سخنراني در دانشكده الهيات سه شنبه 2/11/57
آزادي تفكر و عقيده
بنام خدا قبلا بايد توضيح بدهم كه در اين ايام و بخصوص در چند روز اخير ، آنقدر گرفتار بوده ام كه فرصت تنظيم و تهيه يك سخنراني مختص اين دانشكده را - در عين اينكه بسيار هم علاقمند بودم - نداشته ام اما دو نكته در نظر گرفته بودم ، يكي در رابطه با مناسبت محل سخنراني است ، يعني اينكه اينجا دانشكده الهيات و معارف اسلامي است و بالطبع بايد ديد چه رسالتي بطور كلي لازمست در جامعه داشته باشد و چه رسالتي بالاخص در اين نهضت مقدس اسلامي موضوع دوم كه قهرا با موضوع اول مرتبط ميشود ، مسئله آزادي عقيده است كه اين ايام در جامعه ما بشدت مطرح شده است اما موضوع اول ، يعني رسالتي كه اين دانشكده بطور كلي و يا بطور خاص ميتواند داشته باشد ، بيشتر در ناحيه ارائه و توجيه و تفسير و دفاع از ايدئولوژي اسلامي است اينكه در گذشته اين دانشكده چنين رسالتي را انجام داد.است يا نه ، و اگر انجام داده به چه ميزاني بوده و اگر انجام نداده مسئولان آن چه كساني بوده اند ، فعلا براي ما مطرح نيست ما لااقل در طي اين بحث كاري به گذشته نداريم ، آنچه برايمان مطرح است اينكه ، در آينده اين دانشكده بايد چه رسالتي داشته باشد.همچنان كه اشاره كردم ، شخصا فكر ميكنم اين دانشكده ميبايد بحق مركزي باشد براي توضيح و تفسير و احيانا دفاع از ايدئولوژي اسلامي ، و اميدوارم كه درآينده با همت و همكاري اساتيد و دانشجويان متعهد و مسئول دانشكده ، اين رسالت بخوبي انجام بپذير.و اما مسئله دوم ، مسئله آزادي است بايد ديد اساسا آزادي چيست و چه حقي براي بشر بحساب ميايد ؟ معمولا دو گونه آزادي براي انسان در نظر گفته ميشود ، يكي آزادي باصطلاح انساني و ديگري آزادي حيواني يعني آزادي شهوات ، آزادي هوي و هوسها و اگر به زبان قدما بخواهيم بحث كنيم ، بايد آزادي نوع دوم را آزادي قوه غضبيه و قوه شهويه بناميم واضح است كه كساني كه درباره آزادي بحث ميكنند ، منظورشان آزادي حيواني نيست ، بلكه آن واقعيت مقدسي است كه آزادي انساني نام دارد انسان استعدادهائي دا.برتر و بالاتر از استعدادهاي حيواني اين استعدادها يا از مقوله عواطف و گرايشها و تمايلات عالي انساني است و يا از مقوله ادراكها و دريافتها و انديشه هاست به هر حال ، همين استعدادهاي برتر منشا آزاديهاي متعالي او ميشوند اينجا لازم ا.توضيح مختصري درباره دو نوع آزادي كه مايه اشتباه كاري و مغلطه شده است داده شود فرق است ميان آزادي تفكر و آزادي عقيده آزادي تفكر ناشي از همان استعداد انساني بشر است كه ميتواند در مسائل بينديشد اين استعدا.بشري حتما بايد آزاد باشد پيشرفت و تكامل بشر در گرو اين آزادي است اما آزادي عقيده ، خصوصيت ديگري دارد ميدانيد كه هر عقيده اي ناشي از تفكر صحيح و درست نيست منشا بسياري از عقايد ، يك سلسله عادتها و تقليدها و تعصبها اس.عقيده به اين معنا نه تنها راه گشا نيست كه به عكس نوعي انعقاد انديشه بحساب ميايد يعني فكر انسان در چنين حالتي ، به عوض اينكه باز و فعال باشد بسته و منعقد شده است و در اينجا است كه آن قوه مقدس تفكر ، بدليل اين انعقاد و وابستگي ، در درون انسان اسير و زنداني ميش.آزادي عقيده در معناي اخير نه تنها مفيد نيست ، بلكه زيانبارترين اثرات را براي فرد و جامعه بدنبال دارد آيا در مورد انساني كه يك سنگ را ميپرستد بايد بگوئيم چون فكر كرده و بطور منطقي به اينجا رسيده و نيز به دليل اينكه عقيده محترم است.پس بايد به عقيده او احترام بگذاريم و ممانعتي براي او در پرستش بت ايجاد نكنيم ؟ يا نه ، بايد كاري كنيم كه عقل و فكر او را از اسارت اين عقيده آزاد كنيم ؟ يعني همان كاري را بكنيم كه ابراهيم خليل الله كرد داستانش را هم شما شنيده اي.مردم زمان او بر طبق عادت ، همگي بت پرست بودند در يكي از اعياد كه همه مردم از شهر خارج ميشدند ، او از شهر بيرون نرفت بلكه با استفاده از فرصت ، تبرش را برداشت و به سراغ بتها رفت و تمام آنها را بجز بت بزرگ ، خردك.و تبر را هم به گردن بت بزرگ انداخت ، به نيت اينكه اگر كسي به آنجا برود ، با خود فكر كند كه اين به اصطلاح خداها با هم جنگيده اند و درنتيجه بت بزرگ چون از همه نيرومندتر بوده باقي بتها را خرد و خمير كرده و خودش تنها مانده است بعد هم روشن است كه مردم به حكم فطرت ميگويند اينها نميتوانند از جاي خودشان بجنبند و همين انديشه سبب متذكر شدن و بخو.آمدن آنها ميشود وقتيكه مردم برگشتند و وضع را آنچنان ديدند خشمگين و عصباني به جستجوي عامل قضيه برخاستند ضمن پرس و جو يادشان افتاد كه جواني در اين شهر هست كه مخالف با اين كارهاست اين بود كه رفتن.بسراغ ابراهيم ابراهيم ( ع ) خطاب بانها گفت شما چرا مرا متهم ميكنيد ؟ مجرم واقعي همين بت بزرگ است كه زنده مانده مردم در جواب گفتند كه از او اين كارها ساخته نيست پاسخ داد كه چطور است كار زد و خورد از او ساخته ني.ولي اينكه حاجتهائيرا كه انسانها در آنها در مانده اند برآورده كند ، از او ساخته است ؟ در اينجا قرآن اصطلاح بسيار زيبائي بكار ميبرد ، ميگويد : فرجعوا الي انفسهم ، اين مناظره سبب شد كه اينها بخود بازگردند ( 1 ) از نظر قرآن ، خود واقعي انسان عقل و انديشه ناب و خالص و منطق صحيح او.قرآن ميگويد اينها از خودشان جدا شده بودند ، اين تذكر سبب شد كه دوباره سوي خود باز گردند و خود را در يابند حالا كار حضرت ابراهيم را چگونه بايد تفسير كنيم ؟ آيا كاري كه ابراهيم ( ع ) كرد بر خلاف آزادي عقيده - بمعناي رايج آن كه ميگويند عقيده هر كس بايد آزاد باشد - بو.براز ميكر.1 - اين اصطلاح قرآني كه هزار و چهارصد سال پيش مطرح شده است تقريبا معادل اصطلاح از خود بيگانگي و بازگشت بخويش است كه درآثار هگل و ماركس و پيروان او ، بر روي آن تاكيد بسيار شده است و روشنفكران ما متاسفانه بعوض اخذ آن از قرآن و درك معناي عميق آن از اين كتاب ، آنرا از غرب اخذ كرده اند .