شهيد علي اصغر مهدان - وصیت نامه شهید علی اصغر مهدان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وصیت نامه شهید علی اصغر مهدان - نسخه متنی

علی اصغر مهدان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شهيد علي اصغر مهدان

استان گلستان > شهرستان کردکوي

وصيت نامه

« روحاني شهيد علي اصغر مهدان» بسم الله الرحمن الرحيم «الذين آمنوا يقاتلون في سبيل الله والذين کفروا يقاتلون في سبيل الطاغوت فقاتلوا اولياء الشيطان ان کيد الشيطان کان ضعيفا.» خواه ناخواه زندگي، جنگ و کوشش است، اما آنهائي که به يک هدف عالي ايماني، آشنا هستند آنها در راه خدا و براي از بين بردن کفر ميجنگند. پدر و مادر پيرم! ميدانم که شما اميدها و آرزوهاي زيادي نسبت به اين حقير داريد و ميدانم که دوري من با شما باعث ناراحتي شما ميباشد، اما با شنيدن فرمايشات اخير امام، بايد هجرت کرد و از آن اطاقهاي سرپوشيده بيرون آمد و به نداي حسين زمان، اين روح خدا لبيک گفت. همچون حسين(ع) خروشيد و [همچون] اصغر شش ماهه به حرکت در آمد. اما پدر و مادر مهربان! حال که ملاک و ميزان بر اين شد که بايد هجرت کرد و مبارزه کرد و جنگيد. من به عنوان يک خدمتگزار کوچک مکتب اسلام، در اين جهاد اصغر به جبهههاي حق عليه باطل اعزام شدم و من الان بمدت يکسال که در کردستان مشغول انجام وظيفه ميباشم، به اين فکر افتادم که در اين منطقه بطور بايد و شايد نميتوانم انجام وظيفه کنم. هر چند در همين کردستان در اين شش ماهه سال از ديدن مادرم خودداري نمودم و راضي شدم فقط براي رضاي خدا و در اين جا ماندم، اما آن احساس مسئوليت، مرا از کردستان حرکت ميدهد و به طرف سرزمين خون و ايثار و خروش و مقاومت، لبنان عزيز و يا به طرف جنوب کشورمان، خوزستان آغشته از خون مي کشاند. (تقديم به عزيزان خودم) اينک وصيت نامه (شهادت نامه خود را) با درود به امام زمان(عج) و با درود به شهداي اسلام بالاخص شهداي جنگ تحميلي و با درود به شهيدان لبنان عزيز و شهداي مظلوم و غريب کردستان و شهداي هفت تير و شهداي جهادگر و جانبازان روستايمان، برادران حبيب الله، علي اصغر، غضنفر و با درود به اميد مستضعفان، قلب تپنده امت مسلمان و سرچشمه اميد انقلاب، حضرت امام خميني آغاز ميکنم. پدر و مادر پيرم! از اينکه به خاطر وظيفه شرعيام (چون سرباز امام زمان هستم) اعزام به جبهه ميشوم و از اينکه در اوايل اعزام اين حقير به جبهه حق عليه باطل براي خداحافظي به ديدن شما نيامدم، مرا ميبخشيد. و از اينکه در گذشته اگر خطائي از من در رابطه با شما و ديگران سرزد، اميدوارم که مرا ببخشيد و از همه شما عفو ميطلبم. پدر و مادر پيرم! از بهترين اوقات زندگيام آن لحظهاي بود که اين حقير اعزام به جبهه ميشدم. خداوندا! توفيق به من عطا بفرما تا بر اثر خود خواهيها و خرد منشيهاي من لطمه به اين راه پر سعادت نزند. خداوندا! ايماني به من عطا بفرما که تا آن رسالتي که نسبت به مردم محروم کردستان بر دوش خود دارم انجام رسالت کنم. خداوندا! توفيق اطاعت و بندگي به من عطا بفرما. آري، عزيزانم! هر چند که شما زجرها کشيدهايد و چه زحمتها را به خود راه داديد که مرا به اين سن رسانديد. که لا اقل بتوانم در آينده پاسخگويي براي شما باشم ولي چه کنم؟ عزيزان زماني که معشوقم مرا خواست بايد به سراغش بشتابم، چون جز او (الله) کسي را نداريم و بالاخره اميدوارم که با شهادتم، بتوانم پاسخي به سئولات شما باشم. اما شما اي عزيزان! اميدوارم بعد از شهادتم اسلحهام را بر زمين نگذاريد و به جاي من سنگرم را پر کنيد. عزيزان من! قبل از اعزام به جبهه سه راه را انتخاب کردم

1ـ يا شهيد ميشوم

2ـ يا مجروح ميشوم

3ـ يا آنقدر هستم که تا پيروز شويم.

مهمتر از اين سه راه بايد عرض کنم که ما يکايک پاسداران، جهادگران، درجه داران، افسران و سربازان تا آخرين قطره خونمان در جبهه ميجنگيم و ميخروشيم و تا آخرين نفس به پيش ميرويم، چون ما آمديم با اين دو يا سه کيلو خونمان، درخت انقلاب را پر بارتر کنيم، اما اين امام بزرگوارمان، روح خدا تا انقلاب مهدي زنده بماند. پس عزيزان من، پدر و مادر مهربان! گريه بر من نکنيد چون ما کسي نيستيم، از آن خداييم و امانتي در دست شما بوديم و هر موقع خواست بسوي او خواهيم شتافت و شماها براي اباعبدالله(ع) گريه کنيد، براي علي اصغر، علي اکبر، ابوالفضل(ع) و عباس(ع) و حسين(ع) گريه کنيد. مادرجان! اگر من شهيد شدم مرا ميبخشيد و از يکايک شما عفو ميطلبم. و اما پيامي به امت حزب الهي ايران، اي مردم حزب الله و قهرمان ايران که با افتخار، انقلاب را به پيروزي رسانديد! با وحدت خود سعي کنيد از دست آوردهاي انقلاب با تمام امکان حراست کنيد، چون اين انقلاب وديعه الهي است و همچنين امام عزيزمان و روحانيت متعهد و مبارز و سپاه پاسداران و جهاد سازندگي را تنها و غريب نگذاريد. و پيام کوچک به برادر بزرگم محمد آقا، برادرم! اگر اين حقير لياقت اين را داشتم که به لقاالله بپيوندم شما جنازهام را بگير و به مادرم نشان دهيد و به او بگوئيد که: شما مادري بودي که درس شهادت را به فرزندت آموختيد و همچنين به مادرم بگوئيد که: مادرجان! در عزايم لباس سياه نپوشيد و براي من گريه نکنيد و بيشتر از اين عذابم ندهيد. در پايان از خدايم چنين ميخواهم، خدايا! مرا ايماني عنايت فرما که بي صبرانه منتظر باشم تا عروس پاک شهادت را در ايام جواني در آغوش بگيرم و لباس پاک زيباي دامادي؛ کفن سرخ بر تن نمايم. انشاءالله «اللهم ارزقنا توفيق الشهادة في سبيلک»وسيان»

/ 1