تبیان، دستیار زندگی
چشم لذّت‏بین‏ چشمى است كه در بهشت، از نعمت‏هاى مادى نامحدود آن لذّت مى‏برد: «... و فیها ماتَشْتَهِیهِ الانْفُسُ و تَلَذُّ الاَعْیُنُ و انْتُم فیها خالِدونَ «و در آن (بهشت) هرچه نفوس را بر آن میل باشد و چشم‏ها را لذّت، مهیّا باشد و شما (مؤمنان) در آن
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

انواع چشم در قرآن

چشم

از نظر قرآن مجید بر اساس حالاتى كه بر آن عارض مى‏شود، چشم انواع مختلفى دارد و هر نوع، ویژگى‏ها و خصایص منحصر به خود دارد، كه در این مقاله به بیان خصوصیات و ویژگى‏هاى هر كدام، اشاراتى گذرا خواهیم داشت.

1. چشم حسّ‏

دایره ادراك چشم فقط در محدوده محسوسات است و كسانى كه مى‏خواهند فقط با دیدن ظاهرى به حقایق پى ببرند، مبناى سخنشان اصالت حس و و امور مادى است و آنها از پذیرش آن ‏چه محسوس نباشد، سر باز مى‏زنند و هستى را همسان با مادّه مى‏پندارند و معتقدند، آنچه مادّى نیست، موجود نبوده و پندار و خرافه‏اى بیش نیست. این گروه، نه قائل به مبدأ فاعلى هستند و نه مبدأ غایى.1 در فرهنگ این‏گونه افراد، عقل به منزله عینك چشم ظاهر است؛ یعنى عقل هرگز حقیقت جدیدى را ادراك نمى‏كند، بلكه تنها واسطه و وسیله‏اى است براى ادراك بهتر مادّى، بدون آنكه حقیقتى افزون بر آنچه از طریق حس، تحصیل شده است، كشف نماید.2

آن كس كه جهان را بر اساس چشم حس مى‏شناسد و مطابق با معیارهاى حسّى ایمان مى‏آورد، اگر ابزار شناخت و حس او عوض شود، دست از عقیده خود برمى‏دارد و همچون قوم بنى‏اسرائیل مى‏شود؛ یعنى زمانى كه عصا به صورت مار درآمد به حضرت موسى(‏علیه السلام) ایمان آوردند ولى چون گوساله سامرى را مشاهده كردند، گوساله‏پرست شدند. آن چه آنان از مار شدن عصا و صداى گوساله دریافت مى‏كردند تنها یك امر حسى بود كه با چشم ظاهر مشاهده مى‏كردند.3

2. چشم یقین‏

یكى از با ارزش‏ترین لذایذ معنوى، آن است كه محبوبِ جامعِ كلِ كمالات، نظر لطف به انسان بیفكند و با او سخن بگوید و از آن فراتر این كه انسان بتواند به مقام شهود ذات پاك پروردگار برسد؛ یعنى با چشم دل و یقین، او را ببیند و غرق دریاى جمال او گردد.4 شهود مبدأ هستى با چشم یقین و ملكوتى صورت مى‏گیرد. اگر كسى فراسوى خود، این راه را گشود و به اندازه هستى خویش به شهود مبدأ و معاد بار یافت، همان معرفت بلندى را كه با علم‏الیقین حاصل شده است، به دست مى‏آورد و در همین دنیا قادر به دیدن نشانه‏هاى نهایى مانند بهشت و جهنّم مى‏شود و این همان شهودى است كه پیامبران خدا و از جمله حضرت ابراهیم‏(علیه السلام) با آن به دیدار باطن هستى و ملكوت آسمان‏ها نایل شدند5: «و كَذلِكَ نُرى ابراهیمَ مَلَكوتَ السَّمواتِ و الارضَ لِیَكونَ مِنَ الموقِنینَ»6: البته این راه منحصر به پیامبران نیست، بلكه خداوند، دیگران را هم به پیمودن آن تشویق كرده و به نظر كردن در ملكوت هستى فرامى‏خواند. حصول معرفت حق با چشم یقین، انسان را به سرور و شادى دایم مى‏رساند و چون زمام و عنان خویش را به دست دوست ببیند، نگران نیست؛ همچون حضرت زینب(‏علیهاالسلام) كه در پاسخ ابن زیاد كه گفت: «دیدى خدا با برادرت چه كرد؟» با دیده یقین و با كمال صلابت فرمود: «همه ‏چیز را زیبا دیدم.»

حضرت زینب(‏علیهاالسلام) این سخن را در پى دیدن صحنه‏هایى بر زبان مى‏راند كه تاریخ، صحنه‏اى به تلخى و جانگدازى آنها نه دیده است و نه خواهد دید، اما او با شهود ملكوتى خود، پروردگار هستى را دیده و زمام عالم و آدم را در دست او مى‏بیند و آثار جمیل محض را با جمال مى‏نگرد و زیبایى شهادت را با چشم دل مشاهده مى‏كند. 7

3. چشم سفید

چشم سفید، همان چشم ظاهر است كه ابتدا بیناست و سپس بر اثر غم و اندوه و فراق و گریه و زارى، بینایى آن از بین مى‏رود كه در زبان عربى به آن «عین بیضاء» مى‏گویند. بعضى‏ها معتقدند كه این نوع چشم، مقدار كمى بینایى دارد ولى مرحوم علامه طباطبایى(ره) در المیزان این مطالب را رد مى‏كند.8 قرآن در ماجراى جدایى حضرت یعقوب(‏علیه السلام) و فرزندش یوسف‏(علیه السلام) مى‏فرماید: «وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ و َقَالَ یَا أَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِیمٌ »9 ؛ «از سوز هجران و داغ دل، چشمانش در انتظار یوسف، سفید شد.»

در آن هنگام كه در میدان نبرد با دشمن روبه‏رو شدید، خداوند آنها را به چشم شما، كم نشان داد و شما را نیز به چشم‏هاى آنان كم مى‏نمود تا خداوند كارى كه مى‏بایست انجام بگیرد، صورت بخشد.

4. چشم روشن‏

وقتى دل انسان مالامال از غم و اندوه است و ناگهان خبر مسرّت‏بخشى به او داده مى‏شود و دوران فراق و جدایى به پایان مى‏رسد، دلش از غم و حزن خالى مى‏شود و حالتى در چهره و چشمان او پدید مى‏آید كه چشمش شاد و روشن مى‏گردد؛ همچون سرگذشت حضرت موسى(‏علیه السلام) كه وقتى به دامان پرمهر و محبّت مادر برمى‏گردد، دیده مادر به جمال ملكوتى او روشن مى‏شود و حزن و اندوهش برطرف مى‏گردد: «فَرَدَدْناهُ الى‏ اُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَیْنُها و لاتَحْزَنَ...»10:

5. چشم اشك‏بار

شدت علاقه به امرى گاه چنان ذوقى در انسان پدید مى‏آورد كه اگر از آن محروم شود، اشك افسوس و حسرت را سرازیر مى‏كند. چنانكه در جنگ تبوك، هفت نفر از فقراى مسلمانان خدمت پیامبر(صلى الله علیه و آله) رسیدند و تقاضا كردند تا مركب و اسلحه، براى شركت در جهاد در اختیار آنان گذارده شود، اما چون پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) وسیله‏اى در اختیار نداشت، جواب منفى به آنها داد. آنها با چشم‏هاى پر از اشك از محضر مبارك پیامبر(صلى الله علیه و آله) مرخص شدند و بعداً به نام «بُكّائون» مشهور گشتند.11 قرآن مجید درباره این عده كه از شركت در جهاد، محروم گشتند مى‏گوید: «... و أَعْیُنُهُم تَغیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلّا یَجِدوا مایُنْفِقونَ...»12 ؛«ناچار از نزد تو خارج شدند در حالى‏ كه چشمانشان اشكبار بود و این اشك به خاطر اندوهى بود كه از نداشتن وسیله براى انفاق در راه خدا، سرچشمه مى‏گرفت.» این نشان مى‏دهد كه این گروه از یاران پیامبر(صلى الله علیه و آله) به قدرى شیفته و عاشق جهاد بودند كه نه تنها از معاف‏ شدن، خوشحال نشدند، بلكه همچون كسى كه بهترین عزیزانش را از دست داده است، در غم این محرومیت، اشك مى‏ریختند.

فقط بوی خدا

6. چشم اعجازآمیز

گاهى اراده خداوند متعال بر آن تعلّق مى‏گیرد كه چشم انسان، واقعیّت را به شكل و صورت دیگرى ببیند تا امیدوارى در قلب انسان جایگزین یأس و ناامیدى شود. در جنگ بدر، مسلمانان در پرتو بیانات گرم پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) و توجه به وعده‏هاى الهى و مشاهده حوادثى از قبیل باران به موقع براى رفع نیازهاى مسلمین و سفت شدن شن‏هاى روان زیر پاى آنها در میدان نبرد، روحیه تازه‏اى پیدا كردند و به پیروزى نهایى، امیدوار و دلگرم شدند13 آنچنانكه، به اراده خداوند، انبوه لشكر دشمن در برابر چشمان آنان كوچك شد و كم، جلوه كرد.

«در آن هنگام كه در میدان نبرد با دشمن روبه‏رو شدید، خداوند آنها را به چشم شما، كم نشان داد و شما را نیز به چشم‏هاى آنان كم مى‏نمود تا خداوند كارى كه مى‏بایست انجام بگیرد، صورت بخشد.»14

این موضوع، اثر عمیقى در پیروزى مسلمانان داشت؛ زیرا از یك‏سو چشمان مؤمنان با حالت اعجازآمیز، تعداد نفرات دشمن را كم مى‏دید تا از اقدام به جنگ، ترس به خود راه ندهند و از سوی دیگر دشمنان، نفرات مسلمانان را كم مى‏دیدند تا از اقدام به جنگى كه سرانجامش، شكست بود منحرف نشوند و به علاوه نیروى زیادترى در این راه، كسب نكنند و بر آمادگى جنگى خود به گمان اینكه ارتش اسلام، كم است، نیفزایند.15

7. چشم خاشع‏

چشمى است كه در اثر نرمش دل و تسلیم در برابر حق و حقیقت، فرو هشته و در مقابل عظمت خداوند و فزع قیامت، متواضع مى‏شود. قرآن مجید در مواردى، به ویژه در خصوص قیامت، خشوع را به چشم نسبت مى‏دهد: «أَبْصارُها خاشِعَةٌ»16؛ «از ترس، چشمانشان به زیر افكنده مى‏شود.» خشوع، در حقیقت از حالات قلب است نه از خصوصیات چشم و نسبت دادن آن به چشم به خاطر آن است كه اثر ترس و خشیّت و دیگر صفات باطنى انسان بیش از هر عضو دیگر در چشمان انسان، ظاهر مى‏شود. از این‏روست كه انسان مى‏تواند از راه چشم و از كیفیّت نگاه افراد، باطن آنان را دریابد و از نیّت و حالت آنان آگاهى پیدا كند.

8. چشم لذّت‏بین‏

چشمى است كه در بهشت، از نعمت‏هاى مادى نامحدود آن لذّت مى‏برد: «... و فیها ماتَشْتَهِیهِ الانْفُسُ و تَلَذُّ الاَعْیُنُ و انْتُم فیها خالِدونَ»17؛ «و در آن (بهشت) هرچه نفوس را بر آن میل باشد و چشم‏ها را لذّت، مهیّا باشد و شما (مؤمنان) در آنجا جاویدان و متنعّم خواهید بود.»

لذت نگاه در بهشت آن ‏قدر اهمیت دارد كه خداوند «لذت چشم» را بعد از «لذت نفس» آورده ؛ یعنى تمام لذت‏هاى نفس را یك‏جا گفته و لذت چشم را به صورت «ذكر خاص بعد از عام» مورد توجه قرار داده است؛ زیرا لذت بینایى، معادل لذت سایر اعضاست و یا بیشتر.18

چون در روز قیامت همگى در پیشگاه خداوند حاضر شوند، چشم و گوش و پوست بدن‏ها بر گناهى كه مرتكب شده‏اند گواهى مى‏دهند.

9. چشم زیبا

زیبایى انسان، قبل از هرچیز و بیش از هر چیز در چشمان اوست. چشم زیبا در صورتى ارزنده است كه درون فرد، ایمان، وقار، پاكى، صداقت و... وجود داشته باشد. لذا قرآن مجید در مورد همسران بهشتى، روى زیبایى چشمان آنها تأكید كرده است.19 در چندین آیه از قرآن مجید از همسران بهشتى یه «حورالعین» تعبیر شده است و در سوره دخان مى‏فرماید: «كَذلِكَ و زَوَّجْناهُم بِحورٍ عینٍ»20؛ «این‏ چنین حوریان درشت‏چشم را همسران آنان قرار مى‏دهیم.»

10. چشم گواه‏

یكى از شاهدان عجیب در روز قیامت، «چشم» است كه شهادتش به هیچ‏ وجه، قابل انكار نیست ؛ زیرا در تمام صحنه‏ها حاضر بوده و لذا به فرمان الهى در قیامت به سخن مى‏آید و بر اعمال انسان، گواهى مى‏دهد: «حتّى اِذا ما جاءوُها شَهِدَ عَلَیْهِم سَمْعِهِم و اَبْصارُهُم و جُلُودُهُم بِما كانوا یَعْمَلونَ»21 ؛ «چون در روز قیامت همگى در پیشگاه خداوند حاضر شوند، چشم و گوش و پوست بدن‏ها بر گناهى كه مرتكب شده‏اند گواهى مى‏دهند.»

11. چشم مسحور

وقتى انسان به بدترین مرحله عناد و لجاجت برسد بر اثر گناه و جهل، باطل را حق مى‏بیند تا آنجا كه محكم‏ترین دلایل عقلى و روشن‏ترین دلایل حسى در دل او اثر نمى‏گذارد.22 مثلاً در تاریخ، درباره ساحران زمان حضرت موسى(‏علیه السلام) مى‏خوانیم كه براى مسحور كردن چشمان بینندگان و اغفال مردم، ریسمان‏ها و عصاهایى را درست كرده بودند كه بر اثر وسایل حرارتى یا مواد مخصوصى كه درون آنها قرار داده بودند، به حركت در مى‏آمدند و تماشاگران، خیال مى‏كردند آنها زنده هستند23 ؛«فَاِذا حِبالُهُم و عَصِیُّهُم یُخَیَّلُ اِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِم اَنَّها تَسْعى‏»24 ؛ «ناگهان ریسمان‏ها و عصاهاى آنها در اثر سحر به نظر مى‏رسید كه حركت مى‏كنند.»

مفسران، عبارت «یُخَیَّلُ الَیهِ» را اثبات‏كننده «سحر تخییلى» مى‏دانند كه ساحر، پدیده‏اى را در نگاه و چشم مردم، غیر واقعى، جلوه مى‏دهد و مردم خیال مى‏كنند حقیقت است.25

چشم زخم

12. چشم شور

بسیارى از مردم معتقدند در بعضى از چشم‏ها اثر مخصوصى است كه وقتى از روى اعجاب به چیزى بنگرد، ممكن است آن را از بین ببرد یا در هم بشكند و یا به نحوى به آن صدمه بزند و اگر انسان است او را بیمار یا دیوانه كند.

در روایات اسلامى، تعبیرات مختلفى دیده مى‏شود كه وجود چنین امرى را تأیید مى‏كند. در نهج‏البلاغه آمده است: «العَیْنُ حقٌّ و الرُّقى‏ حقٌّ»26 ؛ «چشم‏زخم حق است و توسل به دعا براى رفع آن نیز حق است.» این حالت، ناشى از نوعى حسد است و انسان حسود وقتى چیزى را مشاهده مى‏كند كه در نظرش بسیار شگفت‏آور باشد، حسدش تحریك شده و با همان نگاه، زهر خود را مى‏ریزد.27

قرآن مجید از تلاش كافران براى چشم‏زدن نسبت به رسول اكرم(‏صلى الله علیه و آله) خبر مى‏دهد (آیه و ان یكاد). همچنین حضرت یعقوب(‏علیه السلام) براى این كه فرزندانش توجه مردم را به خود جلب نكنند و چشم‏زخمى به آنها نرسد، طبق نقل قرآن، دستور داد كه هنگام ورود به مصر از یك دروازه وارد نشوند بلكه از دروازه‏هاى مختلف وارد شوند تا دشمن به آنها گزندى نرساند: «...یا بُنَىَّ لاتَدْخُلوا مِنْ بابٍ واحِدٍ...»28 ؛ «فرزندانم، از یك دروازه، وارد نشوید.»

13. چشم كور

افراد منافق و بى‏ایمان نه از خود نورى دارند كه راه خدا را بپیمایند و نه از نور خدایى، بهره‏مند هستند. آنها در تیرگى‏ها به سر مى‏برند و اگر هم نورى براى روشن ‏كردن راه خود فراهم كنند، خداوند آن را فوراً خاموش مى‏كند و آنها همواره متحیّر و سرگردان در تیرگى‏ها رها هستند: «...و تَرَكَهُم فى ظُلُماتٍ لایُبْصِرون»29 ؛ این‏گونه افراد هم از نورى كه راه را فرا رویشان روشن مى‏كند محروم هستند و هم از دیده بینا.

14. چشم حقارت‏

این نوع چشم، مخصوص افراد لجوج و مستكبر است كه همه ‏چیز را در مال و ثروت مى‏بینند و به افراد صالح و مؤمن و مستضعف در جامعه با دیده حقارت نگاه مى‏كنند و عامه مردم را جزو اراذل و اوباش مى‏پندارند: «و لااَقولُ لِلَّذینَ تَزْدَرى اَعْیُنُكُم لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللّهُ خَیْراً»30 ؛«من هرگز درباره این افراد كه در چشم شما حقیرند نمى‏گویم كه خداوند هیچ خیر و پاداش نیكى به آنها نخواهد داد.» صاحبان این نوع چشم كه معتقدند افراد صالح، لایق هیچ‏گونه پاداش و مزدى نیستند، در پیش خداوند و وجدان در صف ستمگران خواهند بود.

خداوند كیفر آنان (ظالمان) را به تأخیر مى‏اندازد تا آن روزى كه چشم‏ها خیره و حیران مى‏شود. در آن روز سخت، ستمكاران، هراسان سر به طرف بالا مى‏برند و چشم‏ها بى‏حركت و دل‏هایشان مضطرب خواهد بود.

15. چشم خیانت‏كار

قرآن مجید برخى از چشم‏ها را خیانت‏كار معرفى مى‏كند و آگاهى از آنها را در انحصار علم خدا مى‏داند و مى‏فرماید: «یَعْلَمُ خائِنَة الاعْیُنِ و ما تُخْفِى‏الصُّدورُ»31 ؛ «خداوند به خیانت چشم‏ها و اندیشه‏هاى نهانى دلهاى مردم، آگاه است.» اگرچه هر عضوى از بدن انسان را خیانتى است چه در عیان و چه در نهان، ولى جز چشم، هیچ‏ یك از اعضا به عنوان عضو خائن معرفى نشده است؛ زیرا اولاً نگاه چشم سرّى‏تر، نفوذش سریع‏تر و فرجامش از سایر اعضا خطرناك‏تر است؛ ثانیاً چشم در خیانت خود نیاز به مباشرت ندارد و از راه دور هم مى‏تواند از دیدن صحنه‏اى لذت ببرد؛ ثالثاً چشم، منشأ خیانت سایر اعضا یا دست‏ كم یارى‏بخش آنهاست، ولى سایر اعضا چنین نیستند.

16. چشم ناتوان‏

چشمى است كه در پى جستجوى خلل و نقصان در نظام عالم بزرگ است. وى مى‏خواهد با پیدا كردن نقص و كاستى، مجموعه جهان هستى را زیر سؤال ببرد، اما از دیدن نقص در عالم هستى درمانده مى‏شود و ناكام مى‏ماند: «ثُمَّ ارْجِعِ البَصَرَ كَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ اِلَیْكَ البَصَرَ و هُوَ خاسِئاً و هُوَ حَسیرٌ.»32

17. چشم خیره و بى‏حركت‏

حالتى است كه در محشر به كافران و گناه‏كاران دست مى‏دهد. مجازات‏هاى آن روز آن‏قدر وحشتناك است كه این ستمگران از شدت ترس، گردن‏هاى خود را برافراشته و به سوى آسمان بلند كرده و حتى پلك‏هایشان بى‏حركت مى‏ماند و گویى چشمانشان مى‏خواهد از حدقه بیرون بیاید و آنچنان وحشتى سراسر وجودشان را فرامى گیرد كه چشمانشان از حركت مى‏ایستد و خیره‏خیره به آن صحنه نگاه مى‏كنند: «انّما یُؤَخِّرُهُم لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فیِهِ الابْصارُ مُهْطِعینَ مُقْنِعى رُؤُسِهِم لایَرْتَدُّ اِلَیْهِم طَرْفُهُم...»33 ؛ «خداوند كیفر آنان (ظالمان) را به تأخیر مى‏اندازد تا آن روزى كه چشم‏ها خیره و حیران مى‏شود. در آن روز سخت، ستمكاران، هراسان سر به طرف بالا مى‏برند و چشم‏ها بى‏حركت و دل‏هایشان مضطرب خواهد بود.»

اسماعیل نساجى زواره‏

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


1) شناخت‏شناسى در قرآن، آیت‏اللّه جوادى آملى، ص 152.

2) همان، ص 159.

3) همان، ص 165.

4) تفسیر موضوعى پیام قرآن، آیت‏الله مكارم، ج 6، ص 296.

5) تفسیر موضوعى قرآن، صورت و سیرت انسان، آیت‏الله جوادى آملى، ج 14، ص 64.

6) انعام، آیه 75.

7) مأخذ قبل، ص 71.

8) قاموس قرآن، سید على‏اكبر قرشى، ج 2 و 1، ص 252.

9) یوسف، آیه 84.

10) قصص، آیه 13.

11) تفسیر نمونه، ج 8، ص 80.

12) توبه، آیه 92.

13) مأخذ قبل،ج 7، ص 190.

14) انفال، آیه 44.

15) تفسیر نمونه،ج 7، ص 191.

16) نازعات، آیه 9.

17) زخرف، 71.

18) تفسیر موضوعى پیام قرآن، ج 6، ص 273.

19) همان، ص 261.

20) دخان، آیه 54.

21) فصّلت، آیه 20.

22) تفسیر نمونه، ج 11، ص 38.

23) همان، ج 1، ص 268.

24) طه، آیه 66.

25) قرآن‏پژوهى، بهاءالدین خرمشاهى، ج 2، ص 1194.

26) نهج‏البلاغه، كلمات قصار، حكمت 400، ترجمه محمد دشتى‏

27) تفسیر مجمع‏البیان، طبرسى، ج 10، ص 569.

28) یوسف، آیه 67.

29) بقره، آیه 17.

30) هود، آیه 31.

31) مؤمن (غافر)، آیه 19.

32) ملك، آیه 4.

33) ابراهیم، آیات 43 و 42.