«طلبة شهيد: غلامحسين ساجدي نوش آبادي» ان شاءالله اگر خدا قبول كند، در وهله اول نيت خودم اين است كه گناهاني كه في ما بين خودم و خدا كردم، پاك كنم؛ چون در جبهه زمينهاي مساعد براي انابه و توبه به درگاه خداست و جاي ديگري نيست، چون آن جاست كه انسان به خدا نزديكتر است و ميتواند درد دلي با خداي خودش داشته باشد. فارغ از تمام وابستگيها و زرق و برقهايي كه پشت جبهه، جلوي چشم انسان هست و انسان را به خود مشغول كرده، اين جا نيست، فارغ البالي است كه انسان ميتواند يك رابطه عارفانه و عاشقانه ميان خودش و خداي خودش داشته باشد. اما انگيزه اصلي كه ميخواهم به جبهه بروم، اين است كه دين اسلام در معرض خطر است، اگر ماها نرويم چه كسي برود؟ همانطوري كه در صدر اسلام، اسلام نياز به خون داشت و هفتاد و دو تن در كربلا خون خودشان را به پاي درخت اسلام ريختند، در زمان حال نيز اسلام عزيز احتياج به خون دارد و اين جوانها هستند كه بايد خون ناقابل خودشان را به پاي درخت اسلام بريزند. من به سهم خودم اگر اين لياقت را داشته باشم و اين قابليت را داشته باشم كه خونمان پاي درخت اسلام ريخته بشود، به جبهه ميروم. وظيفه ماست و برگردن همه ماست كه اسلام عزيز را ياري كنيم. خداوند متعال در سوره توبه ميفرمايد: «يا ايها الذين امنوا ما لكم اذا قيل لكم انفروا فيسبيلالله اثاقلتم اليالارض ارضيتم بالحيواه الدنيا من الاخره فما متاع الحيوه الدنيا فيالاخره الا قليل» )توبه/ 38 ) اگر شما به جبهه نرويد، جهاد نكنيد و اسلام را ياري نكنيد «...يعذبكم عذاباً اليما...» (توبه/ 39 ) خدا شما را به عذابي دردناك مبتلا ميكند و «...يستبدل قوماً غيركم...» (توبه/ 39) اگر شما دين خدا را ياري نكنيد، خداوند يك قومي ديگر ميآورد به جاي شما اسلام را ياري ميكند «...ولاتضروه شيئا...» (توبه/ 39) پس نرفتن شما به جبهه و ياري نكردن اسلام ضرري به خدا نميرساند، بلكه اين عدم سعادت و بي لياقتي خودمان را ميرساند كه به جبهه نرويم. انگيزه خودمان اين است كه ميخواهيم طبق گفته مولا علي - عليهالسلام- كه ميفرمايد: بهشت درهاي متعددي دارد و جهاد، دري ازدرهاي بهشت است «فان الجهاد باب من ابواب الجنة»، من ميخواهم از اين در داخل بشوم كه دنباله اين خطبه كه خطبه 27 نهج البلاغه است، ميفرمايد: «فمن تركه رغبه عند البسه الله ثوب الذل و شمله البلاء» اگر جهاد را ترك كنيد و نرويد، خدا جامه ذلت و خواري به شما ميپوشاند. من ميخواهم به سهم خودم اين جامه ذلت و خواري بر تنم پوشيده نباشد. ميخواهم اگر خدا توفيق بدهد، سرفراز و سربلند معبود خودم را ملاقات كنم و اين را از مولا علي - عليهالسلام- ياد گرفتيم «فوالله ما غزي قوم قط في عقر دارهم الا ذلوا» به خدا قسم هيچ قومي در ديار خودشان نجنگيد مگر اين كه خوار و ذليل شدند. بايد هجرت كرد، از خدا ميخواهم كه اول هجرت از آن رذائل اخلاقي كه در وجودمان هست، واقعاً هجرت است، اول آن را ميخواهيم كه خدا نصيبمان كند، بعد انشاءالله اگر لياقت آن را داشتيم كوله بارمان را برميداريم، به اميد خدا عازم جبهه ميشويم. تا آنجايي كه در توانمان هست، سعي ميكنيم سالم باشيم، به اسلام خدمت كنيم. اگر كه مشيّت خدا بر اين قرار گرفت كه در اثناي راه، جان ناقابلمان فداي اسلام شد فبه المراد. اميدوارم كه خداوند به همه ماها توفيق خدمت به اسلام را عطا بفرمايد. اين انگيزه من بود كه به جبهه حركت كردم و رفتم. در پاسخ به اين سوال كه شما عازم جبهه هستيد به برادران پشت جبهه چه پيامي داريد؟ ميفرمايد: پيامي كه اين حقير لياقتش را داشته باشم به برادران عزيز بدهم نيست، ولي خوب، براي اين كه بايد به همديگر وصيت كرد، «اوصيكم بتقوي الله . .» علي - عليهالسلام- فرمود: شما را وصيت ميكنم به تقوا و پرهيزكاري. من در وهله اول وصيت ميكنم به آنها كه پرهيز كنند از كارهايي كه خدا به خشم ميآيد، تقوا داشته باشند، تقواي خدا را پيشه كنند و در وهله دوم مواظب باشند كه خداي ناكرده با نرفتنمان به جهاد، جبههها خالي نماند، خداي نكرده اگر ضعفي در جبهه ها ايجاد بشود، باعث شكست اسلام ميشود. اين حقير از آنها ميخواهم آنها كه ميتوانند كوتاهي نكنند و به سوي جبهه ها روانه شوند، اسلام را در اين موقعيت ياري كنند و بدانند كه سربلند و سرفراز خواهند بود. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته (برگرفته از نوار مصاحبه شهيد در خط مقدم)