شهيد حسين ميرزايي - وصیت نامه شهید حسین میرزایی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وصیت نامه شهید حسین میرزایی - نسخه متنی

حسین میرزایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شهيد حسين ميرزايي

استان گلستان > شهرستان گرگان

وصيت نامه

« روحاني شهيد حسين ميرزايي » بسم الله الرحمن الرحيم «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احيا عند ربهم يرزقون» (سورة آل عمران آية 169) شهادت بالاترين آرزو براي انسان است و شهيد نظر ميکند به وجه الله (امام خميني) اينجانب حسين ميرزائي، فرزند تراب، داراي شماره شناسنامه 375 و تاريخ تولد 1346 ه. ش و بنده گنه کار و سرتا پا تقصير در سلامت کامل و تسلط بر اعصاب و شرايط عادي وصيت نامهام را نوشتم. درگيري بين حق و باطل از اول پيدايش جهان ما شروع شده است و خوني بنا حق از هابيل، بعنوان مظهر حق، توسط قابيل بعنوان مظهر باطل ريخته شده و اين برنامه و سنت الهي هميشه ادامه داشته تا رسيد به پيامبران بعد و در آخر به پيامبر عظيم الشان اسلام حضرت محمد بن عبدالله(ص) و در ادامه به فرزندانش ائمه معصومين (سلام اللّه عليهم اجمعين) و جان گدازترين درگيري بين آقاي مظلوم ما، اباعبدالله الحسين(ع) و يزيديان اتفاق افتاد که مصيبت اين حادثه، قلب هر شنوندهاي را ميسوزاند و هر قلب بيداري را ستايش ميکند و تا رسيد به قرن حاضر که يکي از مهمترين صحنههاي اين درگيري و سنت الهي، يعني انقلاب اسلامي ايران به رهبري مرجع عاليقدرِ تقليدمان رهبر عظيم الشان انقلاب حضرت امام خميني در مقابل کل جهان امروز. و از آنجائيکه اين انقلاب بزرگ و امام عزيز رهرو راه حسين(ع) ميباشند و با ظلم و جور سر سازش ندارند، لذا همه آماده شدهاند و نقشهها کشيدهاند که از اين حرکت الهي و نور خدايي جلوگيري کنند و يکي از اين نقشههاي شوم، جنگ تحميلي عراق به رهبري ابرقدرتها عليه ايران اسلامي ميباشد. اينجاست که اي ملت اسلام و اي ملت مسلمان ايران! به عنوان يک فرزند کوچکتان از شما ميخواهم محکم بايستيد که اين ايستادگي در تاريخ کم نظير است. استقامت کنيد که دين مبين اسلام با استقامت پيروز شده و گسترش يافت (فاستقم کما امرت) اي ملت عزيز! اين انقلاب عزيز خيلي برايمان گران تمام شده، زحمتها و رنجها کشيده شده و خونها ريخته شده و بسياري از علما در اين راه به شهادت رسيدند. خونهاي بسياري از جوانان عزيز ريخته شده و حتي بعضيها جسدشان هم به خانههايشان نرسيده تا اين پيروزي بزرگ حاصل شد. اي ملت عزيز! و اي اهالي عزيز روستايم! قدر اين امام و يگانه مرجع تقليد شيعيان و قدر اين انقلاب را بدانيد و قدر اين شهدا و خانوادههاي شهدا را بدانيد. مقاومت کنيد. صبر کنيد، فداکاري و تلاش کنيد و هر چه بيشتر جبههها را پر کنيد و گوش به فرمان رهبر کبير و امام عزيز باشيد که سعادت دنيا و آخرت شما در اين پيروزي است. اي عزيزان! شما مرا ميشناختيد که چقدر امام عزيز و انقلاب را دوست داشتم، راضي نيستم کوچکترين کم کاري نسبت به اين جمهوري اسلامي مقدس بکنيد و خودم هميشه براي خودم طلب مغفرت ميکنم که نتوانستم کاري براي انقلاب بکنم. و از خداي خود و از پروردگار مهربانم ميخواهم حالا که زندگي من نتوانست خدمتي به دين خدا بکند، عاجزانه از معبود و معشوقم ميخواهم که اين جان ناقابلم را بگيرد و از من راضي شود. خدايا! من زشتم، من گناهکارم، خدايا! با اوامر و نواهي تو مخالفت کردم وعمل نکردم. مولاي مهربان! در اين لحظه آخر، زندگي را با رضايت خودت خاتمه بده و از ارباب و مولاي خود امام زمان(عج) ميخواهم که مرا ببخشد چون شيعه خوبي برايش نبودم و طلبهاي لايق براي حوزهاش نبودم. مولا جان! تو که فرمانده جبههها هستي يک سري به جبههها بزن و پيروزي نهائي را نصيب رزمندگان بفرما. اي مولاي من! چند سالي در حوزهات بودم و از مال تو استفاده کردم، ولي خدمتي نکردم. مولاي عزيز! مرا ببخش مرا عفو کن. اي مردم! به حال من گريه کنيد، به حال زار من اشک بريزيد، نه براي شهادتم، نه براي اينکه در سن جواني از خانوادهام جدا شدم، بلکه براي گناهانم گريه کنيد و برايم طلب عفو کنيد شايد حالا که شهادت نصيب من گناهکار شده مولايم از من راضي شود و فرداي قيامت از من بازخواست نکند که من طاقت محاکمه و حسابرسي خدا را ندارم (الهي عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک). اما چند کلمهاي با اهالي روستايم مخصوصاً شما جوانان عزيز و دوستان بزرگوارم: اي مردم عزيز روستا! همه ما زير ستم فئودالها بوديم و خداوند به ما لطف کرد و به برکت اين انقلاب و حضرت امام عزيز ما را آزاد کردند. حقها به حق دارها رسيد، ولي شما بايد خدا را شکر کنيد و هميشه دعاگوي حضرت امام باشيد که اين همه نعمت و برکت را خداوند به برکت وجود مقدس اين رهبر کبير به ما عنايت کرده و ظالمين را نابود کرد. به ياد خدا باشيد. پشتيبان اسلام و انقلاب باشيد و گوش به فرمان امام باشيد و سعي کنيد کوچکترين تخلفي از فرمايشات امام عزيز نکنيد و حتي تا پاي جان نيز از پشتيباني او دست برنداريد. از مشکلات نترسيد. از کمبودها ناراحت نشويد. خداي نکرده به وسوسه شيطان چيزي به انقلاب و امام نگوييد که اين مشکلات در زمان پيامبر بزرگوار اسلام بيشتر بوده. مرا ببخشيد که به شما تذکر ميدهم و مرا از اينکه هم محلي خوبي برايتان نبودم ببخشيد. غيبت هر کس را کردم و يا گوش دادم و يا هر کس هر حقي بر گردنم دارد براي رضاي خدا مرا ببخشند که من طاقت عذاب الهي و آتش سوزان جهنم را ندارم. از تمام اقوام و خويشان و دوستانم تقاضا دارم مرا ببخشند. خدايا! اين عزيزان به من لطف ميکردند و من بي توجهي ميکردم، مرا ببخشيد. و شما اي جوانان عزيز! محکم و استوار از انقلاب دفاع کنيد و سرباز مقاومي براي امام عزيز باشيد. در بسيج فعالانه و دلسوزانه شرکت کنيد. به نظر من براي يک جوان مسلمان ننگ ميباشد که بعد از هفت سال انقلاب، اسم مقدس و زيباي بسيجي روي او نباشد. بسيجي عاشق است، عاشق الله و بسيج مدرسه عشق است، عشق ديدار خدا. اي برادران مسلمان! هر مسلمان در شرايط کنوني بايد يک بسيجي هم باشد و الاّ به صداي«هل من ناصر ينصرني» اباعبدالله(ع) جواب نگفته. جوانان عزيز و دوستان محترم من! تقوا، تقوا، تقوا داشته باشيد. از خدا بترسيد. چشمانتان را از نامحرم بپوشانيد که هر نگاه به نامحرم تير شيطان است و همان نگاه را کسي ديگر به ناموس انسان مياندازد. از گناه پرهيز کنيد. به جبهه برويد که جبهه دانشگاه خود سازي است، کارخانه انسان سازي است. جبهه، محل شهادت ياران است، محل نماز شبِ شب زنده داران و محل شهامت ايثارگران. زياد به جبهه برويد که عقب ماندگان از اين قافله با صداي واحسرتا وارد صحراي محشر خواهند شد. از شما جوانان ميخواهم اختلاف سليقهها را کنار بگذاريد و برادر وار به خدمت اسلام و انقلاب بپردازيد که امروز روز خدمت هست نه روز اختلاف. سعي کنيد «من» در ميان شما حکومت نکند، خدا در ميان شما حکومت کند که اطاعت خدا سعادت و اطاعت «من» (نفس اماره) شقاوت و بدبختي است. اي مردم! براي رضاي خدا متحد باشيد و از تفرقه و دو دلي بپرهيزيد و با دلهاي متحد مشغول خدمت به اسلام و پيروي از امام باشيد مخصوصاً مجالس عزاي آقايمان اباعبدالله(ع) را با شکوه بيشتر برگزار کنيد که ما هر چه داريم از همين مجالس عزاست. مساجد را خالي نکنيد. نمازهايتان را در مسجد بخوانيد که امام عزيز فرمود: مسجد سنگر است. و اما اي خانواده محترم و پدر و مادر بزرگوارم! من جاهل بودم به شما بي توجهي کردم و قدر شما را ندانستم. خواهش ميکنم مرا ببخشيد که نبخشيدن شما مساوي با عذاب الهي است. به من رحم کنيد و[به خاطر] اذيتهايي که شما را کردم، مرا عفو کنيد که من فرداي قيامت طاقت عذاب خدا را ندارم. اي پدر و مادر عزيز و بزرگوار و مخصوصاً اي مادر مهربانم و دلسوز! ان شاالله که از من راضي باشيد. حقوقتان را از گردن من برداريد و مرا ببخشيد. ميدانم چه زحمتها که برايم کشيدي، ولي من بي شرمانه ناسپاسي کردم وبه شما خدمت نکردم. و اي پدر عزيز! چه رنجها که در طول زندگيات کشيدي و درگيريهايي با ظالمين خونخوار و ستمگر داشتي و تو مصداق واقعي کلام علي(ع): «کونوا للظالم خصماً و للمظلوم عونا» هستي. خداوند ان شاالله به حق اباعبدالله(ع) اجر اين زحمتها را در آخرت به شما عنايت کند و حق پايمال شدهات را فرداي قيامت در پاي ميزان عدل الهي بگيري. و اي مادر عزيزم! من خيلي تو را دوست داشتم. وقتي گاهي از رنجها و زحمتهايت صحبت ميکردي و از گرفتاريهاي خودت ميگفتي، اشک در چشمانم جمع ميشد و چه زحمتها که برايم نکشيدي و چه رنجها که براي بزرگ کردنم متحمل نشدي، مرا ببخش. اگر چه ميدانم داغ جوان بر مادر سخت است، ولي مثل حضرت فاطمه(س) صبر کن که اجر تو با خدا ان شاء الله. و اي خواهران عزيز! شما بعد از شهادتم بايد کار زينبي کنيد. مثل حضرت زينب(س) مبلّغ خون من باشيد. با چادر سياه خودتان که برندهتر از خون من است از خون من دفاع کنيد. و به همه خواهران روستا ميگويم که: حجابهاي روستائي اسلامي نيست، حجاب اسلامي داشته و بدانيد که چون جوانهاي عزيز ما زير تانکها مخفي ميشوند و ناپديد ميگردند. شما نيز بايد زير چادرهاي سياه مخفي باشيد که نمونه زن مسلمان، فاطمه زهرا (سلاماللهعليها) است که به کور نيز نگاه نميکند. وصيتهاي من تمام شد. شما را به خدا ميسپارم. حسين ميرزائي شموشکي تاريخ 24/10/65 هـ.ش خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار

/ 1