تبیان، دستیار زندگی
گی و آثار کارل مارکس  مارکسیسم در قرن بیستم همان قدر در محیط های آکادمیک شنیده شد، که در میان بوی باروت و جزغاله آدمیزاد شاید کمتر واژه ای در قرن بیستم به اندازه مارکسیسم سوء تفاهم برانگیز باشد؛ این واژه همان قدر در محیط های...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گذری بر زندگی و آثار کارل مارکس

عنصری خطرناک

مارکسیسم در قرن بیستم همان قدر در محیط های آکادمیک شنیده شد، که در میان بوی باروت و جزغاله آدمیزاد

عنصر خطرناک

شاید کمتر واژه ای در قرن بیستم به اندازه مارکسیسم سوء تفاهم برانگیز باشد؛ این واژه همان قدر در محیط های آکادمیک شنیده شد، که در میان بوی باروت و جزغاله آدمیزاد. همان قدر که منادی صلح و جامعه بی طبقه و بهشت روی زمین بود، آدم ها را طبقه بندی کرد و به جان هم انداخت و جهنمی بر روی زمین ساخت که هنوز هم ته مانده شعله هایش زبانه می کشد. طرفه آن که اگر چه کسی به جامعه بی طبقه امیدوار نیست، اما طبقه بندی دنیا که حاصل مارکسیسم بود هنوز فاجعه می آفریند. هنوز ملت های گریخته از حصار بلوک شرق، خسته از آرمان های مارکسیستی به آرمان های غربی پناه می برند. این یکی هم تقش در خواهد آمد اما به بهای قربانی شدن چند نسل. وقتی چهره آدم ها را در کشورهای آسیای میانه یا حوزه بالتیک می بینیم که لبخند به لب، انقلاب مخملین می کنند و دوباره می خواهند بهشت را به کمک لیبرالیسم غربی بنا کنند معلوم می شود که هنوز نیاموخته اند که جای بهشت در آسمان ها است و نه بر روی زمین.

گذشته از همه این ها، مارکسیسم ربط چندانی به خود مارکس نداشت. این آدمی که ظاهراً فرصت اصلاح سر و رویش را هم نداشته، نیت بدی در سر نداشت و بعید است پیش بینی چنین وضعی را می کرد. اما خواسته یا ناخواسته او یکی از سازندگان دنیای نو است.

کارل مارکس در سال 1818 در پروس متولد شد. در سال 1838 وارد دانشگاه شد و تحصیلاتش را در رشته حقوق آغاز کرد. اما به زودی به فلسفه روی آورد. پس از فارغ التحصیلی علاقه مند بود که در دانشگاه برلین مشغول به تدریس شود اما روابط مشکوکی که با گروه های چپ داشت مانعش شد. زیر برگه درخواستش مهر « عنصر خطرناک» خورده بود. این نشان می دهد که ماموران امنیتی گاهی چه قدر در کارشان تیزبینند.

کارل وارد کار روزنامه نگاری شد. وقتی کارش را خوب یاد گرفت از برلین به کلن کوچ کرد تا سردبیری نشریه راین را به عهده بگیرد.

سردبیری مارکس جوان دیری نپایید و به زودی نشریه اش توقیف شد. در سال 1843 با دوستی به نام « جنی» ازدواج کرد. جنی چهار سال از کارل مسن تر بود. پس از ازدواج با اذیت و آزارهای پلیس، سرانجام مجبور به ترک آلمان و مهاجرت به پاریس شد.

سال بعد یعنی در 1844 با فریدریش انگلس آشنا شد. این آشنایی به انتشار کتاب های مشترک بسیاری منجر شد که در اوج همکاری آن ها با تولد« مانیفست حزب کمونیست» لحظه ای تاریخی را رقم زد. سال های دهه 40 سال های فرو رفتن اروپا در بیم و امید بود. بیم از دست رفتن هر آن چه بود و امید ساختن آن چه رویایی می نمود. مارکس این سال ها را در سراسر اروپا پرسه زد تا این که دوباره به آلمان بازگشت.

نشریه توقیفی « راین» این بار با همکاری انگلس دوباره منتشر شد و مثل توپخانه پر سر و صدایی بورژوازی اروپایی را نشانه گرفت و آتش انقلاب آلمان را که به « کمون» معروف بود، شعله ورتر ساخت. با شکست انقلاب و فروکش کردن مخاصمات، هیزم بیارهای معرکه اولین متهمان بودند و چه کسی بیش از مارکس در آتش انقلاب دمیده بود؟

در 1849 به طور غیابی محاکمه شد و به لندن گریخت. انگلس که از تمکن مالی خوبی برخوردار بود جنی و کارل را زیر پر و بال گرفت و امکان ادامه تحقیقات و مطالعات را برای مارکس فراهم کرد. اما در همین شهر و همین سال ها بود که مارکس دو دختر دردانه اش را از دست داد.

اصرار کارل مارکس به زندگی در محله های کثیف لندن و هم جواری با کارگران و کارمندان فقیر، زندگی این زوج را باز هم با تندبادهای سختی به تلاطم درآورد. با شیوع بیماری وبا سه فرزند دیگر مارکس به دو خواهرشان پیوستند.

اما در تمام این سال های سخت، کارل مارکس همواره در تلاش و تکاپو بود. کتاب های زیادی نوشت که شاید دوران سازتر از همه « سرمایه» یا همان کاپیتال باشد.

مارکس در سال 1883 و در روز چهاردهم ماه مارس دنیایی را ترک کرد که هنوز در چنگ سرمایه داران بود.اما میراثی وانهاد که چند سال بعد همچون کوه آتشفشانی با انفجارهایش و گدازه های مشتعلش جهانی را تکان داد.

نویسنده : منوچهر دامغانی