شهيد حجه‏الاسلام والمسلمين سيد محمدكاظم دانش (ره) - شهید حجه الاسلام و المسلمین سید محمدکاظم دانش (ره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شهید حجه الاسلام و المسلمین سید محمدکاظم دانش (ره) - نسخه متنی

عبدالله امینى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شهيد حجه‏الاسلام والمسلمين سيد محمدكاظم دانش (ره)

اسوه فداكارى

يادمان شهيدى از شهداى هفتم تير

عبدالله امينى

و ما نقموا منهم الا ان يومنوا بالله العزيز الحميد (1)

فاجعه شهادت 72 تن از خدمتگزاران اسلام در7 تير 1360 فصل خونينى درتاريخ انقلاب اسلامى بود. فصلى كه ايادى سرسپرده، ماهيت پليد خود را نشان‏دادند و برگزيدگان ملت را به مسلخ عشق بردند. پيش از اين انقلاب دوم رخ داده‏بود و لانه جاسوسى آمريكا، به اشغال حزب‏الله درآمده بود، و حملات اجانب براى‏براندازى نظام نوپاى جمهورى اسلامى به اوج خود رسيده بود; جنگ، ترور مردم‏بى‏دفاع كوچه و بازار، محاصره اقتصادى و دهها ترفند ضد انسانى ديگر براى اين‏بود كه مردم دست از حكومت اسلامى بشويند و استقلاب و آزادى خود را واگذارند.

در اين ميان تلاش مذبوحانه و ناجوانمردانه‏اى به وقوع پيوست كه حاصل آن شهادت‏سرداران مجلس و دولت ايران بود. امام خمينى در پيامى به همين مناسبت‏فرمود: «ملت ايران در اين فاجعه بزرگ، 72 تن بى‏گناه به عدد شهداى كربلا ازدست داد. ملت ايران سرفراز است كه مردانى را به جامعه تقديم مى‏كند كه خود راوقف خدمت‏به اسلام و مسلمين كرده بودند، و دشمنان خلق، گروهى را شهيد نمودندكه براى مشورت در مصالح كشور گرد هم آمده بودند. ملت عزيز! اين كودكان مدعى‏مجاهدت براى خلق، گروهى را از خلق گرفتند كه از خدمتگزاران فعال و صديق خلق‏بودند ... بگذار اين «منشان كه جز به من و ماهاى خود نمى‏انديشند وياكلون الطعام كما تاكل الانعام عاشقان راه حق را از بند طبيعت رهانده، وبه فضاى آزاد جوار معشوق برسانند!» از جمله شهيدان اين فاجعه دردناك، شهيدحجه‏الاسلام و المسلمين سيد محمدكاظم دانش است. وى نماينده مردم شوش و انديمشك‏در مجلس شوراى اسلامى، عضو هيات تحريريه مجله مكتب اسلام، نويسنده و مترجمى‏فرزانه بود، كه سوگنامه حاضر به ياد او نگاشته شده است.

ولادت

شهيد دانش در ششم آبان 1318 در شهرستان ذرفول در خانواده‏اى روحانى‏ديده به جهان گشود. پدر و اجداد وى از روحانيون بنام منطقه دزفول و اطراف آن‏بودند. در باره پدر وى گفته‏اند او در شمار كسانى بود كه با انفاس قدسى خود وخدمات شايانى كه در راه تبليغ و ارشاد مردم انجام داد، منطقه را احيا ومعارف دينى را به ميان آنان برد. وى مبارزى با شهامت‏بود و از جهاد با عوامل‏ستمگر داخلى و خارجى، باكى نداشت. وقتى شاه مى‏خواست مسجد فعلى شهيد دانش‏در جنب حرم حضرت دانيال(ع) را تبديل به مهمانسرا كند، يك تنه در مقابل‏متجاوزان ايستاد و نگذاشت اين كار انجام گيرد. او در مقابل خارجيان بظاهرباستانشناس كه با خود فرهنگ خودباختگى را براى ايرانيان بويژه مناطق جنوبى‏كشور به ارمغان آورده بودند، نيز به مقابله فرهنگى پرداخت.

ايشان بسيار خداترس بود و كردار و گفتار ديگران را حمل بر صحت مى‏كرد و اهل‏تجسس نبود. آن عالم ربانى با در اختيار داشتن «محضر ازدواج‏» مورد مراجعه‏مردم بود و از اين رهگذر به حل اختلافات و اصلاح ذات‏بين، همت داشت. پدر شهيدبه اقامه نماز جماعت در مسجد محمديه انديمشك و مسجد جامع شوش و نيز رفع‏نيازهاى دينى مردم اهتمام بسيار داشت.

تحصيلات

مادر شهيد دانش، صاحب مكتب بود و به زنان و كودكان، قرآن و احكام‏دينى مى‏آموخت. شهيد دانش در دامان مادرى فاضله و پرهيزگار پرورش يافت و پيش‏از رفتن به مدرسه، خواندن و نوشتن را با نبوغ ذاتى و استعداد سرشار خود فراگرفت. و از آن‏رو كه آموخته‏هاى وى، به هنگام ورود به مدرسه، بالاتر از كلاس اول‏و دوم بود، به كلاس بالاتر منتقل شد.

يكى از مسوولان آموزش و پرورش در آن روزگار مى‏خواست وى را همراه خود، به‏تهران ببرد تا از هوش فراوان وى، حداكثر استفاده صورت گيرد، ولى پدر وى‏مى‏خواست او وارد جرگه روحانيت‏شود.

ورود به حوزه علميه دزفول

شهيد دانش، پس از اتمام كلاس ششم، در سال 1330 واردحوزه علميه دزفول شد و به فراگيرى علوم دينى همت گماشت. وى در اين دوران،گذشته از فراگيرى درسهاى حوزوى، به تبليغ مى‏پرداخت و به رغم سن كم خود، منبرمى‏رفت. همسالان و همبازيهاى شهيد، اينك دوست‏خود را طلبه‏اى بسيار جوان‏مى‏ديدند كه براى مردم سخنرانى مى‏كرد و موجب اعجاب و تحسين همگان مى‏شد.

عزيمت‏به حوزه علميه قم شهيد دانش در نوزده سالگى، در1336 براى ادامه تحصيل‏راهى حوزه علميه قم شد و در درس امام خمينى (قدس سره) شركت جست. پيش از آن‏او دوره سطح را در محضر آيات عظام مشكينى، سلطانى، نورى و فاضل به پايان‏رسانده بود.

همسر شهيد در اين باره مى‏گويد:

«وقتى من با وى در فروردين‏1343 ازدواج كردم، توسط شهيد با امام خمينى آشناشدم. او به من مى‏گفت: آيت‏الله العظمى خمينى، اعلم مجتهدان است و تقليد ازاو، شايسته مى‏نمايد.»

مبارزه سياسى

همسر شهيد مى‏افزايد:

«حجه‏الاسلام دانش در درس فقه و اخلاق امام شركت مى‏كرد و مبارزه سياسى خود رااز همان زمان آغاز كرد. او ضمن دانش‏پژوهى، براى تبليغ و آگاه كردن مردم ازاهداف امام، به مناطق مختلف از مرز شوروى گرفته تا مرز عراق مى‏رفت، و به‏هر كجاى ديگر، كه امكان مبارزه با رژيم ستمشاهى بود، مى‏شتافت. شهيد دانش درپوشش تشكيل كلاسهاى قرآن به مبارزه با ظلم و جهل مى‏پرداخت، و از اين‏رو همواره‏مورد تهديد و آزار ساواك بود و بارها تبعيد و ممنوع‏المنبر گرديد.»

پيشينيه‏مبارزه شهيد از دهه چهل، آغاز و تا پيروزى انقلاب ادامه يافت.

حجه‏الاسلام و المسلمين سيد محمدكاظم دانش، بيانيه‏هاى انقلابى و نوارهاى سخنرانى‏امام خمينى (قدس سره) را به مناطق مختلف مى‏برد و در اختيار مردم مى‏گذاشت.

وى‏جزو موسسان گروه نيمه نظامى «منصورون‏» بود و منزل خود را در اختيار آنان‏مى‏گذاشت. همسر شهيد دانش، رابط وى با مبارزان بود و پيامهاى مجاهدان انقلاب‏را منتقل مى‏كرد. از شمار اعضاى اين گروه، برادران: سيد احمد و سيد على آوايى‏و سردار شهيد «محمد جهان‏آرا» است. سردار غلامعلى رشيد يكى از فرماندهان‏كنونى سپاه نيز از اعضاى اين گروه بود. يكى ديگر از مبارزان منصورون، شهيد«عزيز صفرى‏» است.

وى موفق شد رئيس ساواك يزد را در بيمارستان به هلاكت‏برساند; او با رشادت‏تمام و به رغم جراحات زيادى كه در اثر شكنجه در بدن داشت، هيچ كدام ازانقلابيون را لو نداد و خود در سال‏1356 در ساواك به شهادت رسيد.

شهيد دانش با تهيه دستگاه تكثير، اعلاميه‏هاى انقلابى را منتشر مى‏كرد. او اين‏دستگاه را مخفيانه در زيرزمين مدرسه آيت‏الله معزى دزفول قرار داده بود. شهيدسبحانى يكى از مبارزان دوران انقلاب با وى همكارى مى‏كرد.

وقتى ساواك پى به اين كار برد و شهيد سبحانى را دستگير كرد، شهيد دانش تنهاكسى بود كه در زندان به ملاقات او مى‏رفت و كتابها و بيانيه‏هاى انقلاب را به‏صورت مخفيانه در اختيار وى و ديگر مجاهدان قرار مى‏داد. او با عوض كردن روى‏جلد كتابها و استفاده از عنوانهاى ديگر، كتابهاى سياسى و مذهبى ممنوعه،مانند «انقلاب تكاملى در اسلام‏»، را كه گاه سه سال زندانى داشت، به مبارزان‏مى‏رساند. هنوز در منزل شهيد دانش، رساله عمليه امام خمينى (قدس سره) با جلدرساله عمليه يكى از ديگر از مراجع وجود دارد.

شهيد دانش در مبارزه، پيرو عقايد و مكتب اهل بيت(عليهم السلام) بود.

ساواك بارها وى را مورد بازخواست قرار داد كه چرا وى به صورت غير مستقيم ودر پوشش از شاه به عنوان يزيد نام مى‏برد و امام خمينى (قدس سره) را همچون‏امام حسين(ع) مى‏ستايد.

شهيد حجه‏الاسلام دانش، براى آگاهى مردم از ظلم و ستم خاندان پهلوى، به شيوه‏هاى‏مختلف متوسل مى‏شد. هنوز برخى از جوانان دزفول، اولين نمايشنامه مذهبى اجراشده در مسجد نجفيه را به ياد دارند، كه در آن «سعيد بن‏جببير» چگونه به‏رويارويى با ظالمانى همچون «حجاج‏» پرداخته، جان خود را در راه عقيده وجهاد، نثار دين كرد.

فرزند شهيد دانش خاطرات خود را از مبارزه پدر چنين بيان مى‏كند: «پدرم دردوران انقلاب در مسجد جامع شوش مشغول سخنرانى بود. نيروهاى امنيتى در بيرون‏از مسجد مستقر شده بودند و منتظر بودند سخنرانى وى تمام شود و او را هنگام‏خروج دستگير كنند. وقتى سخنان شهيد به پايان رسيد، همه مردم او را احاطه‏كردند و عمامه و عبا را از تنش درآوردند و از در پشتى مسجد به صورت ناشناس‏او را خارج كردند. رئيس ساواك دزفول، همواره از او به عنوان مبارزى نام‏مى‏برد كه پرونده‏اش سياه است.

ساواك بارها با تهديد يا تطميع خواست، وى را ازمخالفت و مبارزه دور كند، ولى هيچ گاه موفق نشد.»

سرتيپ دانش برادر شهيدمى‏گويد: «از آن‏رو كه شهيد با هوشيارى و كياست رفتار مى‏نمود و سخن مى‏گفت،هرگز خبرچين‏هاى ساواك، نتوانستند عليه او گزارشى بدهند. سازمان امنيت ازكادر رسمى و ثابت‏خود خواسته بود، وى را تعقيب كنند و او را شبانه‏روز زيرنظر داشته باشند. يك بار كه او دستگير شد، چون ساواك عليه وى هيچ مدرك قابل‏قبولى نداشت، مجبور به آزاد كردن ايشان شد.» سرتيپ دانش مى‏افزايد: «ساواك‏به منظور اغوا و فريب وى، شهيد را به بازديد از سد دز و كارخانه كاغذسازى‏هفت‏تپه و صنعت قند و نيشكر برد. ساواك به خيال خود مى‏خواست‏خدمات شاه را به‏او نشان بدهد و چنان وانمود كند كه مردم و كشور در حال پيشرفت‏به سوى تمدن‏بزرگ است! ولى آن شهيد با بيان شگردهاى استحمار و استعمار به افشاگرى‏پرداخت. ساواك كه چاره‏اى پيش روى خود نمى‏ديد، همسر شهيد را كه براى‏خواهران تبليغ مى‏كرد به دزفول تبعيد كرد، تا حجه‏الاسلام دانش مجبور به خروج‏از شوش شود. او در بحبوحه انقلاب، همواره با رهبران انقلاب در ارتباط بود وبارها به ملاقات آيت‏الله طالقانى چه در زندان و چه پس از آزادى رفت. شهيدحجه‏الاسلام دانش، نماينده امام در منطقه بود و مبارزان را رهبرى مى‏كرد.»

مسافرت به خارج از كشور

حجه‏الاسلام و المسلمين دانش، براى آگاهى از اوضاع‏مسلمانان به كشورهاى مصر، سوريه، عربستان و لبنان رفت. ره‏آورد او از اين‏سفر، كتابهاى ارزشمندى بود كه ترجمه و انتشار يافت، و از آن‏رو كه ساواك به‏وى اجازه هيچ‏گونه فعاليت فرهنگى را نمى‏داد، وى براى گرفتن مجوز انتشار، ازنام مستعار «كاظم ابوعالى‏» استفاده كرد.

مبارزه با گروههاى الحادى

شهيددانش، گذشته از مبارزه با رژيم ستمشاهى، به مبارزه به بهائيت پرداخت. او دراطراف قم، تهران و مناطق جنوب به اين كار اهتمام داشت.

مناظره‏هاى وى با رهبران بهائى، زبانزد مردم بود و همگان شهامت و آگاهى دينى‏او را مى‏ستودند. شهيد دانش با كمونيستها نيز به بحث و گفتگو مى‏نشست. او بادر اختيار گذاشتن تربيون آزاد در مسجد زرگران دزفول، به مدعيان، فرصت مى‏دادافكار و عقايد خود را مطرح ساخته، قضاوت را به مردم واگذارند. اين شيوه، درارتقاى بينش مذهبى مردم بسيار مؤثر بود. مبارزه شهيد با مكاتب انحرافى، آن‏چنان اوج گرفت كه رهبران گروههاى الحادى، حضور در مجلس او را تحريم كردند.

تبليغ و منبر

شهيد دانش به تبليغ مخفيانه و از طريق رابطهاى خود، در ارتش‏همت گماشت. او با ارتباط با جمعى از درجه‏داران و سربازان، به افشاگرى‏پرداخت. نقش او در آگاه نمودن ارتشيان در جريان جنگ «ظفار» چنان ساواك رابه خشم آورد، كه وى را سه سال ممنوع‏المنبر كرد. از اين‏رو، شهيد به صورت‏ناشناس به تبليغ و فعاليتهاى زيرزمينى در دزفول و اهواز پرداخت. وى به همراه‏خانواده خود راهى خوزستان شد و در يكى از منازل مدرسه آيت‏الله بهبهانى اهوازسكونت گزيد.

همسر شهيد دانش در اين باره اظهار مى‏دارد: «برنامه‏هاى تبليغى‏شهيد، بسيار جذاب و جوان‏پسند بود. وقتى از مجلسى به جاى ديگر مى‏رفت، جوانان‏او را همراهى مى‏كردند، چون مشتاق بودند سخنان وى را بيشتر بشنوند و بيشتر بامعارف ناب اسلامى آشنا شوند. از اين‏رو شهيد بسيار مطالعه مى‏كرد و دير به منزل‏مى‏آمد. او با همه نشست و برخاست داشت. برخى او را از معاشرت با افراد هيپى وبتيل نهى مى‏كردند، ولى شهيد دانش معتقد بود تا مرز حلال و حرام، بايد با همه‏رابطه داشت و بر همه، اسلام واقعى را عرضه كرد. اطلاعات و آگاهى او بسيار خوب‏و متناسب با روز بود، زيرا زبان عربى و انگليسى را مى‏دانست و با استفاده ازعلوم و دانش روز، به نشر تعاليم اسلامى همت داشت.»

ترجمه و نويسندگى

شهيددانش جزء هيات هفت نفره تحريريه مكتب اسلام و مسوول پاسخ به سوالات اين مجله‏بود. او همچون استاد مطهرى، براى آگاهى نوجوانان و جوانان به نگارش داستان‏زندگى اصحاب پيامبر پرداخت. اين داستانها، پس از چاپ در مكتب اسلام، با عنوان‏«سيماى فداكاران‏» در دو جلد منتشر شد و در سالهاى پيش، كتاب سال شناخته‏شد. گرچه او مى‏توانست فقط مقالات فلسفى، ديالكتيك و متافيزيك بنويسد، ولى‏ترجيح داد مطالب همه‏فهم و خواص‏پسند، بنگارد و از اين راه خدمت‏بزرگى به اسلام‏كند.

خدمات پس از انقلاب

شهيد دانش، پس از انقلاب مقيم شهر شوش شد و سرپرست‏كميته انقلاب اسلامى گرديد. او بنيانگذار سپاه پاسداران و كميته امداد امام‏خمينى نيز بود.

او در شكستن اعتصابهاى پس از انقلاب كه به تحريك ضد انقلابيون انجام‏مى‏گرفت، نقش بسيار فعالى داشت.

منطقه مرزى شوش، با تفاوتهاى قومى و گروهى ساكنان آن و تعصبهاى جاهلانه به‏جاى مانده از روزگار سياه جهل و استبداد، وجود شخصى همچون او را مى‏طلبيد تابتواند همگان را به دور هم گردآورده، منطقه را با نقش محورى خود سامان دهد،از اين‏رو ايشان، از سوى امام خمينى (قدس سره) به امامت جمعه شوش برگزيده شد.

شهيد دانش در جمع‏آورى اسلحه‏هاى موجود در دست مردم كه در زمان انقلاب وهنگام تسخير مراكز نظامى به دست آمده بود، نقش بسزايى داشت. همچنين او به‏ميان شيوخ منطقه مى‏رفت و اسلحه‏هايى را كه صدام به آنها براى جنگ با نظام‏نوپاى جمهورى اسلامى داده بود، مى‏گرفت و در اختيار نيروهاى مدافع انقلاب‏قرار مى‏داد. در جريان بازديد از مناطق جنوب، وى از شيوخ تعهد مى‏گرفت عليه‏نظام اسلامى، اقدامى نكنند و منطقه را به آشوب نكشانند. او در يكى از روزهاكه براى سركشى به ميان عشاير عرب رفته بود، با اينكه روزه بود، ولى از خوردن‏افطار امتناع كرد و حاضر نشد بر سر سفره شيخ عشيره بنشيند، مگر اينكه اواسلحه‏هاى صدام را به وى بدهد و تعهد كند منطقه در آرامش باشد.

«صدام‏» براى سر شهيد دانش جايزه تعيين كرده بود و عوامل نفوذى عراق همواره‏مترصد ترور وى بودند. از اين‏رو در يكى از بازديدهاى شهيد از پاسگاه مرزى، آن‏پاسگاه توسط نيروهاى عراقى گلوله‏باران شد.

همسر شهيد مى‏گويد: «به ياد دارم در بازگشت از يكى از مناطق، شهيد به همراه‏خود دسته‏هاى كلاشينكوف را كه هنوز سفيد بود و حتى رنگ نشده بود همچون‏بسته‏هاى هيزم به منزل آورد. چند گونى فشنگ نيز در ميان اين محموله بود.»

نمايندگى مجلس شوراى اسلامى

شهيد دانش در ارديبهشت‏59، به خاطر درايت‏سياسى وخدمات تحسين‏برانگيز خود، از سوى مردم شوش و انديمشك به نمايندگى مجلس شوراى‏اسلامى برگزيده شد.

شهيد دانش همزمان با نمايندگى مجلس شوراى اسلامى، در ستاد جبهه و جنگ خدمت‏مى‏كرد، و هر پانزده روز، يك بار به جبهه مى‏رفت، و در بازگشت، به حضور شهيدچمران و ديگر فرماندهان جنگ مى‏رسيد و اوضاع را گزارش مى‏كرد.

وى عضو كميسيون مسكن مجلس بود و در خدمات‏رسانى به جنگ‏زدگان بسيار تلاش مى‏كرد.

شهادت و سرانجام در شامگاه هفتم تير، همراه با شهيد مظلوم آيت‏الله بهشتى وديگر شهداى كربلاى ايران به لقاء الله رسيد.

راهش پر رهرو و يادش گرامى باد!


1 و با آن مومنان، هيچ عداوتى جز آنكه آنها به خداوند عزتمند و ستوده خصال‏ايمان آورده بودند، نداشتند.



/ 1