تبیان، دستیار زندگی
منافق کسی است که کبریت می زند، یعنی پیش چشم دیگران نماز می خواند، روزه می گیرد، گاهی خمس های کلان می دهد، اما تنها برای آنکه جلب توجه کرده و اعتباری برای خود دست و پا کند و به منافع بیش شمار دست یابد؛ ولی همینکه می آید در دل ها بنشیند و در چشم ها عزیز ش
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تمثیل منافق در قرآن

نفاق

تفسیر تمثیلی "باران حکمت" (47)

اشاره:

در ادامه مباحث تفسیری "باران حکمت"، که به صورت سلسله وار پیشکش حضورتان می شود، برآنیم تا در هر نوبت، کام جانتان را با یک شاخ نبات مثال از مفاهیم بلند سوره بقره شکربار کنیم.

ماهی اینبار دام ببرد

در فصل انار در جاده ی قم، سلفچگان یا جاده ی ساوه، دکه های فروش انار به فراوانی دیده می شود، و دیده اید روبروی هر دکه چندین صندوق قرار دارد در هر کدام چندین ردیف انار درشت و سرخرنگ چیده شده است، انارها به قدری از دور زیباست که اشتهای هر بیننده ای را تحریک می کند، و وسوسه ی خرید، بسیاری را به آن دکه ها می کشاند، اما همین که نزدیک تر شده و به سراغ صندوق ها می روی می بینی که هیچکدام انار واقعی نیست، بلکه توپ های رنگ شده است که به شکل انار درآورده اند!

حال به نظر شما تمام آن توپ ها اگر در یک کفه باشند و فقط یک انار در کفه دیگر، آیا از جهت ارزش غذایی اصلاً قابل مقایسه اند؟

انار خون ساز است و مقوی قلب، مُفرّح و از بین برنده ی چربی و دفع کننده سموم داخلی و تنظیم کننده ی حرارت بدن؛ ولی آن توپ ها چه؟

این مثال را برای آن آوردم تا تفاوت گمراهی و هدایت را روشن کرده باشم. گمراهی شبیه همان توپ هاست و هدایت شبیه انار.

تمامی پیامبران آمدند تا فرق توپ و انار را به ما بفهمانند.

منافق وقتی که می خواهد، بر سفره وجاهت و اعتبار به دست آمده از اعمال خیر خود بنشیند، به ناگاه، جنگی، تجارتی یا پای سود و منفعتی به میان می آید، و آنها از آنجا که سودجو هستند، یکباره باطن خود را آنگونه که هستند نشان می دهند.

آمدند تا بگویند تو اگرچه از راه دروغ چیزهای فراوانی به چنگ می آوری و از راه صداقت و راستی چیز هایی به ظاهر نازل و ناچیز به کف می آوری، اما این دو دستاورد هرگز با یکدیگر قابل مقایسه نیستند، و تفاوت از زمین تا آسمان است.

اما منافقین که گوش شان بدهکار این حرف ها نیست، انارها را داده و توپ ها را بر می دارند، و این معامله ای است که هیچ سودی به همراه ندارد، و سرانجام نیز ایشان را به سود و بهره ای هدایت نکرده و به منفعتی نمی رساند.

چون پاره ای از معامله ها نخست منفعتی در پی ندارند، اما سرانجام سودی فراوان حاصل می شود، مثل صیادی که تور خالی را به آب می اندازد اما دیری نمی گذرد که همان تور را با ماهی های فراوان به چنگ می آورد، اگرچه ممکن است تورش به ظاهر فرسوده و یا پاره شود، اما در برابر سود گزافی که به چنگ آورده است، هیچ است.

اما منافق نه اکنون سودی می برد، نه سرانجامش به سودی هدایت می شود. تو گویی در حقیقت هم دام را از دست داده و هم ماهی را.

دام هر باره ماهی آوردی

ماهی اینبار دام ببرد(1)

از اینرو قرآن کریم در این آیه ی کریمه می فرماید:

أولَئکَ الَّذینَ اشترَوُا الضّلالَهَ بالهُدَی فَمَا رَبحَت تجِّرَتُهُم وَ ما کانُوا مُهتَدِین

آنان کسانی هستند که به بهای از دست دادن هدایت، خریدار ضلالت و گمراهی می شوند. اما این دادوستد هیچ سودی برای ایشان نداشت و در شمار هدایت یافتگان راه نیافتند.

به سربرده ایام بی حاصلی

گاه آدم کبریت را می زند تا شمع را روشن کند، اما همینکه نزدیک شمع می برد، باد می آید و آن را خاموش می کند. منافق هم کسی است که کبریت می زند، یعنی پیش چشم دیگران نماز می خواند، روزه می گیرد، گاهی خمس های کلان می دهد، اما تنها برای آنکه جلب توجه کرده و اعتباری برای خود دست و پا کند و به منافع بیش شمار دست یابد؛ ولی همینکه می آید در دل ها بنشیند و در چشم ها عزیز شود، ناگاه مشتش باز شده و ناخواسته دستش رو شده باطنش آشکار می شود.

درست مثل گردوهای سبک و بی مغز و  پوکی که خود را در میان گردوهای مغزدار و سنگین جا می زنند، ما هم آنها را خریده و به خانه می بریم. اما قبل از بردن بر سر سفره ی صبحانه، وقتی آنها را می شکنیم، درونشان برایمان آشکار می شود، و می بینیم چقدر سیاه و پلاسیده و خشک اند، و همینجاست که آنها را به سطل زباله می ریزیم.

این تصویر و تمثیل یک منافق است، اما تصویری ضعیف، رقیق و کمرنگ. حال ببینید تصویر پررنگ قرآن کریم را:

مَثَلُُهُم کَمَثَل الَّذی استَوقَدَ نَاراً فَلَمَّا أضَاءَت مَا حَولَهُ ذَهَبَ اللهُ بِنُورِهِم وَ تَرَکَهُم فِی ظُلُماتٍ لا یُبصِرُون

حکایت منافقین حکایت کسی است که – در دل صحرا و در دل شب – آتشی می افزوزد.

البته از یاد نبریم، آتش را با هیزم های خشک پدید می آورند، و از آنجا که اعمال به ظاهر خوب و خیر منافقین، خشک و بی روح است، این تشبیه کاملاً تناسب دارد.

و هیزم وقتی خشک می شود که از درخت بریده شود، یعنی از اصل و ریشه ی خود دور گردد، اعمال آدمی نیز وقتی بریده از خدا باشد، روز به روز خشک تر و بی روح تر خواهد شد.

فَلَمَّا أضَاءَت مَا حَولَهُ ذَهَبَ اللهُ بِنُورِهِم

همینکه هیزم ها شعله ور شده و اطراف را روشن کرده و آماده می شوند تا از گرما و نور آن بهره ببرند، خداوند – به وسیله ی بادی، بارانی، طوفانی – آتش آنها را خاموش می کند.

ندیده ای گاه هیزم ها شعله ورند اما به ناگاه خاموش می شوند، و آنگاه دود است که رو به آسمان بالا می رود و پراکنده می شود، و چشم ها را خسته، و فضا را تاریک و لباس را آلوده می سازد.

منافق هم وقتی که می خواهد، بر سفره وجاهت و اعتبار به دست آمده از اعمال خیر خود بنشیند، به ناگاه، جنگی، تجارتی یا پای سود و منفعتی به میان می آید، و آنها از آنجا که سودجو هستند، یکباره باطن خود را آنگونه که هستند نشان می دهند.

وَ تَرَکَهُم فی ظُلُمات

و در تاریکی و ظلمت سنگینی فرو می روند.

به گونه ای که دیگر قادر به دیدن هیچ چیز نیستند، در حقیقت عمر خود را به باد داده و چیزی هم به کف نمی آورند.

به سر برده ایام بی حاصلی

گوش سخن شنو کجا دیده ی اعتبارکو

کسی که غرق در آب گل آلود باشد، نه گوشش قادر به شنیدن است و نه زبانش توان سخن گفتن و نه چشمش توان دیدن را دارد. او تنها در صورتی توان شنیدن و سخن گفتن و دیدن دارد که از این غرقاب بیرون کشیده شود.

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش(2)

منافق نیز از چنین چشم و گوش و زبان بی حاصلی برخوردار است، زیرا غرق در تاریکی و ظلمت است، چنین کسی نه برای ره سپردن به راه تقوی حوصله ای دارد نه برای شنیدن سخن حق مهیاست و نه دیدنش حاصلی به دنبال خواهد داشت.

گوش سخن شنو کجا دیده ی اعتبار کو

او تنها یک چیز از خدا می خواهد، آنهم بیرون شدن از باتلاق تاریکی و بازگشت به نور، که آن هم به سبب کردارش امکانپذیر نیست.

_____________________

1- سعدی.

2- حافظ.


تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظیم: گروه دین و اندیشه_شکوری