تبیان، دستیار زندگی
به خدا سوگند،آن سنگ سخت،از بركت آب دهان و دعاى پیغمبر،مانند خاك نرم شد و با بیل و كلنگ به آسانى آن را كندند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نشانه های بیم وامید

جنگ خندق

قسمت سوم

برای مطالعه قسمت دوم کلیک کنید.

همان گونه که در دوقسمت از مطالب گذشته به چگونگی آغاز وپیدایش جنگ پرداختیم .اینک در این مطلب به آیات نازل شده در خلال این واقعه بسیار سرنوشت ساز در تاریخ اسلام و حتی تاثیر گذار در تاریخ بشریت می پردازیم.

سنگ ها و صخره ها در برابر اراده پولادین یاران راستین رسول خدا  (صلی الله علیه وآله وسلم)از خجالت آب  می شد.همراهی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)در حفر خندق  قوتی لایزال بر جان های مومنان جاری می ساخت .مومنان چنان دلداده به کندن می پرداختند که جز به اندکی دوری از کار برای جلب رضایت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و برای سامان دادن به خاندان ،جز با اذن و اجازه آن  حبیب الله نمی رفتند.از سوی دیگر مومن نمایانی که  به وادی نفاق نزدیکتر و از مدینه النبی و شخص نبی (صلی الله علیه وآله وسلم)دورتر بودند با اجازه وبی دلیل و بهانه شعار "حی علی ترک العمل "سر می دادند.مومنان دل آزرده از این رفتار و عمل کج منشانه با امید خدا همچنان بر سر صخره ها می کوفتند وسنگ های گران را از جای در می آوردندکه ناگاه موکب وحی الهی بر جان نبی مکرم نزول کرد و برق شادمانی را در چشمان با بصیرت مومنان درخشنده تر کرد.

در آن هنگام كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) با انبوه مسلمانان با سرعت مشغول كندن خندق در اطراف مدینه بودند، گروهى از منافقین به ظاهر در صف آنها بودند و كمتر كار انجام مى‏دادند و تا چشم مسلمانان را غافل مى‏دیدند، بدون اجازه گرفتن از پیامبر (صلی الله علیه و آله) آهسته به خانه‏هاى خود مى‏آمدند. اما هنگامى كه مسلمانان راستین مشكلى پیدا مى‏كردند، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمده اجازه مى‏خواستند و به محض اینكه كار خود را انجام مى‏دادند، باز مى‏گشتند و به حفر خندق ادامه مى‏دادند، تا از این كار خیر و مهم عقب نمانند. آیه فوق گروه اول را مذمت و گروه دوم را ستایش مى‏كند.

خداى تعالى درباره مؤمنان آیه ذیل را به پیغمبر نازل فرمود:

حضرت محمد(ص)

«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا كانوا على امر جامع لم یذهبوا حتى یستأذنوه إن الذین یستأدنك أولئك الذین یؤمنون بالله و رسوله فاذا استاذنوك لبعض شأنهم فأذن لمن شئت منهم و استغفر لهم الله ان الله غفور رحیم» (1)

[جز این نیست كه مؤمنان حقیقى كسانى هستند كه به خدا و رسولش ایمان كامل دارند و هر گاه در كارهاى عمومى كه حضورشان لازم باشد حاضر شوند تا اجازه نگیرند از نزد وى بیرون نروند كسانى كه از تو اجازه گیرند همان كسانى هستند كه به خدا و رسولش ایمان آورده‏اند و چون از تو براى بعضى كارهاشان اجازه خواستند به هر كدامشان كه خواستى اجازه بده و براى ایشان آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده و مهربان است.]

و درباره منافقان نیز در دو آیه بعد فرموده:

«...فلیحذر الذین یخالفون عن امره أن تصیبهم فتنة او یصیبهم عذاب الیم» .(2)

[باید كسانى كه از امر خدا مخالفت مى‏كنند بترسند از اینكه دچار فتنه‏اى گردند یا به عذاب دردناكى دچار شوند.]

و نیز فرموده:

«و إذ قالت طائفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لكم فارجعوا و یستأذن فریق منهم النبى یقولون ان بیوتنا عورة و ما هى بعورة ان یریدون الا فرارا» (3)

[آن گاه كه گروهى از ایشان گفتند اى مردم یثرب جاى ماندن شما نیست باز گردید و گروهى از ایشان از پیغمبرشان اجازه خواسته و مى‏گفتند خانه‏هاى ما بى‏حفاظ است!خانه‏هاشان بى‏حفاظ نبود و جز فرار كردن قصد دیگرى نداشتند.]

تنها كسانى كه از تو (پیامبرشان) اجازه گیرند، همان كسانى هستند كه به خدا و رسولش ایمان "حقیقی" آورده‏اند

و بخصوص وقتى شنیدند یهود بنى قریظه نیز پیمان شكنى كرده و با احزاب و دشمنان ائتلاف كرده و مى‏خواهند از پشت بر آنها حمله كنند،این ترس و اضطراب خیلى شدیدتر شد.

به هر صورت مسلمانان به كار حفر خندق مشغول گشته و هر كس روى سهمى كه برایش مقرر شده بود به حفارى مشغول شد و با تمام مشكلاتى كه براى آنها داشت كار بسرعت پیش مى‏رفت.

چنانكه بیشتر مورخین نوشته‏اند كار حفر خندق شش روزه به پایان رسید و علت عمده این سرعت عمل و پیشرفت كار هم آن بود كه خود پیغمبر اسلام نیز مانند یكى از افراد معمولى كار مى‏كرد و مسلمانان كه مى‏دیدند رهبر عالى قدرشان نیز با آن همه گرفتارى و مشكلات و بلكه گرسنگى و نخوردن غذاى كافى به اندازه یك مسلمان عادى كلنگ مى‏زند و سنگ و خاك به دوش مى‏كشد به فعالیت و كار تشویق مى‏شدند و موجب سرعت عمل آنها مى‏گردید.

مسلمانان براى سرگرمى و رفع خستگى خود ارجوزه‏هایى مى‏خواندند و گاهى به صورت سرود دسته جمعى همگى با هم،همصدا مى‏شدند و رسول خدا(ص)نیز گاهى‏در همه سرود و گاهى در جمله آخر و قافیه آن با آنان همصدا مى‏شد.

معجزه  های پیغمبر خدا(ص)در حفر خندق

پیش از این گفته شد كه یكى از نشانه‏ها و علایم نبوت كه پیغمبر صادق را از كاذب متمایز و جدا مى‏سازد«معجزه»است،معجزه عبارت است از آن عملى كه از نظر عقلى انجام آن محال نباشد ولى افراد عادى هم از انجام آن عاجزند،و پیغمبران الهى داراى انواع معجزات بوده‏اند و از پیغمبر اسلام نیز معجزات زیادى در مكه و مدینه به ظهور پیوست كه برخى از آنها در بحثهاى گذشته مذكور شد.در جنگ خندق چند معجزه آشكار از آن حضرت دیده شد كه مورخین بخصوص براى آنها بابى جداگانه باز كرده‏اند از آن جمله «نرم شدن سنگ از بركت دعا و آب دهان پیغمبر» بود كه ابن هشام و بخارى و دیگران نوشته‏اند و از جابر نقل كنند كه گفت:

در قسمتى از خندق،سنگ بزرگى ظاهر شد كه كار كندن خندق را مشكل ساخت جریان را به رسول خدا(ص)گزارش دادند،حضرت ظرف آبى طلبید و مقدارى از آب دهان خویش در آن انداخت سپس دعایى بر آن خوانده پیش رفت و آن آب را بدان سنگ پاشید و فرمود:اكنون بكنید!

جابر گوید:به خدا سوگند،آن سنگ سخت،از بركت آب دهان و دعاى پیغمبر،مانند خاك نرم شد و با بیل و كلنگ به آسانى آن را كندند.

جابر گوید:به خدا سوگند،آن سنگ سخت،از بركت آب دهان و دعاى پیغمبر،مانند خاك نرم شد و با بیل و كلنگ به آسانى آن را كندند

حضرت محمد(ص)
بركتى كه در خرما پیدا شد

بشیر بن سعد از كسانى بود كه حفر خندق مى‏كرد و شوهر خواهر عبد الله بن رواحه بود كه اشعارى از او ذكر شد. دختر همین بشیر گوید:روزى مادرم مقدارى خرما در دامان من ریخت و گفت:اینها را براى پدرت بشیر و داییت عبد الله ببر! به گفته مادرم خرماها را به كنار خندق آورده و براى اینكه پدر و داییم را پیدا كنم به این طرف و آن طرف مى‏رفتم،در این میان رسول خدا(ص)مرا دید و به من فرمود:دخترك نزدیك بیا ببینم چه در دامن دارى؟ گفتم :اى رسول خدا مقدارى خرماست كه مادرم داده تا براى چاشت پدرم بشیر و داییم عبد الله بن رواحه ببرم.

فرمود:آن را پیش بیاور.

من نزدیك رفتم و خرماها را در دستهاى پیغمبر ریختم و چندان نبود كه دستهاى آن حضرت را پر كند، پس رسول خدا(ص)دستور داد پارچه بزرگى آوردند و آن را پهن كرد. خرماها را روى آن ریخت،آن گاه به مردى فرمود:اهل خندق را خبر كن تا همگى براى غذاى چاشت بیایند.

آن مرد فریادى زده مردم را به خوردن چاشت دعوت كرد ناگاه تمام كسانى كه مشغول حفر خندق بودند دست كشیده اطراف آن چادرى كه پهن شده بود نشستند و شروع به خوردن كردند.

دختر بشیر گوید:من ایستاده بودم و با كمال تعجب دیدم كه همگى از آن خرما خوردند و رفتند و باز هم در آن پارچه خرما بود!

تنظیم برای تبیان: ابوذر سلطانی

پی نوشتها:

(1)سوره نور،62

(2)سوره نور،63

(3)سوره نور،64

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.