يكي ديگر از شيوههاي تبليغي حضرت زينب ـ سلام اللّه عليها ـ دعا و عبادت است. او همواره ميدانست كه دشمنان در انتظارند تا كوچكترين واكنش يا كلامي را جستجو كنند كه نشانهاي از ضعف خاندان پيامبر صلياللهعليهوآله باشد و از اين رو او براي اين كه دشمنان را مأيوس كند در روز يازدهم وقتي كه در كنار جسد برادر آمد توقف كرد و با خلوصي خاص متوجه خدا گرديد و عرض كرد:«اللّهُمَّ تَقبَّل منا قليل القربان»21 خداوندا اين قرباني كوچك را از ما قبول كن.از دعايي كه حضرت زينب(س) نمود ميتوان دريافت كه با همه اين مصايب و مشكلات باز هم در برابر توفانهاي كوبنده ايستاده است و با خداي خود ميگويد: «يا عِمادَ مَنْ لا عِمادَ له ويا سند من لاسندَ له يا مَنْ سَجَدَ لك سوادُ الليل وبياض النّهار وشُعاعُ الشمس وحفيف الشَّجر ودَويّ الماء يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه»22.اي پناهگاه آن كه جز تو پناهي ندارد، اي تكيهگاه آن كه جز تو پشتوانهاي نميشناسد، اي خدايي كه سياهي شب و سپيدي روز و روشنايي خورشيد و صداي آرام درخت و آب بر تو سجده ميكنند، اي خدا، اي خدا،اي خدا. و نيز در خطبهاي كه در مجلس يزيد بيان كرد اين گونه دعا ميكند:«... اللّهُمَّ خُذْ بحقنا وانتقم من ظالمنا واجعل غضبك علي مَنْ سفك دمائنا ونقض دماؤنا وقتل حماتنا وهتك عنا سدولنا»23.خدايا حق ما را باز گير و از آن كس كه به ما ستم كرد انتقام بگير و خشم خود را بر كسي كه خونهاي ما را ريخت و عهد ما را شكست، و ياران ما را كشت و از ما پرده دري كرد فرود آر.
6 ـ بكارگيرياصولروانشناسي
لازم به ذكر است گرچه اصول روانشناسي در تبليغ به صورت كلاسيك از ابتكارات علوم معاصر است ولي در تبليغات اصيل آسماني نيز مورد توجه قرار گرفته است و سيره رهبران و ائمه اطهار عليهمالسلام نشان ميدهد كه آنان در تبليغ به اصول روانشناسي فردي و اجتماعي توجه كامل داشتهاند.حضرت زينب(س) نيز، در امر رساندن پيام امام حسين عليهالسلام به جهانيان از اين اصول از جمله تحقير دشمنان، تكريم دوستان، تحريك عواطف و مخاطب شناسي استفاده نموده است.وقتي كه با كوفيان سخن ميگويد، در آغاز خطبه بر اصالت خاندان خودش تأكيد ميورزد و از پيامبر صلياللهعليهوآله تعبير به پدر ميكند تا عواطف و احساسات مردم را در اختيار بگيرد و آنان خود بخود آماده قيام و شورش شوند.و در فراز اول خطابه خود به بزرگترين نقطه ضعف كوفيان يعني سست عنصري و عهد شكني اشاره ميكند و آنان را از اين راه تحقير ميكند.و باز آن بانوي بزرگوار را ميبينيم كه در كاخ ابن زياد، او را «پسر مرجانه» ميخواند كه براي عبيداللّه توهين آميزترين و رسوا كنندهترين القاب است كه حاكي از نامشروع بودن وجود وي و بدنام بودن مادرش ميباشد و آن چنان ضربه بر پيكر لرزان عبيداللّه ميزند كه تصميم به قتل زينب(س) ميگيرد.و در فرازي از خطبه آتشين خود در خطاب به يزيد به معرفي يزيد، پدر، جد و جدهاش ميپردازد و بر اصالت خاندان خود تأكيد ميورزد و ميفرمايد:«وكيف يُرتجي مُراقبة من لفظ فوه اكبادَ الاذكياء ونبت لحمُه من دماء الشهداء...»24.