباً "اپیدمی" شده است. شما ببینید توی این چند سال باشگاهها چه وضعی داشته اند. بی تعارف ما با قحطی دروازه بان ششدانگ روبرو هستیم آقای حجازی!

- البته این یک درد آسیایی است. توی آسیا خیلی به دروازه بان اهمیت نمی دهند، برعکس اروپا که اول از همه می روند"بوفون" را می گیرند، "فان درسار" را می گیرند اما اینجا این طوری نیست. متاسفانه معلم ها هم ضعیف عمل می کنند. شما بگویید احمدرضا برای پست مربیگری دروازه بانهای تیم ملی گزینه نامناسبی است؟

**نه؟

- خدا پدرتان را بیامرزد. احمدرضا را نمی آورند چون از مرده احمدرضا هم می ترسند. برای آنها بی درد سرترین گزینه همین فخرالدین است که معلوم نیست از زیر کدام بوته سبز شده است!

**حال اگر ما از ناصر حجازی بخواهیم یک نسخه برای این تیم بپیچد تا در جام جهانی اتفاقات شومی نیفتد باید منتظر چه جوز نسخه ای باشیم؟

- نسخه را که نباید من بپیچم.

**واقعاً؟

- بروید نسخه را از کسی بخواهید که پانصد میلیون گرفته و فردا هم که آبروی ایران در جام جهانی رفت نیمه شب فرار می کند و می رود و دست هیچ کس هم به او نمی رسد. مربی وطنی نیست که نیتجه نگیرد و توی مجیدیه دارش بزنند! شما یادتان هست من توی بنگلادش چکار کردم؟!

**آره خب، حافظه تاریخی ما هنوز آن قدرها هم خراب نشده!

- این همه سال گذشته اما هنوز هر کس می رود بنگلادش و می پرسد بهترین مربی خارجی فوتبال شما چه کسی بود، بنگال ها می گویند حجازی.

*خب آن موقع شما جوان بودید. ممکن است آدمی که سالها مردم را به ابرها سنجاق کرده باشد ناگهان پشت دیوار آرزوهایش بماند. می بخشید که رک گفتیم!

- این حرفها نیست. ببین عزیز من! خاطرات می مانند. من اگر فوتبال بنگلادش را تکان نمی دادم امروز نسل جدید آنها حتی اسم مرا هم به خاطر نمی آورد. اما من کاری کردم که تا صد سال توی حافظه ها بماند. برانکو هم همین کارها را می کند؟! کلاهتان را قاضی کنید و بعد جواب دهید.

**چی بگیم! شما نسخه را نپیچیدید. ماهنوز منتظریم!

- الان ما توی تمام پست ها ضعف داریم و مربیان تیم ملی راهی جز بر طرف کردن آن ندارند؟ فقط با تاکتیک "ضربه کاشته" به جایی نمی شود رسید. اگر به آذربایجان کاشته می زنیم و به گل می رسیم چرا به رنجرز نمی توانیم بزنیم؟ شما آرش برهانی را دیدی؟

**این اولین باری نبود که او همه را خون به جگر می کرد!

- خب واقعاً خیلی فاصله است بین برهانی با رسول خطیبی که یک تنه همه چیز را به هم می ریزد. چرا فوروارد کارسازی مثل رسول نباید باشد آن وقت برهانی یک دفعه از شهرداری کرمان بیاید تیم ملی و از دو قدمی توپ را گل نکند؟! من مخالف این جوان نیستم.

**این یک صحنه به شدت دراماتیک است!

- ببینید آرش برهانی فقط سرعتش خوب است. ضربه زنی اش بد است. این را هم مربی باید درست کند. مربی باید گلهای اروپایی را به این بچه نشان دهد. می بینید اینجا هم مثل دروازه، برانکو مقصر است. نمی شود که با شعار وقت را هدر داد. اگر بنا به شعار است من هم می گویم پورتموث را قهرمان اروپا می کنم. این که کاری ندارد.

**بحث خیلی جدی شد. با چند سوال فانتزی تمام کنیم!

- موافقم!

**شما این روزها چکار می کنید؟ خود شما؟ رک باشید!

- فیلم می بینم. مطالعه می کنم. داشته هایم باید زیاد و زیادتر شوند. من کار خودم را می کنم. نوه داری هم که هست و یک دنیا لذت دارد.

**ناصر حجازی وقتی دلش بگیرد چکار می کند؟

- بچه ها دوروبرم هستند و اجازه نمی دهند دلم بگیرد. آتیلا هست، آتوسا هست، سعید هست، نوه خوشگلم هم هست.

**همسرتان، یادتان رفت؟

- آره او هم هست. مهربان و صمیمی.

**وقتی در آن بازی خیریه روی نیمکت نشستید چه حالی داشتید؟

- گفتم خدایا این کاری بود که از دست ما بر می آمد. گفتم خدایا تمام این پولها را به تیم ها و بیچاره ها برسان. بگذار کمی لبخند هم گوشه لب آنها باشد. فقط خدا کند.

**خدا کند چی؟

- خدا کند هر سال از این اتفاقات بیفتد. ما هم حاضریم هر سال بیاییم. ضمناً آن روز حسابی خندیدیم.

**حتماً به خاطر ابرام چرخی که شما دستور دادید برود داخل میدان!

- ابرام چرخی هم عوض شده، بعد از بازی آمده بود و می گفت ناصرخان اگر بیشتر به من بازی می دادید شایستگی هایم را ثابت می کردم[می خندد]

**آن روزاتفاقات "نوستالژیک" جالبی برای شما افتاد!

- آره بچه های قدیمی را دیدم. مردم تشویقم کردند. البته من هیچ هیجانی نداشتم. آدمی که روی نیمکت بدون هیجان بنشیند باید به جای دستور دادن شعر آذری بخواند.

**با این سوال تلخ تمام کنیم که ناصر حجازی اصلاً به مرگ فکر می کند یا نه؟

- مگر می شود کسی به مرگ فکر نکند! آخر همه ما مرگ است. همه می روند. دهداری رفت، رنجبر رفت، عزت رفت. خیلی ها رفتند. من و تو هم می رویم. دیر و زود دارد، سوخت و ساز ندارد.

**مصاحبه خوبی بود. ممنون که صبوری کردید تا یخ ها آب شود!

- خواهش می کنم! به قول "مارکز" کسی برای من نامه نمی نویسد مگر آنها که ناصر را هنوز فراموش نکرده اند.

 مصاحبه جالب با حجازی و روشن 

 مصاحبه با ناصر حجازی مرد همیشه محبوب استقلالی ها