امام سجاد (ع) فاتح قلبها
عبدالكريم پاكنيا مقدمه
بىترديد يكى از مهمترين رازهاى توفيق پيشوايان معصوم عليهم السلام در طول حيات و بعد از شهادت آن بزرگواران، جايگاه معنوى و شخصيت والايشان در قلوب انسانهاى مشتاق فضائل و كمالات بوده است . از آنجا كه حضرات معصومين عليهم السلام هركدام در عصر خويش به عنوان اسوه كامل انسانيت و بارزترين نمونه كمالات و صفات انسانى بودهاند و عموم مردم فطرتا چنين صفاتى را دوست دارند; به اين جهت، به امامان معصوم عليهم السلام به ديده محبت و عشق مىنگريستهاند . حتى دشمنان آن بزرگواران با اعتراف به اين حقيقت انكارناپذير، بارها زبان به ستايش پيشوايان معصوم گشوده و مناقب و افتخارات آنان را به ديگران يادآور شدهاند . در اين فرصت، مرورى كوتاه بر جايگاه معنوى حضرت زينالعابدين عليه السلام در جامعه و برخى علل محبوبيت آن پيشواى راستين خلق در دلهاى مشتاق، خواهيم داشتباشد كه ما نيز با پرورش محبت روزافزون آن امام همام، دلهايمان را از زنگار جهل و خرافهها زدوده و در پرتو دوستى اهل بيت عليهم السلام گامهاى سعادت آفرين به سوى كمال برداريم . ان شاء الله ناگفته نماند كه مقصود ائمه اطهار عليهم السلام جلب رضايت مخلوق در مقابل سخط و خشم خالق نبوده است; زيرا: الف) ساختار شخصيت آن بزرگواران و رفتار و كردارهاى پسنديدهشان طبيعتا با فطرت مردم سازگار بوده و انسانهاى پاك فطرت و عموم مردم عادى به ديده محبت و احترام به آنان مىنگريستند . ب) چون امامان معصوم عليهم السلام براى هدايت مردم و پيشبرد مقاصد الهى خود به مقبوليت اجتماعى نياز داشتند تا آنجا كه اهداف الهى و اصول مسلم اسلام اجازه مىداد، سعى مىكردند افكار عمومى و رضايت مردم را در راستاى ارزشهاى معنوى جلب كرده و آنان را در مقابل اهل باطل بسيج نمايند . چنانكه بارها از اين نيروى عظيم بر ضد ستمگران و زورگويان بهره مىبردند . البته هرگاه هم كه مردم آن بزرگواران را همراهى نمىكردند، ائمه اطهار عليهم السلام به دنبال اهداف الهى خود مىرفتند و از مردم زمانه خود كه جانب باطل را انتخاب كرده بودند، فاصله مىگرفتند . به همين علت امام سجاد عليه السلام به مردى كه مىگفت: «اللهم اغننى عن خلقك; خدايا! مرا از اين مردم بىنياز كن .» اعتراض كرده و فرمود: «بىنيازى از مردم، ممكن نيست و انسان در هر صورت در زندگى دنيوى به ارتباط مردم نياز دارد بلكه چنين دعا كن: اللهم اغننى عن شرار خلقك; (1) خدايا! مرا از مردم شرور و بدسرشتبىنياز كن .» جوانمردى و ايثار
از عوامل مهمى كه شخصيت والاى حضرت سجاد عليه السلام را در منظر ديگران محبوب ساخته بود و اطرافيان، دوستان، غلامان و كنيزان آن حضرت با تمام وجود به امام عشق مىورزيدند، خصلت پسنديده «عفو، گذشت و جوانمردى» بود . در اين راستا امام سجاد عليه السلام از يك شيوه كارآمد و پسنديده تربيتى بهره مىگرفت . امام صادق عليه السلام فرمود: در طول ماه مبارك رمضان، حضرت على بن الحسين عليه السلام در مورد غلامان و كنيزان و ساير زيردستان خود روش عفو و گذشت را به كار مىگرفتبه اين ترتيب كه هرگاه غلامان و كنيزان آن حضرت خطائى را مرتكب مىشدند، آنان را تنبيه نمىكرد . آن حضرت فقط خطاها و گناهان آنان را در دفترى ثبت كرده و تخلفات هركس را با نام و موضوع تخلف مشخص مىنمود . در آخر ماه همه آنان را جمع كرده و در ميان آنان مىايستاد . آنگاه از روى نوشته، تمام خطاها و اشتباهاتشان را كه در طول ماه رمضان مرتكب شده بودند، برايشان يادآور مىشد و به تك تك آنان مىفرمود: فلانى! تو در فلان روز و فلان ساعت تخلفى كردى و من تو را تنبيه نكردم، آيا به ياد مىآورى؟! فرد خطاكار هم مىگفت: بلى، اى پسر رسولخدا! و تا آخرين نفر اين مطالب را متذكر مىشد و آنان به اشتباهات و خطاهاى خود اعتراف مىكردند . آنگاه به آنان مىفرمود: با صداى بلند به من بگوييد: اى على بن الحسين! پروردگارت تمام اعمال و رفتار تو را نوشته است چنانكه تو اعمال ما را نوشتهاى; نزد خداوند نامه اعمالى هست كه با تو به حق سخن مىگويد و هيچ عمل ريز و درشتى را فروگذارى نمىكند، و هرچه انجام دادهاى، به حساب آورده و تمام اعمالت را نزد او حاضر و آماده خواهى يافت، همچنانكه ما اعمال خود را در نزد تو آماده و ثبتشده ديديم . پس ما را ببخش همان طور كه دوست دارى خدا تو را ببخشد . اى على بن الحسين! بهياد آر، آن حقارت و ذلتى را كه فرداى قيامت در پيشگاه خداى حكيم و عادل خواهى داشت; آن پروردگار عادل و حكيمى كه ذرهاى و كمتر از ذرهاى به كسى ستم روا نمىدارد و اعمال بندگان را همچنانكه انجام دادهاند، به آنان عرضه خواهد كرد و حسابگرى و گواهى خدا كافى است . پس ببخش و عفوكن تا پادشاه روز قيامت از تو عفو كرده و درگذرد . چنان كه خودش در قرآن مىفرمايد: «وليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ان يغفرالله لكم والله غفور رحيم» ; (2) بايد ببخشند و عفو كنند . آيا دوست نداريد خداوند شما را بيامرزد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است . امام سجاد عليه السلام اين كلمات را براى خويش و غلامان و كنيزانش تلقين مىكرد و آنان باهم تكرار مىكردند و خود امام عليه السلام كه درميان آنان ايستاده بود، مىگريست و با لحنى ملتمسانه مىگفت: «رب! انك امرتنا ان نعفوا عمن ظلمنا فنحن قد عفونا عمن ظلمنا كما امرت، فاعف عنا فانك اولى بذلك منا و من المامورين; (3) پروردگارا! تو به ما فرمودى از ستمكاران خويش درگذريم، همان طور كه فرمودى، ما از كسانى كه به ما ستم كردهاند، درگذشتيم، توهم از ما درگذر! كه در عفوكردن از ما و از تمام ماموران برترى .» پس از اين برنامه عرفانى و تربيتى، امام سجاد عليه السلام خطاب به خدمتگزاران خويش مىفرمود: من شما را عفو كردم، آيا شما هم من و بدرفتارىهاى مرا كه فرمانرواى بدى براى شما و بنده فرومايهاى براى فرمانرواى بخشاينده عادل و نيكوكار بودهام، بخشيديد؟! همگى يكصدا مىگفتند: با اينكه ما از تو، جز خوبى نديدهايم، تو را بخشيديم . آنگاه به آنان مىفرمود: بگوييد: خداوندا! از على بن الحسين درگذر! ، همان طور كه او از ما درگذشت . او را از آتش جهنم آزاد كن، همان طور كه او ما را از بردگى آزاد كرد . آنان دعا مىكردند و امام چهارم عليه السلام آمين مىگفت و در پايان مىفرمود: برويد! من از همه شما عفو كردم و آزادتان مىكنم به اميد اينكه خدا نيز عفو كرده و آزادم كند . حضرت زين العابدين عليه السلام در روز عيد فطر آنقدر به خدمتگزاران خود جايزه و هديه مىبخشيد كه از ديگران بىنياز مىشدند . سيره امام سجاد عليه السلام چنان بود كه هرگاه بندهاى را در اول سال يا وسط سال مالك مىشد، بعد از يك دوره آموزش و اعمال شيوههاى تربيتى صحيح، در شب عيد فطر آزادش مىكرد . آن بزرگوار بندگان سياه را كه هيچگونه نيازى به آنان نداشت، مىخريد و در عرفات بعد از مراسم عرفه همراه هداياى قابل توجهى آزادشان مىساخت . (4) و به اين ترتيب امام، بردگان را نه تنها در بعد جسمانى بلكه از افكار و انديشههاى خرافى، جهل و غفلت رها مىساخت . لذا تربيتيافتگان مكتب حضرت على بن الحسين عليه السلام از ذلت غفلت و خرافه پرستى به اوج عزت معنوى و عرفانى نائل مىشدند . و بيچارهترين بردگان عصر آن حضرت در اثر ارتباط با درگاه امامت، به رهبران جامعه و عارفان خداجوى و عالمان ربانى مبدل مىگشتند . سعيد بن جبير، سعيد بن مسيب، ابواسحاق بن عبدالله سبيعى، سالم بن ابى حفصه، شرحبيل بن سعد، عبدالله بن دينار، ابوخالد كابلى، محمد بن شهاب زهرى، معروف بن خربوذ مكى، يحيى بن ام طويل، حبابه والبيه و ... (5) از جمله تربيتيافتگان مكتب حضرت سجاد عليه السلام مىباشند . اين شيوه خداپسندانه امام چهارم عليه السلام موجب شد كه دوست و دشمن، كوچك و بزرگ و مرد و زن از اعماق وجود خويش آن حضرت را دوستبدارند . آرى محبوبيت اجتماعى آن حضرت، رهين كردارهاى انسانى و كمالات الهىاش بود تا آنجايى كه خلفاى بنى اميه نيز به آن اعتراف مىكردند . ابن شهر آشوب مىگويد: امام سجاد عليه السلام در نزد عمر بن عبدالعزيز (هفتمين خليفه اموى) حضور داشت; هنگامى كه آن حضرت از نزد او بلند شده و بيرون رفت، عمر بن عبدالعزيز رو به اطرافيانش كرده و گفت: بهترين و شريفترين مردم به نظر شما امروزه كيست؟ همه گفتند: شما اى خليفه! او گفت: نه، هرگز! بهترين و شريفترين مردم همين فردى است كه الآن از حضور ما بيرون رفت! او چنان قلبها را به خود متمايل ساخته است كه همه دوست دارند مثل او باشند اما او هيچگاه آرزو نمىكند كه به جاى يكى از ماها باشد . (6) خدمتگزارى به نيازمندان
حضرت على بن الحسين عليه السلام در عرصه خدمتبه محرومان آنچنان درخشيده، كه موجب اعجاب و شگفتى همگان گرديد و آنان خواهى، نخواهى دوستدار حقيقى امام سجاد عليه السلام گرديدند . زمانى كه تاريكى شب همه جا گسترده مىشد و چشمهاى مردم به خواب مىرفت، آن حضرت اموال موجود خود را از درهم و دينار جمع مىكرد و نان و آذوقه را كه فراهم كرده بود، برمىداشت و شبانه به منزل محرومان و بينوايان مىشتافت . آن حضرت در حالى كه صورت خود را پوشانده بود آذوقهها و هدايا را به دوش مىكشيد و در سطح گستردهاى به بيچارگان مساعدت مىنمود . امام باقر عليه السلام فرمود: «كان على ابن الحسين عليه السلام يحمل جراب الخبز على ظهره بالليل فيتصدق; (7) پيشواى چهارم عليه السلام كيسههاى نان را در شبهاى تاريك به دوش مىكشيد و به فقرا و نيازمندان تصدق مىنمود .» و بر اين انديشه پافشارى مىكرد كه: «ان صدقة السر تطفىء غضب الرب; (8) صدقه پنهانى، خشم خداوند را فرو مىنشاند .» محمد بن اسحاق مىگويد: عدهاى از نيازمندان مدينه عادت كرده بودند كه در ساعات معينى از شب، مرد ناشناسى به كمك آنان بيايد و او را به عنوان صاحب انبان به همديگر معرفى مىكردند . و آنان تا روز شهادت امام زينالعابدين عليه السلام وى را نمىشناختند . (9) امام باقر عليه السلام فرمود: پدرم حضرت على بن الحسين عليه السلام دوبار براى خدا اموال خود را احسان نمود . (10) امام سجاد عليه السلام همواره مىفرمود: «سادة الناس فى الدنيا الاسخياء و سادة الناس فى الاخرة الاتقياء; (11) سرور و آقاى مردم در دنيا سخاوتمندان و بخشندگان هستند و در جهان آخرت، پرهيزگاران سرآمد ديگران خواهند بود .» زيباترين شيوه معاشرت
در اينجا به برخى از رفتارهاى پسنديده امام سجاد عليه السلام كه در جذب قلوب و صيد دلهاى مردم تاثير فراوان داشته است، اشاره مىكنيم: 1 . زمخشرى نقل كرده است: هنگامى كه يزيد بن معاويه عامل جنايتكار خود مسرف بن عقبه را به مدينه فرستاد و لشكر وى به قتل و غارت اهل مدينه پرداختند . حضرت زينالعابدين عليه السلام چهارصد نفر از بانوان بىپناه را پناه داد و آن حضرت در كمال سخاوت و جوانمردى از آنان پذيرايى نمود . هنگامى كه لشكر مسلم بن عقبه از مدينه بيرون رفت، آن بانوان گفتند: به خدا قسم! در كنار پدر و مادرمان اين چنين زندگانى خوش و آرامش روحى و روانى نداشتهايم كه در سايه عطوفت و محبت اين مرد شريف (حضرت سجاد عليه السلام) در اين مدت بحرانى اين چنين در آرامش و در كمال احترام به سر برديم . (12) 2 . امام صادق عليه السلام فرمود: حضرت سجاد عليه السلام هرگاه مسافرت مىرفت، سعى مىكرد با كاروانى سفر كند كه او را نشناسند و شرط مىكرد كه در طول سفر يكى از خدمتگزاران به همسفرانش باشد . يك بار كه با افرادى ناشناس به مسافرت رفته بود، مردى آن حضرت را ديده و شناخت، بعد به ديگر دوستانش گفت: آيا مىدانيد اين آقا كه به شما خدمت مىكند، كيست؟ گفتند: نه، نمىشناسيم . آن مرد گفت: اين شخص حضرت على بن الحسين عليه السلام است! اهل كاروان كه اين جمله را شنيده و امام را شناختند، يكدفعه از جاى خود برخاسته و دست و پاى حضرتش را بوسيدند و عرضه داشتند: اى فرزند رسول خدا! آيا مىخواهى ما را آتش جهنم فراگيرد؟! اگر خداى نكرده از دست و زبان ما خطائى سر مىزد و به شما جسارتى مىكرديم، آيا ما تا ابد هلاك نمىشديم؟! چه انگيزهاى باعثشد كه شما به صورت ناشناس به ما خدمت كنيد؟ امام سجاد عليه السلام فرمود: «هنگامى كه من با عدهاى آشنا به مسافرت رفتم، آنان به خاطر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بيش از استحقاق من، برايم خدمت كرده، عطوفت و مهربانى نثارم كردند . به همين جهت، به صورت ناشناس آمدم كه مبادا شما نيز بيش از حد بر من احترام كنيد . و ناشناس بودن را بهتر مىپسندم .» (13) بى ترديد اين سيره پسنديده حضرت سجاد عليه السلام برگرفته از كلام حضرت خاتم الانبياء، صلى الله عليه و آله وسلم مىباشد كه فرمود: «من اعان مؤمنا مسافرا فرج الله عنه ثلاثا و سبعين كربة; (14) هركس به يك مؤمن مسافر يارى و خدمت نمايد، خداوند متعال هفتاد و سه بلا و اندوه را از او زايل خواهد كرد .» 3 . على بن عيسى اربلى مىنويسد: روزى امام سجاد عليه السلام از مسجد بيرون آمد و با مردى كه با آن حضرت عداوت ديرينه داشت، مواجه شد . مرد همينكه چشمش به امام افتاد، به حضرت زينالعابدين عليه السلام جسارت كرده و دشنام و ناسزا گفت . ياران و غلامان امام عليه السلام خواستند كه آن شخص را تاديبش كنند . اما حضرت على بن الحسين عليه السلام فرمود: با او كارى نداشته باشيد . آنگاه به او نزديك شده و گفت: آنچه از صفات و كارهاى ما برتو پوشيده است، بيشتر از آن است كه تو مطلع هستى! سپس با مهربانى و عطوفت تمام فرمود: الك حاجة نعينك عليها; آيا مشكلى دارى كه ما در حل آن تو را يارى نماييم؟! مرد با مشاهده اين رفتار انسانى، از كرده خود شرمسار گرديد . اما امام چهارم عليه السلام او را نوازش كرده و عباى ارزشمند خود را به همراه هزار درهم به وى بخشيد . بعد از آن واقعه، آن مرد شديدا به امام علاقهمند گرديد و در هركجا كه مىرسيد، به بيان فضائل و مناقب آن حضرت مىپرداخت و خطاب به حضرتش مىگفت: به راستى كه تو از فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم هستى . (15) اين رفتارهاى آموزنده و انسانى موجب شده بود كه مخالف و موافق، آن حضرت را از اعماق وجودشان دوستبدارند و به شخصيت والاى امام سجاد عليه السلام به ديده احترام و عظمتبنگرند . راز محبوبيت اجتماعى
محمد بن مسلم بن شهاب زهرى (16) روزى با حالتى افسرده و اندوهگين به حضور امام سجاد عليه السلام آمد . وقتى امام علت ناراحتى وى را پرسيد، گفت: اندوه من از سوى برخى مردم به ويژه افرادى است كه به آنان خدمت كردهام ولى آنها برخلاف انتظارم به من حسد ورزيده و چشم طمع در اموالم دوختهاند . امام چهارم عليه السلام رهنمودهاى راهگشايى به وى ارائه فرموده و سپس افزود: «احفظ عليك لسانك تملك به اخوانك; اگر از زبانت مواظبت كنى، همه دوستان و آشنايانت در اختيار تو خواهند بود [و تو را دوستخواهند داشت] .» سپس فرمود: «زهرى! كسى كه عقلش كاملترين اعضاء وجودش نباشد، با كوچكترين اعضايش (زبان) هلاك مىشود .» حضرت سجاد عليه السلام مهمترين رمز توفيق در زندگى را، تواضع و احترام به ديگران دانسته و مىفرمايد: «اگر ديدى كه مسلمانان تو را احترام مىكنند و مقامت را بزرگ مىشمارند، بگو آنها بزرگوارند كه با من چنين رفتار مىكنند و اگر از مردم نسبتبه خود بى توجهى مشاهده كردى، بگو از من خطايى سرزده كه مستوجب چنين بىاحترامى شدهام . هرگاه چنين انديشيده باشى و طبق اين تفكر عمل كنى، خداوند متعال زندگى را برتو آسان كرده، دوستانت زياد و دشمنانتبه حداقل خواهند رسيد . در اين صورت نيكىهاى ديگران تو را خوشحال مىكند و از بدى و اذيتهاى آنان آزرده نخواهى شد .» (17) در اوج محبوبيت
داستان معروف امام سجاد عليه السلام هنگام زيارت بيت الله الحرام دليل واضحى بر جايگاه والاى معنوى و اجتماعى آن حضرت در عصر خود مىباشد . خلاصه آن ماجرا چنين است: در زمان خلافت عبدالملك بن مروان سالى پسرش هشام بن عبدالملك (18) به زيارت خانه خدا رفت . اما در اثر ازدحام جمعيت نتوانست «حجرالاسود» را زيارت كند و كوشش اطرافيانش نيز در اين زمينه نتيجهاى نداشت . ناگزير براى او در كنار كعبه تختى نصب كردند و وى در آنجا نشسته و به تماشاى حجاج و طواف كنندگان پرداخت . اطرافيان شامى او نيز در كنارش گرد آمده و به اجتماع پرشكوه حج نظاره مىكردند . در همين حال، ناگهان حضرت سجاد عليه السلام پديدار شد; آن حضرت كه در ميان جمعيتبا سيمايى زيبا و وجودى نورانى همچون ستارهاى مىدرخشيد، گرد خانه خدا طواف كرد و هنگامى كه به حجرالاسود نزديك شد، مردم با كمال احترام و تواضع راه را بر امام بازكردند و حضرت به راحتى حجرالاسود را زيارت نمود . اين منظره كه هشام و اطرافيانش را به حيرت واداشته بود، موجب شد تا يكى از شاميان از هشام بپرسد كه: اين شخص با عظمت كيست كه مردم اين چنين احترامش مىكنند؟ اما هشام به جهت اينكه شاميان آن حضرت را نشناسند، پاسخ داد: من هم نمىشناسم! «فرزدق» شاعر كه در آنجا حاضر بود، بلند شده و با جرئت تمام گفت: اما من او را مىشناسم!
گفت: من مىشناسمش نيكو
زو چه پرسى، به سوى من كن رو
زو چه پرسى، به سوى من كن رو
زو چه پرسى، به سوى من كن رو
هذا الذى تعرف البطحاء و طاته
و البيتيعرفه و الحل و الحرم
و البيتيعرفه و الحل و الحرم
و البيتيعرفه و الحل و الحرم
هذا ابن خير عبادالله كلهم
هذا التقى النقى الطاهر العلم
هذا التقى النقى الطاهر العلم
هذا التقى النقى الطاهر العلم
هذا ابن فاطمة ان كنت جاهله
بجده انبياء الله قد ختموا
بجده انبياء الله قد ختموا
بجده انبياء الله قد ختموا
1 . تحفالعقول، ص 287 . 2 . سوره نور، آيه 22 . 3 . بحارالانوار، ج 46، ص 104 . 4 . اقبال الاعمال، ج 1، ص 446 . 5 . رجال الشيخ، اصحاب على بن الحسين (ع) . 6 . مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 167 . 7 . بحارالانوار، ج 46، ص 88 . 8 . مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 153 . 9 . همان 10 . همان، ص 154 . 11 . روضه الواعظين، ج 2، ص 385 . 12 . منتهى الآمال، ج 2، ص 8 . 13 . وسائل الشيعه، ج 11، ص 430 . 14 . همان، ص 429 . 15 . كشف الغمه، ج 2، ص 101 . 16 . وى در ابتدا از علماى اهل سنتبود اما در اثر معاشرت با امام چهارم (ع) و نيل به بهرههاى شايان علمى و انسانى از محضر امام سجاد (ع)، به آن حضرت علاقه شديدى پيدا كرد و از امام هميشه با لقب «زينالعابدين» ياد مىنمود . 17 . الاحتجاج، ج 2، ص 319 . 18 . وى از سال 105 تا 125 ه . زمام حكومت را به دست گرفت . از آنجايى كه امام چهارم (ع) در سال 95 ه . توسط وليدبن عبدالملك به شهادت رسيد، هشام بن عبدالملك جانشين خليفه به شمار مىآمده است . 19 . مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 169 .