بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
شهيد علي محجوب استان تهران > شهرستان ساوجبلاغ وصيت نامه «روحانيشهيد:علي محبوب» «ام حسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا وهم لايفتنون.» (عنکبوت/2) آيا گمان کرده اند که بهحال خود رها مي شوند همين که گفتند ايمان آورديم وآنها امتحان نخواهند شد؟ دنيا، محل آزمايش و امتحان است. قلم روي کاغذ گذاشتهام، اما چون وقت بسيار تنگ است، نمي دانم که چه بنويسم. خدايا، مدتي را به من فرصت دادي که در اين دنيا باشم و در اين دنيا مرا مبتلا به آزمايشهاي متفاوتي کردي ، درجاهاي مختلف، امتحان هاي متعددي از من کردي و در واقعه هاي بسياري از من امتحان کردي و من هم اقرار به مردود شدن در تمام آزمايشها ميکنم. ميدانم که هيچ وقتي نشد که موفق از امتحان دربيايم؛ ولي باز با تمام اين احوال لطفت را از ما کم نکردي و هميشه عناياتت را بر ما جاري ساختي. خوب اين هم تعجب ندارد؛ چون تو کريمي و از کريم جز اين انتظار نميرود. از پدر بزرگوارم بهخاطر تمام زحماتي که در مدت عمرم برايم کشيده تشکر مي کنم و از ايشان حلاليت ميطلبم و از ايشان مي خواهم که مرا ببخشند. چون مي دانم که حق فرزندي را خوب ادا نکردم و همچنين از برادر و خواهران گراميام که هميشه مايه دلگرمي من در تنهاييها بوده اند، حلاليت ميطلبم و اميدوارم که مرا از دعا فراموش نکنند. فقط تنها حرفي که دارم اشاره به آيه اول صفحه است که اي برادران و خواهران عزيز، دنيا دنياي آزمايش الهي است و تمام اين وسايل و امکاناتي که در اختيار شماست جهت امتحان در اختيار شما گذاشته شده. هيچ چيز جز در دنيا مال شما نيست، همه چيز بهطور امانت در اختيار شماست و براي ثابت شدن حرفم متذکر ميشوم به اينکه به زندگاني گذشتگان نگاه کنيد. در بين آنها همه جور انسان ديده ميشود؛ فقير، ثروتمند ، مريض، سالم، زن و مرد و پير و جوان و الي آخر. هيچ کدام آنها در اين دنيا باقي نماندند. و مرگ به سراغ همه آنها رفت و در آن موقع نه پولدار و نه فقير ، نه با فرزند و نه بيفرزند، و نه پيري و نه جواني، هيچ کدام نتوانست به داد آنها برسد و مرگ همه آنها را در خود فرو برد. عزيزان از زندگاني گذشتگان عبرت بگيريد و دل به ماديات دنيا نبنديد که دنيا جادهاي است براي رسيدن به هدف و هدف چيز ديگر است. به رحمت خداوند اميد داشته باشيد و زياد هم اميد داشته باشيد که خداوند غفور و رحيم است؛ هر چند گناه ما بزرگ باشد. «اللهم ان عظمت ذنوبي فانت اعظم و ان کبر تفريطي فانت اکبر.» خدايا، بار گناهانم کمرم را شکسته و کثرت معاصي نور چشم دلم را گرفته ... عمـري بجز بيـهوده بـودن سر نکرديـم تقويـمها گفتند و مـا بـاور نکرديـم درخاک، ششصد غنچه در وقت شکفتن ما نيز جـز خاکستـري بر سر نکرديم حتـي خيـال نـاي اسمـاعيـل خـود را همسايه با تصويري از خنجر نکرديم دل دسـت لبيـک تـأول زد ولـي ما لبيـک گـفتـن را لبـي هم تر نکرديم بيدست و پا تر از دل خود کس نديديم زانرو که رقصي با تن بيسر نکرديم بــاران ز ابـر تـوبه بـاريديـم صدبــار اما بهجز دامـان خـود را تـر نکرديـ-عليهماالسلام-