/ سوره فرقان / آيه هاى 30 - 21 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 19

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره فرقان / آيه هاى 30 - 21

21 . وَقالَ الَّذِيْنَ لايَرْجُوْنَ لِقاءَنا لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ اَوْ نَرَى رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوْا فِى اَنْفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُواًّ كَبِيْراً.

22 . يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لابُشْرى يَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِيْنَ وَيَقُوْلُونَ حِجْراً مَحْجُوْراً.

23 . وَقَدِمْنا اِلى ما عَمِلُواْ مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوْراً.

24 . اَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَراًّ وَاَحْسَنُ مَقِيْلاً.

25 . وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَنُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيْلاً.

26 . الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَكانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِيْنَ عَسِيْراً.

27 . وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُوْلِ سَبِيْلاً.

28 . يا وَيْلَتى لَيْتَنِى لَمْ اَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيْلاً.

29 . لَقَدْ اَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ اِذْ جاءَنِى وَكانَ الشَّيْطانُ لِلْاِنْسانِ خَذُولاً.

30 . وَقالَ الرَّسُوْلُ يا َربِّ اِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُوْا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوْراً.

ترجمه

21 - و آن كسانى كه به ديدار ما اميد نمى دارند، [و رستاخيز را باور نمى كنند]، گفتند: چرا فرشتگان بر ما فروفرستاده نشدند، يا چرا [ما] پروردگار خويش را نمى بينيم؟ به راستى كه آنان در مورد خويشتن تكبّر ورزيدند و طغيان بزرگى در پيش گرفتند [و سخت سركشى كردند].

22 - روزى كه فرشتگان را مى بينند، در آن روز براى گناهكاران هيچ نويدى نيست، و [به آنان ] مى گويند: [بهشت پرطراوت و زيباى خدا براى شما،]حرام و ممنوع است.

23 - و به سراغ هر كارى كه انجام داده اند مى رويم، و [تمامى ] آن را [چونان ]گردى پراكنده مى سازيم.

24 - بهشتيان، در آن روز قرارگاهشان بهتر و آرامگاه نيمروزيشان نيكوتر [و دل انگيزتر] است.

25 - و روزى را [بيادآور] كه آسمان با ابرها[يى كه در آن است ]مى شكافد و فرشتگان چنانكه بايد فرو فرستاده مى شوند،

26 - آن روز فرمانروايى به حق از آن [خداى ] بخشاينده است؛ و روزى است كه بر كفرگرايان سخت دشوار خواهد بود.

27 - و روزى را [بياد آور] كه بيدادگر [و تجاوزكار] دست هاى خويشتن را [از سر ندامت ] مى گزد [و] مى گويد: اى كاش من به همراه پيامبر راهى در پيش گرفته بودم.

28 - اى واى بر من! كاش فلانى را به دوستى بر نگرفته بودم.

29 راستى كه او مرا از ياد [خدا و كتاب آسمانى او] پس از آنكه به من رسيد گمراه ساخت و شيطان هماره فرو گزارنده [و خوار كننده ] انسان است.

30 - و [آن روز] پيامبر [گرامى از مردم به بارگاه خدا شكايت مى برد و [مى گويد: پروردگارا! مردم ] و جامعه ] من اين قرآن را [كه بايد برنامه زندگى مى ساختند، به صورت ] واگذاشته [و تعطيل ]گردانيدند [و به مقررات و مفاهيم و روح پيام آن عمل نكردند].

نگرشى بر واژه ها

«رجاء»: اميد بستن و اميدوار گرديدن.

«لقاء»: ديدار نمودن.

«عتو»: سركشى كردن.

«حجر»: در تنگنا قرار دادن و باز داشتن، اين واژه در حرام به كار مى رود، چرا كه انسان با حرام شدن چيزى بر او، در تنگنا قرار مى گيرد.

هباء: غبارى كه نمى توان آن را گردآورد.

فلان: كنايه از «مرد»، و «فلانه» نيز كنايه از «زن» مى باشد، و هنگامى كه در مورد حيوان به كار مى رود، الف و لام بر سرش مى آيد.

شأن نزول

در شأن نزول و داستان فرود هفتمين آيه مورد بحث سه روايت آورده اند كه بدين صورت است:

1 - «ابن عباس» آورده است كه اين روايت در مورد «عقبة بن ابى معيط» و «ابى بن خلف»، دو تن از سركردگان شرك و استبداد فرود آمد، چرا كه آن دو - كه با يكديگر دوستى ديرين داشتند - هماره در تصميم بر كارى بزرگ، با هم به همفكرى و تبادل نظر مى پرداختند و خشنودى و رضايت خاطر يكديگر را بر حق و عدالت ترجيح مى دادند كه يكبار جريانى اين گونه اتفاق افتاد:

«عقبه» هرگاه از سفرى طولانى باز مى گشت، سركردگان قوم را به ميهمانى فرا مى خواند، از اين رو در بازگشت از يك سفر طولانى آنان را فرا خواند و آن بار پيشواى گرانقدر توحيد پيامبر گرامى را نيز دعوت كرد.

آن حضرت با اين انديشه كه فرصت خوبى براى دعوت و پيام رسانى خواهد داشت، به آن ميهمانى رفت و زمانى كه غذا آماده شد، فرمود: «عقبه»!

او پاسخ داد: بفرماييد اى محمد صلى الله عليه وآله!

حضرت فرمود: تا هنگامى كه به يكتايى خدا و رسالت پيامبر و آسمانى بودن پيام او گواهى ندهى، من از غذاى تو نخواهم خورد.

او كه با وجود شرك گرايى و بيدادگرى اش گاه و بيگاه نزد پيامبر مى آمد و به همين دليل هم آن حضرت را دعوت كرده بود، گفت: گواهى خواهم داد.

فرمود: پس گواهى بده!

و او بر يكتايى خدا و رسالت پيامبر گواهى داد.

اين خبر داغ به سرعت به گوش دوست و هم پيمان وى، «ابى بن خلف» - كه آن روز حضور نداشت - رسيد، و او پس از رساندن خويش به دوست خود، گفت: آيا به راستى تو هم شيفته پيامبر و راه و رسم توحيدى و آسمانى او شده اى؟

«عقبه» پاسخ داد: نه،

پرسيد: پس چرا چنين كردى؟

گفت: او به خانه من آمده بود و مى خواست غذا نخورد و من شرم كردم كسى را كه دعوت كرده ام، بدون پذيرايى از خانه ام برود، به همين جهت هم ايمان آوردم تا غذا بخورد، امّا اينك گواهى خويش را پس مى گيرم شما نيز آن را ناديده بگير.

امّا «ابىّ» گفت: من، هرگز از كار تو خشنود نخواهم گرديد جز با يك شرط.

گفت كدامين شرط؟

پاسخ داد، بروى و با افكندن آب دهان به سوى محمد صلى الله عليه وآله نشان دهى كه از دل به او ايمان نياورده اى!

آن عنصر بيداد پيشه پذيرفت و افزون بر چنين جنايت بزرگى، شكمبه حيوانى را نيز بر دوش پيامبر - كه گويى در حال نماز بود و يا از كوچه عبور مى كرد - افكند.

پيامبر گرامى به او هشدار داد كه به كيفر ارتداد و اين شرارت هاى گستاخانه، تو را در خارج از «مكه» و حرم خدا نخواهم ديد، جز اينكه سرت را با شمشير بر خواهم گرفت و همانگونه هم شد، چرا كه در جنگ «بدر» دست و پايش را بستند و سرش را بريدند و دوست شرارت پيشه اش «اُبى» نيز در جنگ «احد» به دست تواناى پيامبر كشته شد.

«ضحاك» از مفسران پيشين مى گويد: هنگامى كه آن عنصر پليد آب دهان به سوى پيامبر افكند، آب دهانش بر چهره پليد خودش بازگشت و گونه هايش را سوزانيد و اين اثر سوزش شديد تا هنگام مرگ بر چهره اش بود.

با اين بيان آيه مورد اشاره در مورد اين عنصر پليد و كار ظالمانه اش فرود آمد و فرمود:

و يوم يعضّ الظالم على يديه... (1)

2 - امّا برخى آورده اند كه اين آيه درباره هر كفرگرا و بيدادگرى كه فرمانبردارى از خدا را رها كرده و از پى كفرگرايان و ظالمان برود، و خشنودى خاطر آنان را بر بندگى خدا و خشنودى او برگزينند، فرود آمده است.

ششمين امام نور حضرت صادق عليه السلام فرمود:

ليس رجل من قريش الاّ و قد نزلت فيه آية او آيتان تقوده إلى جنةٍ او تسوقه الى نارٍ...(2)

هيچ فردى از شرك گرايان قريش نيست، جز اينكه يك و يا دو آيه در مورد آنان فرود آمده است كه او را به بهشت يا دوزخ سوق مى دهد و اين در مورد آيندگان نيز جريان دارد.

تفسير -





سركشى و حق ستيزى و بهانه جويى

اينك در نخستين آيه مورد بحث در ترسيم پندارهاى ارتجاعى و بهانه هاى احمقانه و سركشى كفرگرايان و ظالمان مى فرمايد:

وَ قالَ الَّذِيْنَ لايَرْجُوْنَ لِقاءَنا لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ

و آن كسانى كه به ديدار پاداش و كيفر خدا و روز رستاخيز اميدى نمى دارند و همه را انكار مى كنند، مى گويند: چرا فرشتگان بر ما فروفرستاده نمى شوند؟! و چرا آنان نزد ما نمى آيند تا بر رسالت پيامبر گواهى دهند، تا ما در اين مورد به يقين برسيم؟

به باور پاره اى واژه «رجاء» در زبان و لغت برخى تيره هاى عرب به مفهوم ترس و بيم است، چرا كه وقتى كسى به چيزى اميد مى دارد در حقيقت مى ترسد كه مبادا از او دريغ گردد و يا از دستش برود.

اَوْ نَرَى رَبَّنا

يا چرا ما پروردگار خود را نمى بينيم تا او دستور فرمانبردارى از پيامبرش را به خودمان بدهد؟

«جبايى» مى گويد: اين فراز از آيه نشانگر آن است كه آنان خدا را جسم مى پنداشتند و بر اين پندار بودند كه او را با چشمان خويش بنگرند.

لَقَدِ اسْتَكْبَرُوْا فِى اَنْفُسِهِمْ

آنان در مورد خويشتن بسيار تكبر ورزيدند و خود را به ناروا بزرگ پنداشتند و با اين بافته ها، در انديشه خود پسندى و خود بزرگ بينى بودند.

وَعَتَوْ عُتُواًّ كَبِيْراً.

و سخت سركشى و طغيانگرى كردند.

آرى، آنان با اين بهانه جويى و حق ستيزى در برابر دعوت خدا و فرمان او سخت سركشى كردند.

در دوّمين آيه مورد بحث اعلام مى دارد كه بيدادگران و كافران در روز رستاخيز فرشتگان را خواهند ديد:

يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ

روزى فرشتگان را خواهند ديد كه هيچ كس مردم گناهكار و جنايت پيشه را نويد بهشت و پاداش نخواهد داد.

وَيَقُوْلُونَ حِجْراً مَحْجُوْراً.

و فرشتگان به آنان مى گويند: بر شما حرام است كه كسى نويدتان دهد.

به باور پاره اى در جاهليت چنين رسم بود كه هرگاه كسى در ماه هاى حرام به ديگرى برخورد مى نمود و از او مى ترسيد، به او مى گفت: «حجراً محجورا» و منظورش اين بود كه به حرمت اين ماه از من بگذر، چرا كه در اين ماه بر تو حرام است كه بر من تعرّض كنى؛ و با اين شيوه از يورش او جلوگيرى مى كرد. آيه شريفه بيانگر آن است كه شرك گرايان و ظالمان در روز رستاخيز نيز همين شيوه را به هنگام برخورد با فرشتگان به كار مى گيرند، چرا كه آنان اميد دارند برايشان راه نجاتى داشته باشد.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه فرشتگان به آنان مى گويند: تنها كسى كه به يكتايى خدا گواهى داده و راه توحيدگرايى و يكتا پرستى را در زندگى گام سپرده است مى تواند وارد بهشت گردد.

و برخى نيز بر آنند كه، فرشتگان به آنان مى گويند: بر شما حرام است كه به خدا و پيامبر و يا فرشتگان پناه بريد، چرا كه پناهى نخواهيد داشت.

و مى فرمايد:

وَقَدِمْنا اِلى ما عَمِلُواْ مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوْراً.

و آن گاه ما به سراغ عملكرد آنان مى رويم و آن را به صورت غبارى پراكنده در مى آوريم، بصورتى كه هيچ سودى براى آنان نداشته باشد.

اين آيه شريفه از نظر زيبايى واژه ها و قالب و زيبايى و دلنشينى محتوا و مفهوم شگفت انگيز است، چرا كه مى خواهد روشنگرى كند كه: ما بسان كسى كه به چيزى كه مورد پسند و دلخواه او نيست روى مى آورد تا آن را دگرگون سازد، به عملكرد ناپسند و ظالمانه آنان روى مى آوريم و همه را يكسره بسان غبارى بر باد مى دهيم.

به بيان ديگر منظور اين است كه: شرك گرايان و زورمداران در زندگى خود، به اميدى به كارهايى بسان: يارى مظلوم، هشدار به ظالم، آزاد ساختن بردگان، رعايت انصاف، پرداخت هزينه زندگى محرومان و نيازمندان دست زده اند تا به هنگام نياز از آنها سود برند، امّا از آن جايى كه اين كارها، نه براى خشنودى خدا و به انگيزه تقرّب به بارگاه او، بلكه براى تقرّب به بت هاى گوناگون و رسيدن به هواى دل انجام شده است از هيچ يك از آنها سودى نمى برند و آنها هيچ و پوچ و بى ارزش بوده و به كارشان نمى آيد.

واژه «هباء» به مفهوم «غبار» آمده، امّا پاره اى به مفهوم گرد و خاكى گرفته اند كه حيوانات به هنگام راه رفتن پديد مى آورند.

برخى آن را به گرد و خاكى گرفته اند كه باد پديد مى آورد.

امّا «ابن عباس» آن را به آب ريخته شده، معنى كرده است.

به هر حال آيه شريفه نشانگر آن است كه عملكرد شرك گرايان و بيداد پيشگان بيهوده و پوچ است.

در چهارمين آيه مورد بحث در مورد فرجام خوش و دوست داشتنى بهشتيان پرداخته و مى فرمايد:

اَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَراًّ وَاَحْسَنُ مَقِيْلاً.

در روز رستاخيز و سراى آخرت قرارگاه بهشتيان بهتر و استراحتگاه آنان نيكوتر و پرشكوهتر است.

واژه «قيلوله» به مفهوم استراحت نيمروزى است و واژه «مقيل» به مفهوم هنگام استراحت يا جايگاه آن است.

يادآورى مى گردد كه مفهوم و معناى آيه شريفه، نه اين است كه شرايط دوزخيان خوب و شرايط بهشتيان از آنها بهتر است، هرگز، چرا كه صفت تفضيلى گاه به اين مفهوم به كار نمى رود، بلكه در جايى به كار مى رود كه يك سو از ريشه فاقد آن مفهوم است و طرف ديگر دارنده آن، براى نمونه:

هنگامى كه مى فرمايد: «هو اهون عليه» اين كار بر خدا آسان است، و يا گفته مى شود: «اللّه اكبر» بدان معنا نيست كه بخواهيم مقايسه كنيم و بگوييم آن كار آسانتر، و يا خدا از هر چيزى بزرگتر است، نه، چرا كه خدا از نظر عظمت به گونه اى است كه نمى توان ذات بى همتاى اورا با چيزى مقايسه كرد؛ پس در اينجا آن دو واژه به مفهوم بزرگ و آسان آمده اند و از اين نمونه ها بسيار داريم.

در ادامه سخن به وصف روز رستاخيز و نشانه هاى آن پرداخته و مى فرمايد:

وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ

روز گرفتارى ظالمان يا روز رستاخيز، آن روزى است كه آسمان با ابر پوشيده شده و آن گاه از هم مى شكافد.

وَنُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيْلاً.

و فرشتگان چنانكه مقرر است فرو فرستاده مى شوند.

«ابن عباس» مى گويد: آن روز آسمان اول شكافته مى شود و ساكنان آن كه از همه جنيان و آدميان بيشترند فرود مى آيند.

آن گاه آسمان دوم شكافته مى شود و ساكنان آن - كه از همه ساكنان آسمان اوّل و زمين بيشترند - فرود مى آيند و همين گونه تا آسمان هفتم...

در ششمين آيه مورد بحث به يكى از ويژگى ها و نشانه هاى روشن آن روز پرداخته و مى فرمايد:

الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ

در آن روز فرمانروايى واقعى از آن خداى رحمان است، چرا كه آن روز همه قدرت ها و سلطه ها، ديگر زوال پذيرفته است.

پاره اى بر آنند كه در دنيا سه گونه فرمانروايى ممكن است:

1 - فرمانروايى حقيقى و با عظمت كه ويژه خداست.

2 - فرمانروايى ظاهرى و بر اساس عدل و مقررات دينى كه خدا به انسان ها ارزانى مى دارد.

3 - و ديگر سلطه ظالمانه - از راه زور و زر و تزوير.

وَكانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِيْنَ عَسِيْراً.

و آن روز براى كفرگرايان و ظالمان روزى است سخت و دشوار؛ امّا براى انسان توحيدگرا و پرواپيشه آن چنان آسان و زود گذر است كه به اندازه يك نماز خواندن فرصت و زحمت ندارد.

بدين سان آيه شريفه هشدارى به ظالمان و گناهكاران و نويدى جانبخش براى مردم با ايمان است.

اى كاش او را به دوستى بر نگرفته بودم

يكى از ويژگى هاى روز رستاخيز پديدار شدن دريغ ها و حسرت هاست؛ به همين جهت در هفتمين آيه مورد بحث به يكى از صحنه هاى عجيب آن پرداخته و مى فرمايند:

وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ

و روز رستاخيز، روزى است كه ستمكار و بيداد پيشه، بسان «عقبه» از فرط ندامت و حسرت انگشت خود را مى گزد و بر خود مى پيچد.

آرى، اين سرنوشت شوم كسانى است كه براى خود دوستانى غير از خدا بگيرند.

«عطا» مى گويد: آن روز بيدادگران به گونه اى دست هاى خود را گاز مى گيرند كه گوشت آنها تا مرفق ريخته مى شود.

يَقُولُ يا لَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُوْلِ سَبِيْلاً.

در آن روز انسان بيدادپيشه مى گويد: اى كاش به راه سعادت آفرين پيامبر گام سپرده و از هدايت و راهنمايى او بهره گرفته بودم.

آن گاه با دلى پر از غم و اندوه مى افزايد:

يا وَيْلَتى لَيْتَنِى لَمْ اَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيْلاً.

اى واى بر من! كاش پيامبر را به دوستى و همنشينى برگرفته و او را فرمانبردارى نموده بودم، و اى كاش شيطان و يا «عقبه» و يا هر دوست گمراه و بدانديش خود را به همنشينى نگرفته بودم. و اگر منظور از واژه ظالم هر بيدادگرى باشد در آن صورت تفسير آيه اين است كه: اى كاش هر دوست و همنشينى كه مرا از راه حق و عدالت به بيراهه مى كشيد، چنين كسى را به دوستى بر نگرفته بودم. و بدان دليل واژه «فلان» را به جاى ظالمان آورده است، كه اگر مى خواست نام همه آنان، بسان فرعون، هامان، قارون، ابليس و... را يكى پس از ديگرى بياورد گفتار بسيار طولانى مى شد، به همين جهت اين واژه را آورد تا همه را شامل گردد.

و نيز مى افزايد:

لَقَدْ اَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ اِذْ جاءَنِى

اين دوست گمراه، و بيدادپيشه مرا از توجّه به قرآن كه به وسيله پيامبر خدا به من رسيده بود، بازداشت و به گمراهى كشاند.

در ادامه آيه شريفه، قرآن سخن آن ظالم را رها كرده و در هشدارى سخت مى فرمايد:

وَكانَ الشَّيْطانُ لِلْاِنْسانِ خَذُولاً.

و شيطان هماره فروگذارنده و خوار كننده انسان است.

و اين بيان به خاطر آن است كه شيطان در دنيا انسان را به وسوسه و به گمراهى مى كشد، و در روز رستاخيز از او بيزارى مى جويد و وى را به كيفر مى سپارد.

در آخرين آيه مورد بحث به ترسيم شكايت پيامبر از حق ستيزان و بهانه جويان و چگونگى برخورد با قرآن شريف از سوى مردم گناهكار و قانون گريز پرداخته و مى فرمايد:

وَقالَ الرَّسُوْلُ يا َربِّ اِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُوْا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوْراً.

و پيامبر خدا در پيشگاه او لب به شكايت مى گشايد و مى گويد: پروردگارا اين قوم من، قرآن و مفاهيم و مقررات انسانساز آن را وانهاده و از آن دورى جستند.

به باور پاره اى منظور از واژه «قوم»، نه همشهريان آن حضرت كه منظور جامعه و امت او در همه قرون و اعصار است، و منظور از فعل «ماضى» نيز در مفهوم «مضارع» مى باشد، و پيام آيه اين است كه: پيامبر خدا در روز رستاخيز لب به شكايت مى گشايد كه پروردگارا، اين مخالفان وحى و رسالت و اين مدّعيان و بسيارى از اين مردم به پيام قرآن و رهنمود آن گوش جان نسپردند و آن را كتاب زندگى نساختند.

پرتوى از آيات

پس از ترجمه و تفسير آيات دهگانه اى كه گذشت، اينك به اين نكات درس آموز مى نگريم:

1 - آفت كارهاى شايسته

در سوّمين آيه اى كه گذشت، قرآن روشنگرى مى كند كه عملكرد گناهكاران و سركشان و نا خالصان، در روز رستاخيز بسان غبارى پراكنده مى گردد، و برايشان سودى نمى رساند، چرا كه در نگرش اسلامى عملكردها و كارهاى شايسته نيز بايد به گونه اى آغاز و ادامه و انجام پذيرد و پس از انجام از آنها مراقبت بعمل آيد كه از انواع آفت ها مصون بمانند، در غير اين صورت ممكن است به يكى از چند گروه آفت ها گرفتار آمده و تباه گردند.

الف - آفت هايى كه گاه پيش از آغاز كار شايسته، در چگونگى آن اثر مى گذارد، چنانكه در روايات آمده است كه كارهاى انسان شرابخور يا حرام خوار، تا چهل روز در بارگاه خدا پذيرفته نمى شود.

... و اذا شربها حبست صلوته اربعين يوما...(3)

ب - آفت هايى كه با آغاز عمل شايسته، آن را پوچ و پوك و تباه مى سازد؛ براى نمونه، اگر كسى كار شايسته اى را به انگيزه خودنمايى و رياكارى و به رخ ديگران كشيدن انجام دهد، عملكرد او تباه مى گردد.

ج - آفت هايى، چون: غرور، خودپسندى و خود بزرگ بينى نيز به هنگام انجام عمل باعث نابودى و پوچى آن مى گردد.

د - و ديگر آن آفت هايى كه پس از انجام كار ممكن است آن را تباه و بى اثر سازد، براى نمونه: كسى انفاق كند و از پى آن منّت گذارد و به كسى كه انفاق نموده است اهانت و اذيّت روا دارد.

انجام كارهاى شايسته يك اصل اساسى است و درست انجام دادن آنها، اصل دوّم، و مراقبت و نگاهدارى شايسته از آنها اصل سوّم...

2 - سختى و سهمگينى روز رستاخيز

در آيات و روايات بسيارى، از آن جمله آيات مورد بحث از روز رستاخيز به روزى سخت تعبير شده است، چرا كه:

الف - همه پيوندها گسسته مى شود،

ب - همه اسباب و ابزارها از كار مى افتد،

ج - ثروت و قدرت و گروه بى خاصيت مى شود،

د - دوستى ها پايان مى پذيرد و گاه به دشمنى تبديل مى شود،

ه- ميانجيگرى ها و شفاعت ها تنها به اذن خدا و اجازه او كارگر مى افتد،

و - امكان توبه و پوزش هم نيست،

ز - روزى سخت طولانى است...

ح - و ديگر اين كه گناهان انسان نيز با انبوه گواهان در برابر انسان قرار مى گيرد.

قرآن در اين مورد مى فرمايد:

و تقطعت بهم الاسباب.(4)

... و پيوندها در ميان آنان در روز رستاخيز و ديدن عذاب سهمگين آن گسسته مى شود.

و مى فرمايد:

ما اغنى عنه ماله و ما كسب.(5)

دارايى و آنچه اندوخت سودش نداد...

و مى فرمايد:

من الذى يشفع عنده الاّ باذنه.(6)

كيست آن كسى كه جز به اذن او در بارگاهش به شفاعت برخيزد؟!

و مى فرمايد:

فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره...(7)

آن روز، هر كسى هموزن ذره اى كار نيكى داشته باشد آن را خواهد ديد...

و مى فرمايد:

فلا يؤذن لهم فيعتذرون.(8)

و اجازه داده نمى شوند و رخصت نمى يابند تا پوزش خواهى كنند.

و در مورد طولانى بودن آن روز سهمگين و پايان ناپذيرى آن مى فرمايد:

فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة.(9)

در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است.

3 - نقش سرنوشت ساز دوست و همنشين

عوامل و قالب هاى سازنده شخصيت انسان بسيار است، كه از آن جمله عامل دوست و همنشين و همراه مى باشد؛ چرا كه دوست به ويژه اگر از نظر علمى و فكرى و مادّى قويتر باشد، انسان را به راه دلخواه سوق مى دهد و به تدريج در طرز تفكّر، در نگرش انسان به موضوعات گوناگون، در عواطف و احساسات و در صفات و منش او سخت نفوذ مى كند.

اين اثر گذارى و اثر پذيرى تا آنجايى است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

و من اشتبه عليكم امره و لم تعرفوا دينه فانظروا الى خلطائه.(10)

هرگاه در شناخت كسى دچار مشكل شديد و دين و آيين و رفتار و كردار او را نشناختيد به دوستان او بنگريد...

و نيز از حضرت سليمان آورده اند كه فرمود:

لا تحكموا على رجل بشى ء حتى تنظروا الى من يصاحب، فانّما يعرف الرّجل باشكاله و اقرانه، و ينسب الى اصحابه و اخدانه.(11)

درباره شخصيت كسى پيش از نگرش به دوستانش داورى نكنيد، چرا كه انسان به وسيله دوستان و نزديكان خويش شناخته مى شود و به آنان و رفتار و كردار آنان نسبت داده خواهد شد.

نهمين امام نور حضرت جواد عليه السلام در اين مورد هشدار داد كه:

اياك و مصاحبة الشرير فانّه كالسيف المسلول، يحسن منظره و يقبح اثره.(12)

هشدار از دوستى و معاشرت با بدان و شرارت پيشگان، چرا كه آنان بسان شمشير برهنه اند كه ظاهرش مى درخشد و برق مى زند، امّا اثرش مرگبار است.

و پيامبر گرامى فرمود:

اربع يمتن القلب:

الذنب على الذنب؛

و كثرة مناقشة النساء؛

و مماراة الاحمق تقول و يقول...

و مجالسة الموتى،

و قيل له: يا رسول اللّه و ما الموتى؟

قال كلّ غنى مترف.(13)

چهار چيز است كه قلب انسان را مى ميراند:

اين چهار عامل كشنده قلب عبارتند از:

گناه بر روى گناه،

نشست و برخاست و گفتگوى بيهوده و بسيار با زنان بيگانه،

كشمكش با عناصر سبك مغز...

و ديگر نشست و برخاست با مردگان.

پرسيدند: مردگان كيانند؟

فرمود: ثروتمندان مست و مغرورى كه به خوشگذرانى غرق شده و خدا و ارزش هاى انسانى را فراموش مى كنند.

/ 31