شماره مقاله:527
آنَنْدراج، فرهنگ فارسى، گرد آوردة محمد پادشاه متخلص به «شاد» فرزند غلام
محيىالدين، منشى مهاراجه ميرزا آنند گجپتى راجمنه1 سلطان بهادر، حاكم ويجى
نگر (ويجيهنگر2) از ايالات دكن. اين كتاب به اشارة ابن راجه و به نام او
(آنندراج) تأليف شده است. كار تأليف كتاب، در 1306ق/1888م به پايان رسيد،
و يك سال بعد، در 3 مجلد بزرگ به قطع رحلى به هزينة مهاراجه آنندراج در
مطبع نولكشور لكهنو به طبع رسيد.
اين كتاب در حقيقت جامع چند كتاب لغت بزرگ ديگر است و از لحاظ جامعيت و
احتوا بر الفاظ فارسى، عربى، تركى، مغولى و هندي رايج در زبان فارسى آن
روزگار، داراي اهميت خاص است و در زمان خود جامعترين و منظمترين فرهنگ
زبان فارسى به شمار مىرفته است. مؤلف در كار خود از گرد آوردهها، روشها و
تجربههاي فرهنگ نويسان پيشين استفادة شايسته كرده و با تنظيم لغات به
ترتيب الفبايى معمول در فرهنگهاي جديد، ثبت تلفظ درست بر اساس حركات حروف،
ذكر صيغه يا صيغههاي جمع در كلمات عربى، جدا كردن معانى مختلف كلمات از
يكديگر، اشاره به معانى مجازي واستعاري، نقل شواهد از شاعران متقدم و متأخر،
آوردن مترادفات براي بسياري از لغات، درج مصطلحات عروض و بديع و منطق و
موسيقى و نجوم و رياضيات، اشاره به كلمات و تعبيرات متداول در محاورات و
اشاره به منابع و مآخذ خود، يكى از بهترين و كاملترين كتابهاي لغت را
تأليف و تدوين كرده است.
هر يك از واژههاي فارسى، عربى، تركى، يونانى، هندي، رومى و سنسكريت را با
علامات اختصاري مشخص كرده و همين روش را در تعيين مآخذ خود نيز به كار برده
است.
منابع اصلى او در اين تأليف، چنانكه خود در مقدمه اشاره كرده اينهاست:
منتهى الارب، فرهنگ فرنگ، كشف اللغات، مؤيد الفضلا، انجمن آراي ناصري،
برهان قاطع، هفت قلزم، غياث اللغات، بهار عجم، منتخب اللغات، مصطلحات
وارسته، مظهر العجايب، الصراح من الصحاح، شمس اللغات. مراد او از «فرهنگ
فرنگ» به درستى معلوم نيست. شايد مقصود فرهنگ معروف «جانسون3» (عربى و
فارسى به انگليسى، طبع لندن، 1852م) باشد.
فرهنگ اشتاين گاس4 كه برخى از نويسندگان در اين مورد بدان اشاره كردهاند،
چند سال بعد از تأليف آنندراج انتشار يافته است.
روش مؤلف در تعريف لغات كلاً نقل عين عبارات از منابع است، و به گفتة او
«غير از اجتماع و ايراد لغات مؤلفه اكابر عظام و افاضل كرام امري ديگر متصور
نيست» (مقدمه).
در نقل شواهد بيشتر به بهار عجم و انجمن آرا توجه داشته، مصطلحات علمى را
غالباً از غياث اللغات آورده، در نقل تركيبات و محاورات مأخذ او در بيشتر
موارد بهار عجم و مصطلحات وارسته و مظهر العجايب بوده است، ولى در اينگونه
موارد گاهى از خود نيز در توضيح و تكميل معانى مطالبى افزوده و از منابع
ديگري چون تاج المصادر، فرهنگ وصاف، فرهنگ نجوم القرآن، نوادرالمصادر،
جواهر الحروف، غوامض سخن، چراغ هدايت و از كتبى چون شرح بوستان، تفسير
حسينى، اكبرنامه و برخى تأليفات علمى و تاريخى ديگر نيز بهره برده است.
مطالب مربوط به تاريخ اساطيري ايران را كلاً از برهان قاطع گرفته، تمامى
كلمات دساتيري مندرج در آن فرهنگ را به عنوان لغات «ژند و پاژند» در كتاب
خود نقل كرده است.
در تعريف بسياري از عناوين، مندرجات چند فرهنگ را غالباً با ذكر نام آنها در
پى هم مىآورد و گاهى با نظري انتقادي و اصلاحى به ذكر اختلافات آنها مىپردازد.
فرهنگ جهانگيري را در مقدمه در شمار منابع خود ذكر كرده، ولى علامت اختصاري
براي آن ندارد، و در متن كتاب نيز موارد رجوع او به اين فرهنگ معتبر بسيار
معدود و اندك است. از دو فرهنگ معروف و مهم ديگر، يعنى سروري و رشيدي و
همچنين از فرهنگهاي قديمىتر چون لغت فرس اسدي، صحاح الفرس، فرهنگ قواس،
شرفنامه نيز نامى نمىبرد و مطلبى نقل نمىكند.
اين كتاب، چنانكه گفته شد، نخست در لكهنو به طبع رسيد و بار ديگر در 1335ش
به كوشش محمد دبيرسياقى در هفت مجلد در تهران طبع و نشر و در 1363ش تجديد
چاپ شد.
مآخذ: داعى الاسلام، محمدعلى، فرهنگ نظام، حيدرآباد دكن، 1358- 1348ق،
5/49-50؛ محمد پادشاه، آنندراج؛ نقوي، شهريار، فرهنگ نويسى فارسى در هند و
پاكستان، تهران، 1341ش، ص 237-240. فتحالله مجتبائى (ز) تايپ مجدد -
12/3/77 (ز) ن 1 - 21/3/77