مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر ما همچنان در اول وصف تو مانده ايم .(2)
ما همچنان در اول وصف تو مانده ايم .(2) ما همچنان در اول وصف تو مانده ايم .(2)
براستى مردى را كه در فضايلش رسول نجيب و ناجى صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين را مى توان در اين چند برگ به وجودش دست يافت ؟!!اين نوشته و داستانهاى مختصر تحقيقا خواننده را در درياى غم مظلومى على (عليه السلام ) گرفتار امواج آتشى خواهد كرد كه قرنهاست كه روح شيعيانش را غرق احتراق كرده است .
زين آتشى كه در سينه من است خورشيد شعله ايست كه در آسمان گرفت (3)
خورشيد شعله ايست كه در آسمان گرفت (3) خورشيد شعله ايست كه در آسمان گرفت (3)
و اشك ما نيز در ميان ، آتش آتشفشان دل پر حرارت ماست كه از چشمه چشمان جارى و جاويد است .بحر در ساغر گرداب نگنجد هرگز(4) اى كسى كه چشم روزگار و زندگى به چشمان مظلوم توست اى كاش ما نيز در كوچه هاى كوفه با تو بوديم اى كاش در ركاب تو با جماعت جاهل جمل مى بوديم و مى جنگيديم اى كاش در صفين در صف با صفا تو مى بوديم و اى كاش در تنهائيت ، زمزمه هاى شبانه ات ، همانند كميل و ميثم و مقداد هم قدمت مى بوديم .شايد اگر آن روزها مى بوديم اين قدر نمى سوختيم .و هزاران اى كاش هاى ديگر؛ كه جگر ما را پاره پاره كرده است .اللهم يا شاهد كل نجوا و موضع كل شكوى جماعت جاهل و غافل با تو چها كه نكردند كار را به آنجا رساندند كه فرمودى : خدايا اين جماعت مرا بيچاره كردند.به خداوندى خداوند سوگند، دل آب از غصه هايت آب شد و قلب آتش كباب به قول پير، پيرو، پايدار، خمينى :ما را رها كنيد در اين رنج بى حساب با قلب پاره پاره و با سينه اى كباب و درود خداوند بر آن مرد خدايى باد!كه آه نامه آتشينش در خطبه شقيقه در سينه سخن پنهان گشت .در نهج البلاغه اش عنان بيان به دست كيست ؟ به دست غم و غصه هاى او براستى او با توسن سخن به كجا مى تازد؟ به ديار غربت و تنهايى به نخلستانها و چاههاى پر درد كوفه