گفتگو با آية‏ا... محمودي مؤلف كتاب «نهج‏السعادة في مستدرك نهج‏البلاغة» - گفتگو با آیة الله محمودی مؤلف کتاب «نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة» نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گفتگو با آیة الله محمودی مؤلف کتاب «نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة» - نسخه متنی

محمدباقر محمودی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتگو با آية‏ا... محمودي مؤلف كتاب «نهج‏السعادة في مستدرك نهج‏البلاغة»

آية‏ا... محمودي

اشاره:

آية‏اللّه محمدباقر محمودي به سال 1302 هجري شمسي در شهرستان لامِرد استان فارس ديده به جهان گشود. او تحصيل علوم ديني را از ابتداي جواني آغاز و در سال 1323 به منظور ادامه تحصيل به نجف اشرف هجرت كرد. در كنار تحصيل علوم متداول حوزوي به مطالعه و تحقيق درباب كلمات امام علي(ع) به خصوص نهج‏البلاغه علاقه‏مند گشت. وي در اين زمينه مي‏گويد:

نهج‏البلاغه انيس شب و روز، و يار تنهايي من بود، ناراحتي‏ها و غم‏هاي من با مطالعه اين كتاب زايل مي‏شد.1

ايشان براي يافتن پاسخي علمي در برابر مخالفين نهج‏البلاغه تحقيقات طاقت‏فرسا و گسترده‏اي را در جهت گردآوري تمام كلمات و بيانات آن حضرت از متونِ تاريخي و روايي انجام داده است. ثمره اين پژوهش جامع، فراهم آمدن مجموعه نفيسي به نام نهج‏السعادة في مستدرك نهج‏البلاغه است كه براساس گفته مؤلف به 14 جلد خواهد رسيد. شهيد مطهري پس از اطلاع از چاپ چهار مجلد اين كتاب، در مقدمه كتاب سيري در نهج‏البلاغه، در معرفي شخصيت علمي و اهميت كار تحقيقي اين نويسنده توانا، مي‏نويسد:

خوشبختانه در عهدها و عصرهاي متأخرتر افراد ديگري در پي گردآوري اسناد و مدارك نهج‏البلاغه برآمده‏اند، و شايد از همه مشروحتر و جامعتر كتابي است به نام «نهج‏السعاده في مستدرك نهج‏البلاغه» كه در حال حاضر به وسيله يكي از فضلاي متتبع و ارزشمند شيعه در عراق به نام محمدباقر محمودي در حال تكوين است، در اين كتاب ذي‏قيمت مجموعه سخنان علي(ع) اعم از خطب، اوامر، كتب و رسائل، وصايا، ادعيه و كلمات قصار جمع‏آوري شده است. اين كتاب شامل نهج‏البلاغه فعلي و قسمتهاي علاوه‏اي است كه سيدرضي آنها را انتخاب نكرده و يا در اختيارش نبوده است و ظاهرا جز قسمتي از كلمات قصار، مدارك و مأخذ همه بدست آمده است. تاكنون چهار جلد از اين كتاب چاپ و منتشر شده است.2

اين نويسنده متبحر و محقق توانا، هم‏اكنون با گذشت بيش از 80 سال از عمر شريفشان در يكي از محلات قديمي قم در كتابخانه منزل خود به تحقيق و تأليف و احياء آثار علوي مشغول مي‏باشد. وي علاوه بر جمع‏آوري كلمات اميرالمؤمنين(ع) به احياء پاره‏اي از آثار خطي كه در زمينه معرفي امام علي(ع) و دفاع از ولايت آن حضرت نگاشته شده، همّت گماشته است كه كتابهاي:

المعيار والموازنه في فضائل الامام اميرالمؤمنين علي بن ابي‏طالب، تأليف ابي‏جعفر الاسكافي محمد بن عبداللّه المعتزلي، متوفي، 240 هجري و جواهر المطالب في مناقب الامام علي بن ابي‏طالب، تأليف شمس‏الدين ابن البركات محمد بن احمد الدمشقي الباعوني الشافعي، متوفي 871 هجري از آن جمله‏اند.

فصلنامه حوزه و دانشگاه به منظور قدرداني از زحمات خالصانه اين محقق گرانقدر و نيز استفاده از نقطه‏نظرات ايشان در باب نهج‏البلاغة و شخصيت علمي امام علي(ع)، گفتگوي حاضر3 را تدارك ديد كه تقديم خوانندگان عزيز مي‏شود:

لطفا كتاب نهج‏السعاده في مستدرك نهج‏البلاغه را كه از تأليفات شماست و تقريبا 40 سال از عمر شما صرف تأليف و تنظيم آن شده است، معرفي كنيد و ويژگيهاي اين كتاب و انگيزه خود را از تأليف آن بيان فرماييد.

من به خاطر علاقه‏اي كه به اهل‏بيت عليهم‏السلام و به خصوص به آقا اميرالمؤمنين(ع) دارم، عمده مطالعاتم پيرامون تفسير قرآن، روايات و زندگي اهل‏بيت(ع) است. در مطالعات خود با بعضي از گفته‏هاي مخالفين نهج‏البلاغه مواجه شدم و از آن شديدا متأثر گرديدم. مدتي در اين انديشه بودم كه چگونه مي‏توان اين اشكالات را پاسخ داد، تا اينكه در كربلاي معلاّ آقازاده آقاميرزا مهدي شيرازي(ره) را زيارت كردم و با دوستاني كه در درس حاج يوسف خراساني شركت مي‏كردند، قرار گذاشتيم كه صبحها كتاب بحارالانوار را مباحثه كنيم. هركس هر روز يك صفحه مي‏خواند و معنا مي‏كرد. پس از مطالعه، ديدم كه مرحوم مجلسي در بحارالانوار برخي از كلمات نهج‏البلاغه، چه خطبه‏ها و چه نامه‏ها و چه كلمات قصار، را از مصادر متعدد و گاهي به اسانيد متعدد نقل كرده است. با توجه به شناختي كه از احاديث بحارالانوار پيدا كردم، ديدم كه جمع‏آوري مطالبي را كه مرحوم مجلسي در بحار از امام علي(ع) نقل مي‏كند و ضميمه كردن آن به نهج‏البلاغه، مي‏تواند راهي مناسب براي پاسخ به معاندان و مخالفان نهج‏البلاغه باشد. هدف ما اين بود كه شواهد و اسانيد موجود، ضميمه نهج‏البلاغه شود تا مصادر و اسانيد آن مشخص گردد.

بر اين اساس شروع به جمع‏آوري مصادر نهج‏البلاغة كردم، امّا وقتي مباحثه يك جلد بحار چاپ كمپاني تمام شد، ديدم مي‏شود كار بيشتري انجام داد. بدين‏ترتيب كه با استفاده از منابع به همان اندازه كه سيدرضي از كلمات مولا علي(ع) در نهج‏البلاغه جمع كرده است مي‏توان به نهج‏البلاغه افزود. البته در باب اين كه چرا سيدرضي اين موارد را جمع نكرده است، احتمالاتي وجود دارد. احتمال اول اين است كه شايد اين موارد به نظر سيدرضي رسيده ولي چون وي درصدد جمع‏آوري مطالبي بوده‏اند كه از نظر فصاحت و بلاغت در حد اعلا باشد، اين موارد را كه به نظر او در اين حد نبوده، نقل نكرده است. احتمال دوم اين است كه معلوم نيست وي به همه منابع و مصادر دست يافته باشد، زيرا سيدرضي در جواني به رحمت حق پيوسته است (42سال بيشتر عمر شريف ايشان ادامه پيدا نكرد) و علاوه بر اين، كمتر به اطراف عالم مسافرت كرده است.

لازم به يادآوري است كه او يكي دو دفعه به خاطر پدرشان به شيراز مسافرت كرده‏اند. پدرشان از طرف سلاطين آل‏بويه به آنجا تبعيد شده بودند. هرچند اين سلاطين شيعه بودند ولي با كساني كه با سياست آنان موافق نبودند، مخالفت مي‏كردند و حتي آنان را تبعيد مي‏كردند.

به نظر من اين احتمال دوم قويتر است و براي آن دليل هم داريم. مثلاً حدود 12 خطبه از امام علي(ع) در كتاب شريف كافي وجود دارد، كه همسنگ بسياري از خطبه‏هاي نهج‏البلاغه‏اند و از لحاظ استحسانات لفظي و ادبي در سطح بالايي هستند. ولي سيدرضي(ره) در نهج‏البلاغه از آن ذكري به ميان نياورده است و اين دليل آن است كه ايشان حتي كتاب كافي را هم مطالعه نكرده است.

پس از آگاهي از نقص كار سيدرضي يعني عدم جمع‏آوري تمام كلمات حضرت، از آن هدف اوّلم كه تهيه اسانيد و مصادر براي نهج‏البلاغه بود عدول كردم و قرار گذاشتم اسناد نهج‏البلاغه را جداگانه تنظيم كنم و مواردي را كه در نهج‏البلاغه موجود نيست، مستقلاً جمع‏آوري نمايم تا در دسترس محبيّن قرار گيرد. بعد از مدتي كه در اين زمينه فعاليت كردم، يكي از رفقاي جلسه بحار گفتند كه يك آقايي در خِضِر (روستايي در عراق) به نام سيدعبدالزهراء، مصادر نهج‏البلاغه را تهيه كرده است. از دوستم سؤال كردم كه آيا ايشان به كربلا مي‏آيد. او گفت: اتفاقا الان در كربلا هستند و آمده‏اند كتاب خود را چاپ كنند. من خدمت ايشان رفتم و يك جلد از كتاب نهج‏السعاده را كه در باره وصايا بود و چاپ هم شده بود به او دادم و گفتم: مي‏شود من مطالب چاپ شده و متن اصلي شما را ببينم؟ ايشان رفت و كتاب را آورد. ديدم كاري كه ايشان انجام داده‏اند كمتر از كار من نيست. گفتم: كَفَي اللّهُ الْمُؤمِنيِنَ الْقِتَالَ، حالا اين كار اَسناد را او بايد تمام كند و من كلماتي را كه در نهج‏البلاغه نقل نشده است، به عنوان مستدرك اضافه مي‏كنم. ايشان كتاب خود را ابتدا در نجف چاپ كردند و چاپ دوّم بعد از 15 سال در بيروت انجام گرفت. اين كتاب اسناد نهج‏البلاغه را جمع‏آوري كرده است و كتاب خوبي است. تا آن روزگار كار وي كمتر از كار من نبود ولي بعد از آن به علل مختلف ايشان فرصت كافي براي مطالعه و تحقيق پيدا نكردند. در عوض، من فارغ‏البال بودم و مي‏خواستم از فرصت عمرم حداكثر استفاده را بنمايم و بهترين راه را مطالعه يافتم و تمام سعي خودم را در اين راه به كار گرفتم.

با تمام مشكلات مالي، كتابهاي آماده شده را به چاپ رساندم. من چهار جلد از كتاب را در نجف و سه جلد را در بيروت چاپ كردم و برخي مجلدات براي دومين بار چاپ شد. اين چاپ دوم از وزارت ارشاد است و چهار جلد آن دو سال قبل چاپ شده است و چهار جلد ديگر امسال زير چاپ است. با پيگيريهاي آقاي دين‏پرور دو جلد ديگر نيز تا پايان امسال چاپ خواهد شد.

معمولاً علماي اماميه روايات نهج‏البلاغه و صحيفه را قرينه وثوق مي‏گيرند و دنبال وثوق اسناد نمي‏گردند. حال اين اسناد جمع‏آوري شده توسط حضرتعالي در چه درجه‏اي است؟ آيا مي‏تواند جواب خصم را بدهد يا مرسله و ضعيف هستند؟

يكنواخت نيست. بعضي‏ها، سندها و متنهاي خيلي خوبي دارند و متن شهادت مي‏دهد كه از حضرت است. برخي جاها نه متن قوي است و نه سند، ولي وجود اين اسناد و مدارك دليلي است كه ديگران نمي‏توانند بگويند اين مطالب از سيدرضي است. چون برخي از ناقلين، جلوتر از سيدرضي و برخي معاصر سيدرضي هستند و برخي هم بعد از سيدرضي هستند ولي سلسله سند آنها به سيدرضي نمي‏خورد و با آن متفاوت است. مثلاً ابن‏عساكر حدود يكصدسال بعد از سيدرضي است ولي سلسله سند او به سيدرضي منتهي نمي‏شود. اولين دلالت اين اسناد اين است كه نهج‏البلاغه از متفردات سيد رضي نيست.

اما اين كه آيا به لحاظ علمي مي‏توانيم اين سند يا متن را حجّت قرار دهيم، بايد بگويم كه در بيشتر موارد مي‏توانيم و در برخي جاها هم نمي‏توانيم. گاهي اگرچه سند ضعيف است ولي اين‏قدر زياد است كه انسان يقين مي‏كند كه اين كلام نمي‏تواند كلام غيرامام باشد. مثلاً شيخ صدوق در اكمال‏الدين براي اين كلام كه «يا كُمَيْلُ اِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبُ اَوعِيةٌ فَخَيرُها اَوْعاها... ، چهارده سند نقل مي‏كند و چون در اين كلام شريف طعني براي خلفا نيست هركس از اهل سنت هم كه اين كلام به او رسيده است آن را تصديق كرده و به نحو ارسال مسلم به حضرت نسبت داده است.

موضوعات نهج السعادة بر چه اساس تنظيم شده است؟

ما مجموع مطالب را در پنج باب تقسيم كرديم: باب خطبه‏ها، باب نامه‏ها، باب دعا، باب وصايا و باب كلمات قصار. بعد از تنظيم پنج باب به فكرم رسيد كه ابيات موجود در كلمات حضرت را جمع‏آوري كنم. بيشتر اين ابيات از تمثيلات حضرت است، يعني كلام كوتاهي كه زود شنونده را به مقصد و هدف گوينده مي‏رساند. اين كلام معمولاً از ديگران صادر شده است و انسان براي رساندن مطلب خودش به مستمعين از آن استفاده مي‏كند. تمثيلات در واقع كلمات قصار زيبا، پرمغز و مشهورند مثل: «لاَ كَانَ يُطاعُ لِقَصِيرٍ اَمْرٌ» حضرت امير در چند مورد اين مَثَل را ذكر مي‏كنند. يا شعر حاتم طايي:




  • وَحَوْلُكَ اَكْبادٌ تَحِنُّ اِلَي الْقِدِّ
    وَ حَسْبُكَ دَاءً اَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ



  • وَ حَسْبُكَ دَاءً اَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ
    وَ حَسْبُكَ دَاءً اَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ



حاتم اين شعر را درباره كسي گفته است كه سير مي‏خوابد و از گرسنگان حاجتمند خبر ندارد. او اين را موجب ننگ و عار مي‏داند كه شخص خودش سير بخوابد و در اطرافش افرادي باشند كه احتياج به غذا داشته باشند. يا اين شعر:




  • فَلَمْ تَسْتَبِينُوا النُّصْحَ اِلاّ ضُحَي الْغَدِ
    اَمَرْتُكُمْ اَمْرِي بِمُنْعَرجِ اللَّوَاء



  • اَمَرْتُكُمْ اَمْرِي بِمُنْعَرجِ اللَّوَاء
    اَمَرْتُكُمْ اَمْرِي بِمُنْعَرجِ اللَّوَاء



من در كنار آن گردنه ـ منعرج اللواء اسم گردنه‏اي است ـ به شما گفتم، ولي نصيحت مرا گوش نكرديد و مبتلا به شبيخون دشمن شديد، يعني حرف حكيمانه را نشنيديد و مبتلا به بدبختي و گرفتاري گشتيد.

اين كلمات چون پيش عرب معروف بود حضرت موارد زيادي تمثّل به اين ابيات دارد. بنابراين، ابيات را باب ششم قرار دادم.

باب پنجم كه كلمات قصار است، از دو قسمت تشكيل شده است: كلمات قصار از طريق شيعه و كلمات قصار از طريق اهل سنت. كلمات قصار از طريق شيعه هم به دو نحو مستند و مرسل هستند. آنطور كه من نقل كرده‏ام، كثيري از اين مرسلات سند دارد كه در تنظيم‏هاي بعدي بايد مراجعه شود. تقريبا نصف كلمات قصار منقول از اهل سنت جمع‏آوري شده و نصف ديگر مانده است كه آن هم دو قسم است: مسندات و مرسلات. البته مرسلات را زياد نقل كرده‏اند. در مورد برخي افراد كه در شيعي يا سني بودن آنها شك داشتيم، برحسب ظاهر افراد عمل كرده‏ايم. مثلاً كتابهاي مبرّد ظهور در تسنّن دارد، هرچند ميرزا عبدالله آخوندي صاحب رياض‏العلماء او را شيعه مي‏داند.

كتاب نهج‏السعادة حداقل سيزده جلد آن قطعي است و احتمالاً جلد چهاردهم هم داشته باشد، چون كلمات مرسله از طريق اهل سنت زياد است. كلمات آن حضرت كه از طريق اهل‏سنّت نقل شده است، از نظر ما ارزش بيشتري دارد، چون مي‏توانيم بگوييم كه اين مطالب را علماي خودتان نقل كرده‏اند و نمي‏توانند تكذيب كنند، ولي نسبت به علماي شيعه مي‏توانند بگويند كه از روي تعصب درست كرده‏اند.

ان‏شاءالله اميد داريم امسال اين دو قسمت كه از طريق شيعه نقل شده است چاپ شود (جلد نهم و دهم) و در اواخر تابستان فراغت پيدا كنم و مرسلات از طريق اهل سنت و مسندات آن را تنظيم كنم.

تنظيم مباحث و مطالب مثل تنظيم نهج‏البلاغه است يا به صورت تنظيم تاريخي است؟

در مقدمه آورده‏ام كه ما كتاب را بر حسب زمان صدور كلام از حضرت امير(ع) تنظيم كرده‏ايم. اين امر در باب خطبه‏ها و نامه‏ها و دعاها آسان است، اما در باب كلمات قصار آسان نيست. در باب خطبه‏ها، خود خطبه شاهد است كه در چه موقع از حيات حضرت انجام گرفته است، البته نه با دقت عقلي، ولي مشخص است كه احيانا در كوفه و در اوايل يا اواخر ايام خلافت حضرت ايراد شده است. در باب كلمات قصار جز در موارد كمي مثل: «اُرِيدُ حَبَائهُ وَ يُرِيدُ قَتْلِي عَذِيرُكَ مِنْ خَلِيلِكَ مِنْ مُرادٍ» اين امر ميسر نيست.

حضرت خيلي به اين شعر تمثل كرده‏اند مخصوصا در ايامي كه ابن‏ملجم براي ترور حضرت امير(ع) وارد كوفه شده بود و تقريبا نزديك آخر حيات حضرت بوده است.

اخيرا كتابي چاپ شده به نام «تمام نهج‏البلاغه» نظر شما راجع به اين كتاب چيست و نسبت به كتاب شما چه رابطه‏اي مي‏تواند داشته باشد؟

اين كتاب از آقاي سيدصادق شيرازي است. ايشان هدفش اين بود كه نهج‏البلاغه را در مواردي كه سيدرضي نياورده است، تكميل كند. اين كار في حدنفسه هدف صحيح و خوبي است، ولي نمي‏توان مطمئن بود كه مصدر و منبع وي همان منبع سيدرضي باشد. ايشان وقتي مي‏خواست اين كتاب را چاپ كند دومرتبه در بيروت با من مشورت كرد. من پيشنهاد كردم كه موارد افزوده در پاورقي آورده شوند و يا دست كم، اگر جزء متن قرار مي‏گيرند، داخل كروشه گذاشته شوند. ايشان پيشنهاد دوّم بنده را پذيرفتند، ولي گفتند كه رنگ اين موارد افزوده را تغيير مي‏دهند.

ظاهرا پس از چاپ، رنگ مطالب جديد را عوض كرده‏اند ولي نام منبع را در پاورقي نياورده است كه اين حالت خوب نيست، زيرا آدمهايي كه مي‏خواهند تهمت بزنند، دنبال بهانه مي‏گردند و از هر بهانه‏اي استفاده مي‏كنند. روي هم رفته كار خوبي است.

مرحوم شهيد مطهري در كتاب سيري در نهج‏البلاغه نصف صفحه‏اي را به معرفي حضرتعالي اختصاص داده‏اند. آيا ارتباطي با ايشان داشته‏ايد يا نه؟

مكرر مي‏خواستم ايشان را ببينم ولي متأسفانه موفق نشدم. من در عراق بودم و بعد از انقلاب هم كه به ايران آمدم ايشان عصرها مي‏آمدند و در مدرسه رضويه اسفار تدريس مي‏كردند. من به برادرزاده‏ام كه آنجا بود گفتم هر جا ايشان را ملاقات كرديد وعده بگذاريد كه من با ايشان ملاقات كنم، ولي ميسر نشد. البته نوشته ايشان نشان مي‏دهد كه آقاي مطهري به اشخاص كار نداشته و فقط خدا را در نظر داشته است. ما اصلاً همديگر را نديديم و اگر احيانا همديگر را در حرم يا بازار ديده‏ايم نه من ايشان را مي‏شناختم و نه ايشان مرا مي‏شناختند. همان جلد اول وصايا كه به دست ايشان رسيده بود، كار ما را تأييد كرده و پسنديده بودند. اعلي الله مقامه.

آيا مباحث ديگري غير از آن شش بخش مثلاً مباحث فقهي، وجود دارد كه شما اشاره نكرده باشيد؟

در نهج‏البلاغه و نهج‏السعاده كلمات فقهي كم است. عمده كلمات حضرت علي(ع) در دو زمينه است: يكي حول عقايد، صفات ثبوتيه و سلبيه خداوند و صفات پيامبر(ص) و ديگري حول اخلاقيات اسلامي و آدم شدن، اما مباحث ديگر نظير كيفيت حج، نماز، روزه و خمس بسيار كم است.

قضاوتهاي حضرت در كجا مطرح شده است؟

اين قضاوتها به صورت متفرقه، در خطبه‏ها، نامه‏ها و كلمات قصار حضرت آمده است.

آيا از كتاب سليم بن قيس استفاده كرده‏ايد؟ نظر شما درباره اين كتاب چيست؟

ما درباره كتاب سليم بن قيس خيلي كوتاهي كرده‏ايم. مي‏بايست در زمان شيخ مفيد روي آن كتاب كار مي‏شد، ولي علما شيعه در اين باره كار نكرده‏اند. اهل‏سنت منكر وي هستند و حتي ابن‏ابي‏الحديد مي‏گويد اسطوره‏اي خيالي است. من مدتها مي‏خواستم در كتب تاريخي اهل‏سنت، اسم و رسمي براي ايشان پيدا كنم. در جنگ جمل، صفين و نهروان خبري از ايشان نيست. فقط چيزي كه من شخصا اطمينان پيدا كردم اين است كه علماي شيعه از زمان كليني تا حالا به طور ارسال مسلّم از كتاب سليم بن قيس نقل كرده‏اند. سليم از شخصيتهاي معروف شيعه بوده است و چگونه مي‏توان پذيرفت كه هيچ اسمي از او در اين جنگها نباشد. اخيرا در شرح حال اويس قرني (رضوان‏اللّه تعالي) در كتاب تاريخ دمشق ديدم كه آمده است: «قال سليمان بن قيس.» از آنجا كه اين سليمان از ابان بن عياش نقل مي‏كند و راوي سليم هم ابان بن عياش است، يقين پيدا كردم كه اين سليمان همان سليم بن قيس است كه يا عنادا سليمان كرده‏اند كه شناخته نشود يا تاريخ‏نويس وي را نشناخته و در نتيجه، اشتباه كرده است. در اين كتاب به نقل از او مي‏نويسد: وَجَدَتْ اُوَيسَ قَرنيٍّ مَطْرُوحَا بَيْنَ هَاشِمِ بنِ عَقَبَةِ بْنِ اَبِي وَقَّاصِ وَ عَمَّارِ بنِ يَاسِر، يعني در صفين اويس را يافتم در حالي كه بين اين دو نفر افتاده بود.

كتابي نيز از زيدي‏ها به تازگي چاپ شده و سليم را سليمان كرده است، ولي به قرينه ابان بن عيّاش من يقين دارم كه ايشان سليم بن قيس است. في حد ذاته كتاب سليم بن قيس معتبر است، اما كسي ادعاي عصمت او را نكرده است. روايات او بايد با قرآن و روايات ديگر سنجيده شود. اگر با كتاب اللّه تعارض نداشت، استفاده مي‏كنيم.

آيا شما در نهج‏السعاده از اين كتاب استفاده كرده‏ايد؟

بيشترين استفاده من از كتابهاي اهل سنّت بوده است ولي اگر روايتي را كليني، شيخ صدوق، شيخ طوسي يا شيخ مفيد از سليم نقل كرده باشند، آورده‏ام. نقل زياد آنان دليل اين است كه ايشان يكي از روات شيعه و از معاصرين حضرت هستند. امّا اخبار آحاد پيش علماي شيعه مورد اختلاف است؛ برخي اخبار آحاد را حجّت مي‏دانند و برخي آن را حجّت نمي‏دانند. من عقيده‏ام اين است كه اگر اخبار آحاد شواهد خارجي نداشته باشند، چون قطعي‏الصدور نيستند حجيت ندارد.

البته چند اشكال مسلم در اين كتاب هست. مثلاً در اين كتاب آمده است كه محمد بن ابي‏بكر هنگام مردن پدرش اين شعر را خوانده است:

اِنَّمَا اَخْرَجَنِي مِنْكَ الَّذِي اَخْرَجَ الدُّرَّ مِنْ الْمَاءِ المَلَحِ يا اَبَانَا قَدْ وَجَدْنَا مَا صَلَحَ خَابَ مَا اَنْتَ اَبوُه وَافَتَرا

اين شعر براي آدمي است كه لااقل سي سال سن داشته باشد، در حالي كه محمد بن ابي‏بكر در آن زمان دو ساله بوده است و بنابراين، نمي‏توانسته چنين شعري را بسرايد.

لطفا كمي درباره شرح نهج‏البلاغه آقاي شوشتري توضيح بفرماييد.

مي‏ترسم جسارت شود، ولي من اصلاً نوع و روش كار ايشان را نمي‏پسندم. از اوّل كه كتاب قاموس الرجال ايشان قبل از 50 سال پيش چاپ شد و به نجف رسيد ديدم قلم خوبي ندارد و ترسيدم شمشيري باشد كه مخالفين عليه شيعه استفاده كنند. ايشان از شيخ مفيد تعبير به فاضل مي‏كند. در اصطلاح امروزي، اگر به طلبه صرف ميرخوان، فاضل گفته شود، به او برمي‏خورد، ولي ايشان از شيخ مفيد معلم‏الامة، به فاضل تعبير مي‏كند! اين دور از انصاف و آداب است. علاوه بر اين، ايشان به مامقاني شديدا حمله مي‏كند، در حالي كه شيخ در مكاسب يا رسائل حرفهاي مخالف خود را ذكر مي‏كند و پرورش مي‏دهد و مي‏گويد: سهي قَلمه الشريف! انسان بايد مراعات كند. در شرح نهج‏البلاغه ايشان رواياتي كه به عنوان مؤيد آورده است تشخيص داده نمي‏شود، يعني در چاپ رعايت نشده كه از هم جدا شوند و اين موارد خيلي گيج‏كننده است.

آيا حضرتعالي با علامه اميني ارتباطي داشته‏ايد، لطفا توضيح بفرماييد!

در شش سال آخر عمرش با ايشان ارتباط داشتم. قبل از آن من در كربلا بودم و با داماد ايشان، آقاي كسايي، فقه و اصول بحث مي‏كرديم. ايشان فرمودند خوب است كه نزد آقاي اميني برويد و به ايشان هم اطلاع دهيد كه در مورد نهج‏البلاغه كاري انجام مي‏دهيد. يك روز رفتيم و در مكتبة اميرالمؤمنين نجف كه تازه آماده مي‏كردند، آقاي كسايي مرا خدمت ايشان معرفي كردند و بعد از معرفي، باب وصايا را كه غالبا در دسترس من بود، به ايشان دادم و گفتم: اگر شما نكته‏اي داريد بفرماييد تا اصلاح كنم، امّا بدون دليل قبول نمي‏كنم و بايد قانعم كنيد. ايشان لبخندي زدند و بعد كتاب را مقداري مطالعه كردند و بعد شروع كردند به تشويق كردن و فرمودند: اگر شما طلبه‏ها در راه دين ننويسيد و كار نكنيد، منتظريد چه كسي قدمي بردارد و اگر كار نكنيد جواب امام‏زمان(عج) را چه خواهيد داد؟ بعد از اين جلسه من جهت استفاده علمي كمتر خدمت ايشان مي‏رسيدم ولي از كتابخانه ايشان خيلي استفاده كردم. انساب‏الاشراف كه در دو جلد چاپ كرده‏ام از كتابخانه ايشان بود.

آيا مرحوم علامه اميني ايرادي به كتاب شما گرفتند يا خير؟

با اينكه من براي ايشان مقدمه‏چيني كردم و گفتم در كاري كه به صورت فردي انجام گرفته احتمال خطا هست، اما ايشان ايرادي نگرفتند و حتي به ايشان گفتم كه سيدرضي هم اشتباه داشته است، اگر سيدرضي نهج‏البلاغه را كلمه كلمه براي استاد يا سيدمرتضي خوانده بودند، «لِلّهِ بَلاَءُ فُلانٍ ...»4 را به عنوان خطبه حضرت ذكر نمي‏كردند.

راجع به اين خطبه پس از تحقيقات به اين نتيجه رسيدم كه در هفت مصدر از اهل‏سنت نقل شده است كه از «بنت حَنْطَمَه» است، ولي يكي از راويان مي‏گويد كه پس از نقل خطبه وي، حضرت آن را تصديق كرد و فرمود: «صَدَقَتْ بِنْتُ حَنْطَمَةِ». اهل سنت وقتي به اين خطبه مي‏رسند خيلي خوشحال مي‏شوند، زيرا ابن ابي‏الحديد مي‏نويسد كه با خط سيدرضي يافتم كه منظور از فلان در اين خطبه، خليفه دوم است. سيدرضي كه مصون از خطا نيست و بنابراين، بايد براي مطالب نهج‏البلاغه شاهد داخلي و خارجي پيدا كنيم. اگر شاهد داخلي و خارجي نداشته باشيم يا شاهد خارجي برخلاف باشد، نمي‏توانيم بپذيريم. مثلاً براي همين خطبه 228، «لِلّهِ بَلاَءُ فُلانٍ ...» من كه 45سال است حول نهج‏البلاغه كار مي‏كنم، شاهدي پيدا نكرده‏ام، بلكه برخلاف آن پيدا شده است. در كلام اهل سنت داريم كه از گفته‏هاي بنت حنطمة است. مغيرة بن شعبه اگر راست بگويد. كه حضرت فرمود: «صَدَقَتْ بِنْتُ حَنْطَمَةِ» بايد حمل بر سُخره و استهزاء كرد و اگر دروغ مي‏گويد كه شأن مغيره دروغ گفتن است. علاوه بر اين، اين خطبه در ساير مصادر شيعه نيست و فقط منحصر به نهج‏البلاغه است. از اهل‏سنت، انساب‏الاشراف، تاريخ طبري و ابن‏عساكر نقل كرده‏اند.

آيا اين اشكالات نهج‏البلاغه را در نهج‏السعاده ذكر كرده‏ايد؟

نه، زيرا مبنا در نهج‏السعاده نقل مجموع مواردي است كه صدور آن از حضرت قطعي يا ظني و يا محتمل‏الصدور است و اعتماد در اين كتاب بر مواردي است كه شواهد بر آن متواتر است. موارد احتمالي مانند مرسلاتِ كلماتِ قصار را نيز كه نه شواهد خارجي دارند و نه داخلي، ذكر كرده‏ايم تا در دسترس باشند كه اگر در آينده كسي بخواهد تحقيق كند و سند پيدا نمايد، مجبور نشود در نسخه‏هاي خطي بدخط دنبال آنها بگردد. بنابراين، محتويات نهج‏السعاده در مواردي كه شواهد خارجي و داخلي دارند، نزد مؤلف معتبر است و اگر شواهد داخلي و خارجي ندارد، قطعي نيست، ولي احتمال دارد كه در آينده دليل و شاهد پيدا شود و آن وقت معتبر شود. در كلمات قصار حضرت كه متن دلالت ندارد كه اين كلمه مربوط به حضرت است، اگر سند نباشد پذيرشش مشكل است، چون كلمات قصار پرمغزي از ديگران مانند عمروبن‏عاص نيز نقل شده است.

پس در باب كلمات قصار عمده، سند و شواهد خارجي است، اما در باب خطبه‏ها و به خصوص خطبه‏هاي طولاني و بالاخص خطبه‏هايي كه در باب جهان آخرت و صفات حق تعالي ايراد شده‏اند، شواهد داخلي كفايت مي‏كند، زيرا عربها خبري جز ذكر معشوقه بلد نبودند. دليل بلد نبودن آنها اين است كه اگر راست مي‏گويند و دارند، بياورند؛ اگر نهج‏البلاغه مربوط به حضرت امير نيست، شما همه جمع شويد و شبيه آن بياوريد. آنچه خدا درباره قرآن فرموده است، درباره نهج‏البلاغه نيز صادق است؛ آيا مخالفين مي‏توانند مثل نهج‏البلاغه بياورند؟ مگر مخالفين كسي مثل حضرت امير داشتند كه محرم اسرار باشد. حضرت علي(ع) اشاره مي‏كند كه ديگران گاه‏گاهي خدمت پيامبر اكرم(ص) مي‏رسيدند و حتي سؤال كردن هم بلد نبودند، ولي من هميشه متصل به حضرت بودم و وقتي به خانه مي‏آمد، خود ايشان اشتياق و اصرار داشت كه به من علم ياد دهد و من هم حرص داشتم كه از پيامبر ياد بگيرم.

پيرامون حديث معروف «اَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَليٌّ بَابُهَا» توضيح فرماييد!

بشر عادي نمي‏تواند به تمام ابعاد وجودي حضرت علي(ع) معرفت پيدا كند. حضرت سرشار از مناقب، معالي، علم، كرم، جود، شجاعت، رأفت، رحمت، شفقت و جميع مظاهر كرامت و كمالات انساني است و اين كمالات در حضرت امير(ع) به كاملترين وجه وجود دارد. بنابراين، در مقام ثبوت و واقع شيعه تمام اين كمالات را قبول دارد، لكن از مخالفين افرادي هستند كه قبول نمي‏كنند و اين گروه در گذشته بوده‏اند و حالا نيز هستند. امّا در زمان حال از شدت آن كاسته شده است. زيرا كتابهاي زيادي پيرامون فضايل حضرت امير(ع) به خصوص بعد از انقلاب كه صداي ايران به تمام دنيا رسيده است ـ و قهرا اين حقايق به گوش افراد مي‏رسد ـ نوشته شده است. هرچند ما هنوز نتوانسته‏ايم حق مطلب را كما هو حقّه ادا كنيم ولي: «مَا لاَيُدْرَك كُلُّه لاَيُتْرَك كُلُّه». بهترين راه براي معرفي حضرت علي(ع) نشان دادن فيلم زندگي حضرت علي(ع) است كه خوب است تحت اشراف متخصصان تنظيم شود و در اختيار جهانيان قرار گيرد. اين كار مي‏تواند تأثير به سزايي در افراد داشته باشد.

لازم است روي هر بعد از ابعاد غيرمتناهي آن حضرت به صورت علمي و تخصصي بحث و تحقيق شود كه يكي از اين موارد همين مطلب است كه حضرت امير(ع) باب مدينه علم پيامبر(ص) بوده‏اند.

از جهت معرفي حضرت علي(ع) به عنوان باب علم نبي(ص) الآن مطالب زيادي در دست داريم كه از همه بهتر، خود نهج‏البلاغه است كه اثر خود حضرت امير(ع) است. البته كتابهاي ديگري نيز وجود دارند كه رواياتي از حضرت پيامبر(ص) در فضيلت آقا اميرالمؤمنين(ع) نوشته‏اند، امّا نهج‏البلاغه چون اثر خود حضرت امير است، گويايي‏اش بيشتر و نمايشش براي مقامات كمالي و علمي آقا اميرالمؤمنين(ع) در مقامات عديده و ابعادِ كثيره جلوه‏گرتر است.

با توجه به ارتباط ايجاد شده ميان حوزه و دانشگاه، چگونگي ارتباط اين دو گروه در زمينه نهج‏البلاغه چگونه بايد باشد؟

دانشگاهها بايد از تخصص حوزه علميه استفاده كنند، همانطور كه حوزه بايد از تخصص دانشگاه استفاده كند. اين استفاده از تخصصهاي يكديگر امري طبيعي است ولكن چون تبليغ درست نشده بود يا اينكه تبليغ بر خلاف شده بود دانشگاهيان به اهل علم توجه نداشتند، حالا كه بحمداللّه بيدار شده‏اند، اين حالت عوض شده است.

دانشگاهيان شيعه و بچه مسلمان هستند. بچه مسلمانها بايد اسلام را حفظ كنند و آبروي اسلام و جماعت شيعه باشند. آيا مناسب است كه هيچ مطلبي از نهج‏البلاغه و از اقوال و افعال و اهداف اميرالمؤمنين را ندانيم؟ اهداف حضرت امير در نهج‏البلاغه آمده است كه پيرامون برخي از آنها مطالب زيادي ذكر شده و پيرامون برخي ديگر مطالب كم است اما سرنخ مي‏دهد و ما را به آن اهداف رهنمون مي‏سازد. ما بايد از مكتب علي(ع) درس بياموزيم و او را الگوي زندگي خود قرار دهيم.

ما مسلمانيم و مسلمان بايد شجاع باشد. شجاعت را مي‏توانيم از حضرت علي(ع) ياد بگيريم. آقا اميرالمؤمنين اشجع شجاعان زمان خودش بلكه هر عصري است. در هيچ جنگي فرار نكرد و به لئامت و زشتي و افتضاحِ تسليمِ دشمن شدن، تن درنداد. زره حضرت فقط از جلو بود و سوار بر اسب تندرو نمي‏شد، زيرا مي‏فرمود: من دشمن فراري را تعقيب نمي‏كنم و پشت به دشمن غدار هم نمي‏كنم كه نياز به زره از پشت و اسب تندرو داشته باشم و مركب‏سواري او در جنگ استر بود.

مسلمان بايد جود و سخاوت داشته باشد. در جود و سخاوت نيز بايد به علي(ع) مراجعه كرد «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِينَا وَ يَتِيما وَاَسِيرا».5 چه كسي سراغ داريد كه سه روز

روزه بگيرد و همان ناني را كه براي افطار تهيه كرده به يتيم و فقير و اسير ببخشد؟

همچنين در سياست، اولين سياستمدار دنيا اميرالمؤمنين(ع) است. اگر سياست ايشان نبود اسلام از بين رفته بود. ابوبكر وقتي قيام به خلافت كرد منافقين به جنب و جوش افتادند و اطراف مدينه خيلي از عربها از اسلام برگشته بودند، مسيلمه كذاب با نود هزار مرد جنگجو نزديك مدينه زندگي مي‏كرد. حضرت علي(ع) براي آنكه جامعه اسلامي سالم بماند و خودشان به جان هم نيفتند و زمينه‏ساز ورود منافقين و كفار نشوند، سكوت و مصالحه را انتخاب كرد و براي احقاق حق خود دست به شمشير نبرد، و به جهت حفظ اسلام، با تشنگان رياست درنيفتاد. او با اين سياست هم جامعه اسلامي را از خطر نجات داد و هم جان خودش و اولاد پيامبر(ص) را حفظ كرد.

در مورد ترجمه‏ها و شروح نهج‏البلاغه اگر مطلبي داريد بفرماييد.

من از خيلي از متأخرين در اين عصر شكايت دارم؛ كارهايي حول نهج‏البلاغه انجام داده‏اند و در متن نهج‏البلاغه مواردي را ناقص ارائه كرده‏اند. اخيرا ترجمه‏اي از جناب آقاي دكتر شهيدي منتشر شده است كه در متن آن ترجمه، يكي از كلمات قصار حضرت علي(ع) تحريف شده است. كلام 190 در اصل اين‏گونه است: «فَوا عَجَبا أَتَكُونُ الْخِلاَفَةُ بِالصَّحَابَةِ وَلاَتَكُونُ بِالصَّحَابةِ وَالقَرَابَةِ». ايشان در اين ترجمه «وَلاَتَكُونُ بِالصَّحَابَةِ وَالقَرَابَةِ»6 را حذف كرده‏اند. در مستدركات شرح خوئي بر نهج‏البلاغة به اسم منهاج‏البراعة كه توسط محقق محترم محمد باقر كمره‏اي انجام گرفته است، اين كلام را در داخل قلاب گذاشته است.7 چيزي كه داخل قلاب قرار مي‏گيرد به اين معناست كه در اصل نبوده است و معناي اين علامت را همه اهل علم مي‏دانند. اين در حالي است كه در نسخه‏هاي صحيح نهج‏البلاغه مخصوصا در تمام شروح آن و بالاخص در شرح ابن‏ابي‏الحديد، چه چاپهاي سابق و چه چاپهاي جديد، تمام و كمال اين كلام موجود است. در شرح ابن‏ميثم اين كلام سالم است و به همين ترتيب كامل ذكر شده است. آيا اين عدم دقت در نقل باعث انحراف افراد ضعيف‏العقل و ضعيف‏اليقين نمي‏شود؟ آيا اين اسباب آن نمي‏شود كه مخالفين اميرالمؤمنين بگويند نهج‏البلاغه اصلي ندارد و شيعه يك روز مي‏بافند و يك روز نمي‏بافد و كم و زياد مي‏كنند.

در مورد ترجمه نهج‏البلاغه، افرادي كه سواد كافي ندارند و تتبع كافي نكرده‏اند، به امر ترجمه نهج‏البلاغه مشغول نشوند. ترجمه فيض‏الاسلام ترجمه خوبي است و همين كلامي كه از آن بحث شد در آن به طور كامل ذكر شده است. در ميان شروح نهج‏البلاغه سه شرح ممتاز است: شرح ابن ميثم براي شرح الفاظ نهج‏البلاغه خيلي ارزش دارد. ولكن كمتر متعرض ادبيات و حديث و تفسير شده است. شرح ابن‏ابي‏الحديد هم تاريخ دارد و هم تفسير و هم ادبيات. از جهت جامع بودن ممتاز است و لو اينكه در شرح كلمات خود حضرت به زيبايي شرح ابن‏ميثم نيست. اكثر جاها، مثلاً در شرح همين كلامي كه چند نفر آن را تحريف كرده‏اند، ابن‏ابي‏الحديد شرح زيبايي دارد. شرح شريفي به نام منهاج‏البراعة از علامه حبيب اللّه خويي است كه از شرحهاي ديگر ارزنده‏تر است. اين شرح براي شيعه مخصوصا براي كساني با معلومات كم، مناسب است و بهتر است اوّل اين شرح را مطالعه كنند و بعد شرح ابن‏ابي‏الحديد را، يا اينكه اين دو شرح را با هم مطالعه كنند. زيرا شرح خويي در هر جايي كه ابن‏ابي‏الحديد جمله‏اي و اعتراضي به شيعه دارد و آراء شيعه را ردّ مي‏كند، كلام ابن ابي‏الحديد را كامل نقل مي‏كند و سپس آن را جواب مي‏دهد.

اين شرح براي اهل علم شيعه اهميتش بيشتر است ولكن متأسفانه مؤلف نتوانست آن را كامل كند و فقط تا پايان خطبه‏ها شرح كرده است چون وقتي به آخر خطبه‏ها رسيده از دنيا رفته است. امّا اخيرا اين شرح توسط گروهي ديگر تكميل شده است كه ارزش قسمتهاي اصل اين شرح را ندارد و به استحكام آنها نيست.8

نزديك به چهل و پنج سال از عمر شريف شما در خدمت نهج‏البلاغه سپري شده است.آيا در اين دوران عنايت خاصه‏اي از حضرت شامل حال شما شده است؟ آگاهي از اين عنايات خاصه مي‏تواند در افراد تأثيرگذار باشد و محركّي براي فعاليتهاي بعدي شود.

سي و پنج سال پيش اهتمام به مطالعه كتاب داشتم و پيرامون مطالب نهج‏البلاغه مطالعه مي‏كردم. به زحمت يك دوره بحار چاپ كمپاني تهيه كردم، برخي مجلدات اين چاپ بحارالانوار خيلي بدخط است. در اثر بدخطي و مطالعه زياد، به چشم من فشار آمد و از اينكه بعد از آن بتوانم از چشم خودم استفاده كنم مأيوس شدم. غالبا هنگامي كه حالت انزوا براي من پيدا مي‏شد با خود شعر سيدبن طاووس را زمزمه مي‏كردم:




  • وَنَادَي الْخَيْرُ حَيِّ عَلي الزَّوَالِ
    خَبَط نارُ الْعُلَي بَعْدَ اشْتِعالِهِ



  • خَبَط نارُ الْعُلَي بَعْدَ اشْتِعالِهِ
    خَبَط نارُ الْعُلَي بَعْدَ اشْتِعالِهِ



آتش بلندپروازي بعد از اينكه مشتعل شده بود، خاموش شد، و خير و نيكي ندا داد كه من اينك به سوي زوال آمده‏ام.

برخي دوستان، مخصوصا آقاي شيخ جعفر دشتي گفتند: مطالعه نكن و كوتاه بيا! من گفتم انسان بايد از وجود خودش استفاده كند و وجود بايد اثر داشته باشد، من از وجود بي‏اثر بدم مي‏آيد. استاد گفت: درست است ولي اينقدر شتاب مكن! در جواب گفتم: اگر يقين داشتم كه اگر آهسته كار كنم به هدفم مي‏رسم و عمرم وفا مي‏كند، آهسته كار مي‏كردم، ولي نمي‏دانم چقدر زنده‏ام تا استفاده كنم. پس بايد خيلي مطالعه كنم تا بتوانم به هدفم، كه جمع‏آوري تمام كلمات حضرت است، برسم. ايشان فرمود: حال كه حرف مرا قبول نمي‏كني، اين كشكول (همين نوشته‏ها) را بردار و خدمت حضرت امير(ع) كنار قبر آن حضرت برو و مانند بعضي از عربها كه با شدت با حضرت صحبت مي‏كنند و تشر مي‏زنند با حضرت صحبت كن و حاجتت را بگير! من گفتم ادب اجازه نمي‏دهد اينگونه با حضرت صحبت كنم، و سپس براي زيارت حضرت رفتم و در دل با حضرت گفتم: يا اميرالمؤمنين! مي‏داني كارم براي دنيا نيست، مي‏داني حاجت دارم كه بيماري چشمم خوب شود و مي‏دانم كه شما پيش خداوند آبرومند هستيد و مي‏توانيد از خدا بخواهيد بينايي مرا حفظ كند تا بتوانم به راحتي مطالعه كنم. بعد از آن تاريخ تا حالا كه حدود 35سال است الحمدللّه مشكلي در مطالعه پيدا نكرده‏ام. فقط احتياط مي‏كنم كه در حال سيري مطالعه نكنم، چون مطالعه در اين حال براي چشم ضرر دارد و هنگامي كه چرت مي‏زنم مطالعه نكنم و كمي استراحت نمايم. از لطف خدا چشمم سالم است و بيشتر مواقع هم مشغول مطالعه هستم و اين، لطف حضرت امير(ع) است.


1. محمودي، محمدباقر، نهج‏السعادة في مستدرك نهج‏البلاغة؛ تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1376، ج1، ص10.

2 .مطهري، مرتضي، سيري در نهج‏البلاغه، چاپ دوم، قم: صدرا، 1352، ص5.

3. اين گفتگو در دي ماه سال 1379 در منزل ايشان، انجام گرفته است.

4. نهج‏البلاغه صبحي صالح، خطبه 228.

5. سوره انسان، آيه 8.

6. ر.ك. نهج‏البلاغة، ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدي، چاپ يازدهم، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1376، ص393.

7. محمدباقر كمره‏اي، منهاج البراعة في شرح نهج‏البلاغه، تهران: مكتبة الاسلامية، [بي‏تا]، ج21، ص262، قابل ذكر اينكه اين كلام در اين شرح با شماره 181 مشخص شده است.

8. هم‏اكنون اين شرح در 21 جلد در اختيار محققين قرار دارد: قابل ذكر است كه 14 جلد از اين شرح مربوط به مؤلف اصلي آن، حاج ميرزا حبيب‏اللّه هاشمي خويي است كه تا خطبه 228 شرح شده است؛ از جلد 15 تا 19 (شرح خطبه 229 تا نامه 30) توسط علامه حسن‏زاده آملي نوشته شده است؛ و دو جلد 20 و 21 (شرح نامه 31 تا كلام 456) توسط علامه شيخ محمدباقر كمره‏اي تأليف شده است.

/ 1