ابتلاء در قرآن و حديث
سهيلا پيروزفر دانشکده الهيات، دانشگاه فردوسي مشهد اللهم لک الحمد، حمدالشاکرين لک علي مصابهم (قمستي از زيارت عاشورا) چکيده
ابتلا از سنتهاي قطعي و مسلم الهي است که به منظور ظهور و بروز صفات دروني انسانها صورت ميگيرد. ابتلاي خداوند به دليل کشف مجهول نيست، بلکه مراد ظهور افعال بندگان است؛ چرا که خداوند با اتکاي به علم خود کيفر نميدهد، بلکه پاداش و عقاب براساس عمل انسانهاست. خداوند متعال با امر و نهي و تشريع احکام و تکاليف، رويدادها و حوادث خير وشر، انسان را به ميدان امتحان ميکشاند و براساس نتيجه آن امتحان، وي را عقاب يا ثواب ميدهد و چون در امتحانات الهي صبر وشکيبايي از فضائل مهم به شمار ميرود و فضيلتهاي انساني هم بر اثر اعمال اختياري او تحصيل ميشوند؛ لذا اگر انسان را قدرت انتخاب و اختيار نبود، امتحان و ابتلاي او از حکمت بيانتهاي پروردگار به دور بود. در اينجا، علاوه بر بحث راجع به لغت «ابتلا» و کاربرد آن در قرآن، اشارهاي نيز به آثار و نتايج پربار ابتلا، علت و فلسفه ابتلا، ارتباط علم الهي با ابتلا، ابزار و ابتلا و کساني که در قرآنکريم مورد ابتلا قرار گرفتهاند، با استفاده از آياتالهي، احاديث روايات شده است. ابتلا در قرآن
قرآن منشور هدايت، راهنماي جاويد، کتاب رحمت، عدالت، حريّت، بهروزي، حيات و سعادت و هادي آرمان خواهان، تعاليطلبان و همه رهروان راه حقيقت است. از ويژگيهاي اين منبع نور و معرفت، نهايتناپذيري آن است که تاکنون هزاران کتاب و مقاله در همه رشتههاي معقول و منقول به وسيله پژوهشگران و محققان براي فهم معارف و مفاهيم و شناخت ابعاد و رموز آن به بشريت عرضه گرديده است، اما بازهم هرگاه محقق و انديشمندي بهسوي چشمه زلال و جوشان قرآن برود، باطراوات و تازگي، شادابي، عمق، زيبايي و محتوايي جديد روبهرو ميشود و به حقايق نايافته و نويني ميرسد؛ زيرا قرآن کلام حق است و نامتناهي و اين انتظار، که انسان بتواند همه ابعاد و چهرههاي قرآن را بنگرد و بشناسد و بهنهايتش برسد، بهسان انتظار جاي دادن آب دريايي مواج و اقيانوسي بيکران در کوزهاي ناچيز است. ازمباحث اساسي و بسيار پيچيدهاي که در قرآنکريم عنوان و بدان تأکيد شده، مسأله قانونمندي جامعه و تاريخ يا سنن و ضوابطي است که بر جامعه بشري و تاريخ حاکم است. آيات بسياري از قرآن به ويژه در بخش تاريخي و سرگذشت امتهاي پيشين، بيانگر اين واقعيت است که بروند تحولات تاريخي و جوامع انساني تصادف و اتفاق حکم نميراند، بلکه تحولات و دگرگونيهاي تاريخ، از حيات و مرگ، ظهور و سقوط افراد، جامعهها، سلسلهها و اقوام تا درخشندگي و شکوفايي تمدنها، همه و همه تابع يک سلسله قالبها، ضابطهها و معيارها و مقررات است که از آنها به سنن الهي تعبير ميگردد. سنن و ضوابطي که مقتضاي نيازهاي فطري و محصول عملکرد انسانهاست که به آنها باز ميگردد. ضوابطي که انسان و جامعه ميتوانند در پرتو آگاهي از آنها و ايجاد رابطه مثبت و مطلوب با سنن که جلوهاي از حاکميت اراده خدا بر تاريخ است، سرنوشت خود را سعادتمندانه رقم زنند و يا با عدم شناخت آنها و ايجاد رابطه منفي و نامطلوب، شرايط و مقدمات نگونبختي و شقاوت خويش را براساس سنتهاي تخلفناپذير و جهان شمول الهي فراهم آورند. ابتلا، امتحان، آزمايش و فتنه الفاظي هستند حاکي از سنتي قطعي در تاريخ بشري. انسان خاکي از ابتداي خلقت براي دستيابي به سعادت و آرامش، راههاي سخت و طاقتفرسا را ميپيموده و از پس دشواريها و سختيها، فلاح و رستگاري را جستجو ميکرده است. قرآنکريم آينهاي است واقعنما، از سرگذشت و عاقبت جوامع و امم پيشين و هشداري است بيدارکننده به همه اعصار و نسلها. حضرتاميرالمؤمنين ـ عليهالسلام ـ ميفرمايند: واحذروا ما نزل بالامم قبلکم منالمثلات بسوء الافعال و ذميم الاعمال، فتذکروا فيالخير والشر احوالهم واحذروا ان تکونوا امثالهم. معناي لغوي و اصطلاحي ابتلا
ريشه اين کلمه جمعاً 37بار، در 24 سوره و در طي34 آيه، با کلماتي از قبيل بلونا، تبلو، نبلو، نبلوکم، ليبلو، ليبتليکم، بلا ـ نبتليه، مبتليکم، تبلي ـ ابتلا و، ذکر شده است. بلييبلي، بلي وبلا از باب علم يعلم است. صاحبان فرهنگهاي لغت واژه ابتلا را امتحان، آزمايش و اختبار معني نمودهاند. «بلوي و بلوه» به معني آزمايش و سختي و دريافت چيزي و کشف ان است . . . «ابلاه، ابلااً» يعني به او خبر داده و آزمود و نعمت داد، نيز ابتلا به معناي اختبار آمده است. «بلوي» داراي دو اصل است.
الف) اخلاقالشيء، به معناي کهنه شدن است. ب) امتحان و آزمايش و بلاکه به صورت خيروشر، يعني «بلااً حسناً و بلااً سيئاً» از جانب حق تعالي صورت ميگيرد و شکر و صبر بنده آزموده ميشود. البلية: الدابة التي کانت فيالجاهلية تشدّ عندقبر صاحبها و تشد علي رأسها و ليلة فلاتعلف ولاتسقي حتي تموت. يعني بليته چارپايي است که در زمان جاهليت بعد از مرگ صاحبش به سر قبر وي ميبستند و پوششي برسرش ميانداختند و به آن حيوان آب و علف نميدادند تا بميرد. مواردي که اين واژه در قرآنکريم به کاررفته، به معني محبت کردن، دوستي، تفضل، آزمايش و اختبار است. همچنين به غم و اندوه و تکليف نيز «بلا» گفته ميشود. در قاموس آمده است: امتحان را از آن جهت «ابتلا» گويند که گويا ممتحن امتحان شده را از کثرت امتحان کهنه ميکند و به غم و اندوه از آن سبب «بلا» گويند که بدن را فرسوده ميکند و تکليف را نيز چون بر بدنگران است و آن را فرسوده ميکند، «بلا» گويند . راغب مينويسد: بلايبلوبلاً، محبت کردن و دوستي و تفضل است که گاهي اين محبت در نظر انسان بليهاي نيکو گاهي مکروه است. بلوته او را آزمودم. مثل اين است که از زيادي آزمايش خستهاش کردم. ابليت فلاناً، او را آزمودم و با آزمايشبه او آگاهي يافتم. در مجمعالبحرين ميخوانيم: بلا به معناي اختبار و امتحان است. بلاه، ابتلاه، امتحنه، بلا، برسه وجه است: نعمت، اختبار، مکروه. حسن مصطفوي مينويسد: آنچه از بررسي و تحقيق در اين ماده و موارد بهکار رفته و جمع بين معاني آن موارد، مخصوصاً در قرآنکريم، استفاده ميشود، اين است که معناي اصلي «بلو يبلو» ايجاد آوردند، دگرگوني، تغيير و از اينرو به آنرو گشتن است و اين معنا با همه موارد و مصاديق به کار رفته، مطابقت دارد؛ اما معناي امتحان، ابتلا، اختبار، آزمايش و تجربه کردن و بيان و تعريف و علم يافتن به امرمجهور، همه معاني مجازي هستند. لفظ «ابتلا» در قرآنکريم در مفاهيم متعددي به کار رفته است. که عبارتند از: 1ـ کهنه شدن و زايل و ضعيف شدن: هل ادلک علي شجرةالخلد و ملک لايبلي. (آيا ميل داري ترا بر درخت ابديت و ملک جاوداني دلالت کنم). 2ـ غم و اندوه . . .: وفي ذلکم بلا من ربکم عظيم (اين شما را از جانب خدا امتحان و تنبيه بزرگي بود). 3ـ تکليف . . .: و اذا ابتلي ابراهيم ربه بکلمات فاتمهن (و هنگامي که خداوند ابراهيم ـ عليهالسلام ـ را به اموري چند امتحان فرمود و او همه را به جاي آورد). 4ـ امر خير وامر شر: بلااً حسناً «بلا من ربکم عظيم». 5ـ امتحان و آزمايش: لنبلوکم ايهم احسن عملاً. صاحبالتحقيق از آنجا که اصل در کلمه ابتلا را «يا جاد و تغيير و دگرگوني» ميداند، دستهبندي ديگر در اين زمينه دارد. وي مينويسد: 1ـ آيه يوم تبليالسرائر؛ يعني دگرگون و متحول ميشود و خصوصيات و اسرار درونش فاش ميگردد. 2ـ انّا خلقناالانسنان من نطفة امشاج نبتليه؛ يعني به حالتها و درجههايي دگرگون و متحول مينماييم تا اينکه شنوا و بينايش کنيم. 3ـ تبلوکل نفس ما اسلفت؛ يعني نفس را دگرگون ميکند و ميخواهد به صورتي نيکو تغييرش دهد. 4ـ و اذا ابتلي ابراهيم ربه بکلمات فاتمهنّ ؛ يعني تحولي در حالش ايجاد ميشود و برنامه امرش به سبب انجام کلمات دگرگون ميگردد. 5ـ ولکن ليبلو بعضکم ببعض؛ يعني براي اينکه بعضي از شما را به سوي حال نيکو يا به مرتبه و درجه پائين تغيير دهد. 6ـ بلونا هم کما بلونا اصحاب الجنه؛ يعني نظم کارهايشان را تغيير دهيم و برنامه زندگيشان را دگرگون کنيم. همانگونه که نظم زندگي بهشتيان را دگرگون نموديم. ولنبلوکم بشيء منالخوف والجوع؛ يعني تغييري در حالتهايشان و اختلال و کمبودي در زندگيشان با عارضههايي مانند ترس، گرسنگي و غير آنها ايجاد کنيم. 8ـ لنبوهم ايّهم احسن عملا؛ يعني تحول و تغيير در امر زندگيشان و نظم زندگيشان ايجاد ميکنيم تا اينکه، آنکه عمل و کارش نيکوست مشخص گردد و اين آزمايشها و تغييرها در اثر اختلاف بين آسمان و زمين و هر آنچه در اين دو است، ميباشد. 9ـ ليبلونکم الله بشيء منالصيد تناله ايديکم؛ يعني نيتهاي شما و ثبات قدمتان و حالتهاي شما را با توجه دادن آنها به صيد، دگرگون و متغير ميسازد. 10ـ وفي ذلکم بلا من ربکم عظيم؛ يعني دگرگوني و تغييري بزرگ و عظيم در شماست. حسن مصطفوي در ادامه مينويسد: وفرق بين بلو و ابلا و مبالاة و ابتلا، ايناست که اين صورتها به اقتضاي صيغهشان متفاوتند. ابلا توجه مخصوص به جهت صدور تحول از ناحيه فاعل و نظر به نحوه انجام آن از سوي فاعل است: «ليبلي المؤمنين». در مبالات توجه مخصوص به طولاني بودن فعل و ادامه داشتن آن است: «هولايبالي بهذاالأمر». و در ابتلا توجه مخصوص به صدور فعل براساس مقدار رغبت، اطاعت، اختيار و ميل خاص است. از تحقيق در مفاهيم کلمات «بلي، يبلي، بل و بلي»فهميده ميشود که اين کلمات نيز از «بلو» گرفته شداند و ايجاد تحول و دگرگوني در اين الفاظ منظور گشته، به علاوه خصوصيتي که در هر کدام است؛ مثلاً «بلي» دلالت بر تحول و دگرگوني به سوي پايين دارد. حقيقت ابتلا
قرآنکريم امر هدايت را مختص به ذات باريتعالي ميداند. در قرآنکريم «هدايت تکويني» و هم «هدايت تشريعي» با عبارتهاي متفاوت بيان شده و همگي به خداي سبحان نسبت داده شده است؛ اما هدايت تشريعي به انسان اختصاص يافته و کمال انسان به يک سلسله افعال اختياري و ارادي است که انسان براساس اعتقادهاي دينياش انجام ميدهد. خداوند راه را نشان ميدهد و طريق هدايت را مينماياند و هر موجودي را در مسير هدايت خود کمک ميکند تا به کمال خود برسد؛ خدايي که اين جهان را بهوجودآورده براي هدايت بشر، از طرفي، بايد سلسله امرها و نهيها، که مجموعه آن را «دين» ميناميم، به وسيله انبيا تشريع نمايد تا انسانها مسير اصلي هدايت را بيابند و از سوي ديگر حادثهها و آزمايشهايي اجتماعي و فردي پديد آورد تا انسان در برخورد با اين دو، آنچه در قوه و استعداد دارد به فعليت برساند و آنچه در باطن و کنه وجودش هست به ظهور برسد؛ اينجاست که نام محنت، بلا، امتحان، فتنه و امثال آن به ميان ميآيد. پس فلسفه «شدايد» و «بلاها» فقط سنجش وزن و درجه و کيفيت نيست خداوند سبحان امتحان ميکند و مشکلات و شدايد را به وجود ميآورد تا آن که ميخواهد به بهشت برود در خلال همين شدايد، خود را شايسته و لايق بهشت کند و آنکه لايق نيست سرجاي خودبماند. کسي که دعوت خداوند را نپذيرد و از فرمانش پيروي نکند، مستوجب عذابالهي گشته و از آن پس هر حادثهاي که مورد امر و نهي الهي باشد و او با ترک دستور خداوند به مخالفت با آن برخيزد، به فعليت جديدي از شقاوت ميرسد و خداوند نيز به او مهلت ميدهد؛ زيرا عاقبت امر هر کس بستگي تام به اختيار و ارداه او دارد: سنستدرجهم من حيث لايعلمون واملي لهم ان کيدي متين. پس امتحانها و ابتلائات الهي اعم از وظايف و تکاليف و حوادثي است که اتفاق ميافتد و همه انسانها چه مؤمن و چه کافر را در برميگيرد و وجود حادثهها، آفتها و بلايا در زندگي انسانها حتي پيامبران الهي يک ضرورت است و براساس همين ابتلائات بر بندگان عذري باقي نميماند؛ زيرا پاداش و جزاي الهي براساس استحقاقي است که بنده کسب ميکند و خود را در مسير هدايت يا شقاوت قرار ميدهد. قرآنکريم به نقل از حضرتموسي ـ عليهالسّلام، هنگام ديدن صاعقه ميفرمايد: ان هي الافتنتک تضل بها من تشاء و تهدي من تشاء (خداوندا اين حادثه، نيست مگر آزمايشگري تو، با اين حادثه کسي را (که خود را در مجراي مشيت تو، آماده ضلالت ساخته است) گمراه ميکني و کسي را (که خود را در مجراي مشيت تو آماده هدايت کرده است) هدايت مينمايي). فلسفه ابتلا از ديدگاه قرآن
ميدانيم تکليف و آزمايشهايي که از جانب خداوند بر بنده تحميل ميشود، براي خداي تعالي نفع و يا ضرري ندارد و هدف از آفرينش انسان اين است که او با افعال اختياري خودش به کمال برسد. از اين ديدگاه هدف نهايي،، تقرّب به خداي متعال، کسب رضاي او و عبوديت و بندگي وي است. خداي متعال براي اينکه انسانها را به اين هدفها نزديکتر کند و وسايل تحقق آنها را فراهم سازد،«سنتهاي مطلقي دارد که اصليترين آنها دو سنت است: يکي سنت هدايت توسط انبيا و ديگري سنت آزمايش. امام رضا عليهالسلام در تفسير «ليبلوکم ايکم احسن عملاً» ميفرمايد: انه عزوجل خلق خلقه ليبلوهم بتکليف طاعته و عبادته، لاعلي سبيل الامتحان والتجربه، لانه لم يزل عليماً بکل شيءٍ» . خداوند ـ عزوجل ـ موجودات را خلق کرد تا طاعت و عبادتشان را بيازمايد نه به خاطر آزمايش و تجربه (تا علم بيابد) براي اينکه او هميشه، برهر چيزي آگاه بوده است. علتها و هدفهاي ابتلا و امتحانات الهي از ديدگاه قرآن
1ـ تعيين بهترين انسانها درعمل: اناجعلنا ما علي الارض زينة لها لنبلوهم ايهم احسن عملاً. صاحب الميزان در تفسير اين آيه ميفرمايد: انسان که در اصل جوهري شريف است هرگز مايل نبوده که به زمين دل ببندد و در اينجا زندگي کند، اما تقدير الهي چنين است که ميان انسان و آنچه که در زمين است علاقه و جذبه ايجاد نمايد و دلش به سوي آن علاقات مشغول گردد و از راه اعتقاد و عمل به حق، دل و قلبش تصفيه و تطهير گردد و متاع دنيا وسيلهاي براي آزمايش الهي است تا معلوم شود که چه کسي بهتر عمل ميکند. در تفسير صافي ملاک سربلندي در امتحانات الهي که با عطاي زينتهاي دنيوي صورت ميگيرد، زهد در دنيا، عدم گمراهي بوسيله آن زينتها و قناعت آمده است: الذي خلقالموت و الحياة ليبلوکم ايکم احسن عملاً . از روايات برميآيد که آزمايش الهي نه تنها براي مشخص کردن نيکوکاراناست، بلکه راهي براي متکاملتر نمودن انسان در عمل. در حديثي از معصوم عليهالسلام نقل شده که ميفرمايد: «البلا زين المؤمن و کرامة لمن عقل لان في مباشرته والصبر عليه و الثبات عنده تصحيح نسبة الايمان». (گرفتاري و بلا، زينت مؤمن است و کرامت و بزرگواري است براي کسي که بينديشد؛ زيرا همراهي با سختي و صبر برمشکلات و ثابتقدم بودن در هنگام سختي و مصيبت، نشانه سلامت ايمان است). 2ـ شناسايي مجاهدين و صابرين از غيرآنها: «ولنبلونکم حتي نعلم المجاهدين منکم و الصابرين و نبلو اخبارکم». شيخ طوسي در تفسير اين آيه ميفرمايد: مؤمن صبر پيشه ميکند و خود را از آنچه علاقهمند است منع ميکند يا اينکه با امور زشت و قبيح مبارزه ميکند تا بدينوسيله مطيع از عصيانگر بازشناخته شود. مرحوم طباطبايي مينويسند: «علت واجب شدن قتال بر مؤمنين، آزمودن آنهاست تا معلوم شود مجاهدين در راه خدا و کساني که برسختي و مشقت تکاليف الهي صبر ميکنند، شناخته شوند و منظور از «نبلو اخبارکم» اين است که تا صالح از ناصالح متمايز شود». 3ـ محکزدن ميزان صبر وتقواي مؤمنين:
«لتبلون في اموالکم و انفسکم و لتسمعن من الذين اوتوالکتاب من قبلکم ومن الذين اشرکوا اذي کثيراً و ان تبصروا و تتقوا فان ذلک من عزمالامور». شيخ طبرسي در تفسير گرانقدر مجمعالبيان آورده است: امتحانات و شدائد بر شما روي ميآورد، از طريق ناقص شدن و از بين رفتن مالها و ثروتها و رسيدن مصيبت و همچنين سخنان دردآوري در تکذيب پيامبرصليالله عليه وآله وسلم از اهل يهود و مشرکين شنيده ميشود و اگر از اطلاعات و بندگي و عبادت کمک گيريد و جزع و کم صبرياي که گناه باشد، نکنيد، اين امتحان رشد و صواب در پي خواهدداشت. 4ـ شناساندن وضعيت ايمان و اعتقاد مردم بر خودشان و ديگران:
فخر رازي در تفسير آيه «ليبلو بعضکم ببعض» آورده است: خداوند ميآزمايد تا امر بر ملائکه و مردم آشکار گردد. 5ـ رشد استعداد و تکامل انسانها:
اين سنت دائمي پروردگار است که براي شکوفا کردن استعدادهاي نهفته و به فعليت رساندن آنها و در نتيجه پرورش بندگان، آنان را ميآزمايد؛ يعني همانگونه که فولاد را براي استحکام بيشتر در کوره ميگدازند تا آبديده گردد، آدمي را نيز در کوره حوادث سخت پرورش ميدهند تا مقاوم شود و آبديده گردد. امتحان انسان به سختيها وفشارها وسيلهاي است براي تکميل و تهذيب بيشتر نفس و خالص شدن گوهر وجودي او. سختيها و شدائد و مشکلات روح را ورزش ميدهند، نيرومند ميسازند، فلز وجود انسان را خالص و محکم ميکنند و . . . مولوي در دفتر اول مثنوي نقش سختيها و شدائد را در تکامل انسان و در نتيجه افزايش ارزش او را در سايه همين تحولات، چنين بيان ميکند: گندمي را زيرخاک انداختند پس ز خاکش خوشهها برساختند بار ديگر کوفتندش ز آسيا قيمتش افزود و نان شد جانفزا بازنان را زير دندان کوفتند گشت عقل و جان و فهم سودمند اميرالمؤمنين عليهالسّلام در نامهاي که به عثمان بن حنيف، فرماندار بصره نوشتهاند؛ ميفرمايند: در ناز و نعمت زيستن و از سختيها دوري گزيدن موجب ضعف وناتواني ميگردد و زندگي در شرايط دشوار، آدمي را نيرومند و چابک ميسازد و جوهر هستي او را آبديده و توانا ميگرداند. در قسمتي از آن نامه آمده است: ألان ان الشجرة البرية اصلب عوداً والورائع الخضرة ارق جلوزاً والنباتات البدوية اقوي و قوداً وأبطاً خموداً: «هان که درخت بياباني چوبش سختتر است و درختهاي سبز و خرم پوستشان نازکتر و گياهان بياباني شعله آتششان افروختهتر و بادوامتر است». قرآنکريم حضرتابراهيم عليهالسّلام را به عنوان يک انسان کامل ميستايد. يکي از علل ترقي و تکامل حضرت خليل اين است که او بارها در بوته امتحان قرار گرفت و بر اثر استقامت شايان تقدير توانست از عهده آن برآيد و به عاليترين کمال انساني ـ مقام امامت ـ برسد. رودکي ميگويد:
اندربلاي سخت پديدآيد
فضل و بزرگواري و سالاري
فضل و بزرگواري و سالاري
فضل و بزرگواري و سالاري
9ـ توبه و بازگشت انسان از گناه:
از آثار ديگري که ابتلا در تکامل انسان دارد، توبه است. قرآنکريم ميفرمايد: ولقد اهلکنا ماحولکم من القري و صرفنا الآيات لعلم يرجعون. مرحوم علامه طباطبايي ميفرمايند: يعني با عذابهايي که امتهاي انبيا را بدان مبتلا نموديم، خواستيم تا توبه کنند و از ظلم خود دست بردارند. همچنين در آيه«ظهرالفساد فيالبر والبحر، بما کسبت ايديالناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون»، در بحث نقش ابتلا در تذکر و بيداري، از اميرالمؤمنين چنين ميخوانيم که فرمود: انالله يتبلي عباده عندالأعمال ليتوب تائب و يقلع مقلع 10ـ شناخت خداترسان:
يا ايهاالذين آمنوا ليبلوکم الله بشييءٍ من الصيد ليعلم الله من يخافه بالغيب. در اين آيه، اين نوع صيد از صيدهاي حلال استثنا شده و داخل در محرمات گشته است. خداوند در آيه قسم ياد ميکند که حتماً شما را ميآزمايد تا مطيع شما از عصيانگر، شناخته شود و لفظ «بشيءٍ» اشاره دارد بر اينکه امتحان و ابتلا آساني بوده و مانند تکاليف عظيم و سخت، مثل بذل جان و مال نبوده و با اين همه عدهاي سرباز زدهاند. 11ـ شناسايي پيروان رسول صليالله عليه وآله وسلم:وماجعلنا القبله التي کنت عليها الالنعلم من يتبعالرسول.
جعل و تغيير احکام از سوي خداوند براساس اهداف خاصي صورت ميگيرد و آن شناخت پيروان حقيقي رسول از متخلفان است. 12ـ شناسايي راستگويان از دروغگويان:
ولقد فتناالذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الکاذبين. ابيحاتم به نقل از حضرتعلي عليهالسّلام ميگويد: منظور از فليعلمن . . . يعني خداوند آنها را براي مردم معلوم کند. اين سخن را ابن مردويه و ابونعيم نپذيرفتهاند و به نقل از ابنعباس ميگويند: خداوند پيامبرصليالله عليه وآله وسلم را بر امتش مبعوث نمود و مدتي در ميان آنان بود تا اينکه وفات يافت و امت درجواب اين سؤال که خدا از آنان چه ميخواهد؟ گفتند: ما بر راه و روش و سيره پيامبر هستيم. پس بر آنان بلا و آزمايش الهي، فرودآمد. و هرکس از آنان که بر راه و روش پيامبر ماند صادق است و هرکس مخالفت ورزيد، دروغگو است. مرحوم علامه طباطبايي قدس سره در الميزان مينويسد: «لام» در دو کلمه «فليعلمن» و «ليعلمن»، لام سوگند است . . . و ظاهراً، مراد از جمله «ولقد فتنا . . .» اين است که فتنه و امتحان، سنت جاري ماست که در امتهاي قبل از ايشان هم جاري کرديم و تو هرگز تبديل و دگرگوني در سنت ما نخواهي يافت . . . و مراد از اينکه ميفرمايد: تا خداوند بداند که چه کساني راست ميگويند و چه کساني دروغگويند، اين است که آثار صدق و کذب آنان به وسيله امتحان، در مقام عمل ظاهرشود. و در مجمعالبيان آمده است: مؤمن بعد از ايمان به شريعت، تکليف بر او واجب ميگردد و در حال و جان امتحان ميشود و به وسيله سختيها و غمها و چيزهايي که در نظرش کراهت دارد، آزموده ميشود؛ پس سزاوار است که بر اين فتنه و آزمايش راضي باشد تا امر بر او آسان شود. پس خداوند قسم يادميکند که ما کساني که قبل از امت محمدصليالله عليه وآله وسلم بودند آزموديم و امتهاي بعد از او را نيز ميآزماييم با فريضههايي که بر آنها واجب کرديم يا با سختيها و مصيبتهايي که برحسب اختلافي که در ظرفيت وجودي آنهاست، برآنها فرستاده ميشود و اين بيان براي دلگرمي به مؤمنان است. علمالهي و ابتلا
انسانها، گاهي براي دستيابي و وقوف براوصاف و ويژگيهاي دروني ديگران و حتي اطمينان از اعتقادي که نسبت به ديگران دارند، طي عملي آگاهانه، اقدام به امتحان و آزمايش ايشان ميکنند که اين، «امتحان» يا «اختبار» ناميده ميشود و با تصرفهاي الهي در بندگان تا حدودي انطباق دارد، آزمايشگر و متصرف خداست و مورد آزمايش، انسان ميباشد و چنين تصرفاتي در تشريع احکام و حوادث مختلف نسبت به انسان نمود مييابد، اما تفاوتهاي آشکاري ميان آزمايش انساني و ابتلاي الهي وجود دارد؛ زيرا معمولاً انسان نسبت به باطن اشيا جاهل است و با امتحان و آزمايش، درصدد رفع ابهام و جهل خود، از واقعيت آن شيء است. ولي جهل در ذات خداي سبحان راه ندارد؛ لذا براي کشف مجهول، بندگان را امتحان نميکند، بلکه هدف، تربيت عمومي انسانهاست. همچنين حکم عقل در مورد انسان که موجودي ناقص و نيازمند ميباشد، اين است که فاعل بايد فعلي را انجام دهد که نفعي داشته باشد و يا بخواهد با اين وسيله نقص خود را جبران نمايد، اما درمورد خداوند که بينياز از همهچيز است، عقل چنين حکمي ندارد. او اگر آزمايش ميکند براي رفع ابهام و افزايش علم و آگاهي خود يا رسيدن به منفعت نيست، زيرا او غيب آسمان و زمين را با علم بيانتهايش ميداند؛ اين ازمايشها نوعي تکامل، سازندگي، پرورش و تربيت است و اين سنت دائمي پروردگار براي شکوفايي استعدادهاي نهفته بشر و در نتيجه پرورش بندگان صورت ميگيرد، همانگونه که سربازان را براي اينکه رشد نظامي بيابند و به قولي آبديده شوند، با مانورهاي سخت و تمرينهاي مشکل آموزش ميدهند تا نيروي جنگي نيرومند داشته باشند يا در معرض آزمايشهايي چون گرسنگي، تشنگي، گرما و سرما قرار ميدهند تا تحمل سختيها در روزهاي جنگ و اسارت بر آنان آسان گردد، خداوند باري تعالي هم بشر را ميآزمايد، تا مؤمنان آبديده شوند و در طوفان حوادث خود را بسازند و ديگر بندگان، در اين ابتلائات خوي و خصلت باطني خود را بروز دهند؛ زيرا نيتها و صفتهاي دروني انسان نميتواند به تنهايي معيار و ملاک ثواب و عقابالهي باشد، مگر آنکه آن صفات و نيات در لابهلاي اعمال انسان بروز نمايد و خودنمايي کند. قرآن ابزاري ايمان را براي کسب نعمتهاي بهشتي کافي نميداند: أحسب الناس أن يترکو أن يقولوا آمنا وهم لايفتنون. در تفسير نمونه، ذيل تفسير آيه 155 از سوره بقره آمده است: خداوند بندگان را ميآزمايد تا آنچه در درون دارند در عمل آشکار کنند، استعدادها را از قوه به فعل برسانند و مستحق پاداش و کيفر او گردند . . . . اميرالمؤمنين عليهالسّلام ميفرمايد: «اين الله يبتلي عباده عندالاعمال السيئة بنقص الثمرات و حبس البرکات و أغلاق خزائن الخيرات ليتوب تأئب و يقلع مقلع و يتذکر متذکر و يزدجر مزدجر». در زمينه علم الهي سه ديدگاه بين علماي اهل سنت و شيعه وجود دارد: عدهاي معتقدند که علم الهي، علم «اجمالي» است؛ يعني خداوند قبل از فعل، علم تفصيلي به آن ندارد؛ يعني ميآزمايد تا تفصيلاً بداند، اشراقيون در مورد فاعليت خداوند چنين نظري دارند. دسته ديگر که جبريون هستند، معتقدند خداوند همه حقايق اشيا را ميداند و هر عملي که از بنده سر ميزند فاعل مطلقش خداوند است. دسته سوم معتقدند که خداوند علم تفصيلي به همه موجودات دارد و آياتي که با تعابيري مثل «لنعلم» يا «ليعلمالله» که به معناي «تابدانيم» و «تا خدا بداند» آمده است، بدين معنا نيست که خداوند نسبت به مسألهاي علم نداشته است و ميخواهد به وسيله آزمايش و امتحان و امثال آن، بداند و به آن علم پيدا کند؛ بلکه منظور اين است که ذات باريتعالي ميخواهد بدينوسيله به واقعيتهايي که به آنها علم دارد، جامعه عمل و تحقق خارجي بخشد تا معيار پاداش و کيفر باشد. انسان مختار است و بايد راه و چاه را بشناسد. اين راهها به نتيجههاي اخروي منتهي ميشود و يا رحمت الهي که هدف اصلي است و يا عذاب الهي که به تبع آن هدف، پديد ميآيد. قول دسته اول صحيح نيست؛ زيرا بر طبق نظر علم الهي از صفات ذاتي او نخواهد بود و زائد بر ذات است که در اين صورت در ذات الهي ترکيب و تعدد قائل شدهايم. قول دسته دوم نيز مردود است؛ زيرا مطابق اين نظر پاداش و عقاب در روز قيامت معنا نخواهد داشت. همچنين هدايتيافتگان و يا گمراهان هيچکدام قدرتي برهدايت يا ضلالت خود نخواهند داشت. ونظر سوم مورد تأييد آيات گوناگون و روايات بيشمار است: «آزمايش الهي هيچگاه هدف نهايي نيست، آزمايش مقدمه است نه هدف، خودش مطلوبيت ذاتي ندارد تا بگوييم جهلي بوده است و تبديل به علم شده است و هدف از آزمايش اين است که نتيجه اختيار در انسان آشکار شود». علامه طباطبايي در تفسير آيه «ليعلم الله الذين آمنوا . . .» ميفرمايد: «مراد از علم، ظهور ايمان مؤمنين بعد از خفاي آن است وگرنه خداي تعالي جاهل به حال مؤمنين نيست چون علم او به حوادث و اشيا و از آن جمله ايمان مؤمنين همان وجود آنها در عالم است. وقتي خداي تعالي بخواهد به چيزي عالم شود، او را خلق ميکند، پس ااده دانستن در خدا عبارت است از اراده ايجاد کردن و چون در جمله مورد بحث مؤمنين را موجود و محقق گرفته داشته، قهراً معناي «ليعلم» اين است که خدا خواسته ايمان مؤمنين ظاهر شود و ظاهر شدن و ظاهر شدن ايمان بايد برطبق سنت جاريه، در اسباب و مسببات صورت گيرد و بايد صحنههايي را به وجود بياورد تا ايمان مؤمنين که قبل از وقوع آن صحنههايي مخفي و در باطنشان پنهان بود، ظاهر شود». سنت ابتلا ـ معناي سنت
«سنت» در لغت به معني راه و روش و طريق است، اين واژه از ريشه «سن» گرفته شده است و تکرار و استمرار را ميرساند. قرآنکريم ميفرمايد: «وان يعودا فقد مضت سنة الاولين». يعني اگر به عداوت اسلام و رسولخدا صليالله عليه و آله و سلم برگردند طريقه و روش خداوند درباره کفار گذشته در مورد آنها هم عمل خواهدشد. علامه طباطبايي قدس سره ذيل آيه ميفرمايند: «السنة هيالطريقة و السيرة». مرحوم طبرسي در مجمعالبيان ميگويد: «سنت و طريقه و سيره نظير همند». همچنانکه به قول، فعل و تقرير معصوم به لحاظ اينکه بيانگر و مشخص کننده رويه و روش آنهاست «سنت» اطلاق ميگردد، به آداب و رسوم هرگروه و امتي هم بدان جهت که رويه و روش آنهاست و در ميان آنان بهطور مداوم و مکرر انجام ميگردد، «سنت» ميگويند. نتيجه آنکه آن قسمت از تدابير و سازماندهيهاي خداوند که داراي تداوم و تکرار بوده و روش و رويه و طريقه حکمت و اراده او را به نمايش ميگذارند، «سنة الله» ناميده ميشوند. در قرآنکريم شانزده بار از کلمه سنت ياد شده است. راغب سنتالله را طريق حکمت الهي و طاعت وي معرفي نموده است. از ويژگيهاي سننالهي آن است که در همه زمانهاي جارياند و محدود به زمان خاصي نبوده، دوام و استمرار دارند. سنتهاي الهي همانهايند که در اصطلاح فلسفه به نام «نظام جهان» و «قانون اسباب» خوانده ميشوند؛ بنابراين همراه با خلق جهان هستي بودهاند و تا هميشه هم خواهند بود. در ميان سنتهاي الهي انواع گوناگون را ميتوان ارائه نمود؛ اما آنچه اينجا مورد نظراست، سنت ابتلا است که بهطور مشترک براي فرد و جامعه اجرا شده و ميشود. در قرآنکريم آمده است: ام حسبتم ان تدخلوا الجنة ولما يأتکم مثلالذين خلوا من قبلکم مستهم البأساء و الضراء. (آيا گمان ميکنيد که بدون امتحاني که برگذشتگان آمده داخل بهشت ميشويد؟! آنان را رنجها و سختيها رسيد و همواره پريشان خاطر و هراسان بودند تا آنگاه که پيامبر و گروندگان به او از شدت غم و اندوه از خدا مدد خواستند . . .). در زمينه فردي نيز قرآنکريم درباره پيامبران بلند مرتبهالهي، سنت ابتلا را حاکم ذکر نموده است و پيامبران الهي ـ عليهمالسلام ـ هرکدام مبتلا به بلا و امتحاني خاص خود بودهاند و کلماتي مانند بلا، فتنه و تمحيص در قرآنکريم براي آزمايشهاي الهي به کار رفته است. آنچه به وضوح در آيات به چشم ميخورد، فراگير بودن مسأله امتحان است که تمامي افراد مؤمن، کافر، صالح، طالح و حتي پيامبران را شامل ميشود. مسأله امتحان سنتي است جاري، که احدي از آن مستثنا نيست:
گرتو نقدي يافتي مگشا دهان
سنگهاي امتحان را نيز پيش
گفت يزدان از ولادت تا به حين
امتحان بر امتحان است اي پد
زامتحانات قضا ايمن مباش
هان ز رسوايي بترس اي خواجه تاش
هست در ره سنگهاي امتحان
امتحانها هست در احوال خويش
يفتنون کل عام مرتين
ر همين به کمتر امتحان خود را مخر
هان ز رسوايي بترس اي خواجه تاش
هان ز رسوايي بترس اي خواجه تاش