بسم الله الرحمن الرحيم «ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التوراة و الانجيل و القرآن و من اوفي بعهده فاستبشروا ببيعکم الذي بايعتم به و ذلک الفوز العظيم» (توبه/111) همانا خداوند خريدار است از مؤمنان جان ها و مالهايشان را که براي آنان است بهشت. بجنگند در راه خدا پس بکشند و کشته شوند ، و عده اي است بر خداوند حق در تورات و انجيل و قرآن ، کيست وفادارتر به عهد خود از خداوند ، پس بشارت باد شما را به اين بها که سود نموديد و اين است آن رستگاري بزرگ. با درود و سلام بر امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خميني و با سلام بر پيکارگران حق عليه باطل و سنگرنشينان با خدا ، خواستم چند کلمه اي با شما عزيزان درد دل کنم. اين کلمات ، سخنان آخر من حقير است که از ته دل برخاسته است. پدر عزيزم ! تو بايد همچون ابوذر زمان در مقابل سختي ها و مشکلات اين برهه از زمان ،مقاوم و استوار باشي. ان شاء الله اگر خداوند صلاح ديد و مرا به پيش خود برد و خبر آوردند که پسرت از دنيا رفته ، با خوشحالي از کسي که خبر آورده تشکر کنيد و شاد و خرم باشيد و بگوئيد: خوشا به حالش و همچنين خوش بحال تو اي پدرم ،چرا که من مي روم تا آنجا براي تو و مادرم جاي بگيرم و از شما مي خواهم با صبر خود ، دهان ياوه گويان شرق و غرب را ببنديد. گاهي از اوقات که مي شنويد مي گويند: آخر چه شد که پسرش را به جبهه فرستاد و او را به کشتن داد؟ يا مي گويند: حيف از آن جوان که بيهوده رفت و کشته شد. اين حرفها را خودم دربارة شهدا شنيده ام. شما نسبت به اين حرف ها صبر پيشه کنيد. مخصوصاً به تو مي گويم مادر عزيز و مهربانم ! پدرم را مي دانم با اطمينان کامل که صبر مي کند و در مقابل سختي ها و ناراحتي که پيش مي آيد ، مي ايستد و خدا صبرش را بيشتر از اين بکند. پدر جان ! اميدوارم مرا ببخشيد که من حق پدري را نسبت به شما اداءنکردم. لحظه هاي حساسي بر ما مي گذرد ، کم کم بايد آماده شويم و برويم عمليات ، به خدا قسم حسين (ع) صدا مي زند و مي گويد : بيا عزيز دلم ،من دو ماه است که به تو نان حلال دادم و تو را از محرمات دور نگه داشتم ، از نامحرم و غذاي حرام و کارهاي زشت جدا کردم. حالا به من خيلي نزديک شدي ، مي خواهم تو را در پيش خود ببينم ، مگر مي توانم به نداي مولايم لبيک نگويم !؟ ما که اين قدر براي حسين (ع) جوان داديم ، ما که اين قدر شهيد داديم ، حالا وقت آن رسيده که ما يک تکان ديگري بخوريم و کار صدام را يک سره بکنيم ، آقا حسين بن علي را در مقابل خود ببينيم و هر حاجتب که داشته باشيم به او بگوئيم و با مولايمان درد دل کنيم و بگوئيم : اي حسين جان !آنقدر خانوادة شهدا صبر کردند که ديگر طاقت ندارند ، يک نظري کن. پيروزي ما را از خدا بخواه تا آرزوي يکا يک خانوادة شهدا بر آورده شود. و اما مادر عزيز و دلسوخته ام !تو دربارة من خيلي زحمت و رنج کشيدي ،مرا در بچه گي سه سال شير دادي که هيچ بچه اي فکر نمي کنمسه سال شير خورده باشد ! من چه در سن کوچکي و جواني تو را خيلي اذيت کردم. اميدوارم مرا ببخي و شيرت را بر من حلال کني. ان شاءالله بيايي در بهشت و از دست حضرت فاطمة زهرا (س) هم نام خودت ، آب کوثر را بنوشي و با هم در آنجا درد دل کنيم ، تو در زندگي ات خيلي زياد رنج و غصه خوردي ، خدا تو را از صابرين قرار دهد و صبرت را زياد کند و تو را از زنان بهشتي قرار دهد. مادر جان! اگر خداوند نصيب من نمود و مرا از شهدا قرار داد، تو در مقابل اين مصيبت ها صبور باش. مادرم! خيال نکني که من رفته ام و ديگر وجود ندارم ،نه اين طور نيست. به خدا قسم ما از آن لحظه اي که در دنيا بودم، جايمان بهتر و زيباتر است. دنيا دار امتحان است خيال نکنيد که استراحتگاه است هر که سختي بيشتري براي خدا ببيند ،در آخرت جاي خوبي نصيبش مي شود و هر که به خوشگذراني و لهو و لعب بگذراند ، در آخرت بايد عذاب جهنم را بچشد. جاي اصلي ما در آخرت است ، دنيا که جاي انسان نيست. فقط وسيله اي است که انسان بايد سعي کند خود را بسازد و براي رفتن به پيش خداوند آماده شود. و اما پدر و مادرم ! از شما تقاضا دارم که مبادا خداي نکرده به اين عنوان که شهيد داده ايد ، از مردم انتظاراتي داشته باشيد. اگر هم اين مصيبت تحملش خيلي دشوار است ،بدانيد که معاملة با خدا است و اجرش را از خدا بخواهيد. اگر نامهربان بوديم و رفتيم اگر بار گران بوديم و رفتيم شما در خانه ها يتان بمانيد که ما بيخانمان بوديم و رفتيم شب سه شنبه مورخ 7/11/65