«طلبة شهيد: ابراهيم رجايي» با درود به رهبر كبير انقلاب، امام خميني و سلام بر شهيدان گلگون كفني كه از جان و مالشان گذشتند و به لقاءالله پيوستند و با ايثار خون خود نهال مقدس اسلام را آبياري كردهاند. چند كلمهاي به عنوان وصيتنامه براي شما برادران عزيز مينويسم، اميدوارم مرا ببخشيد. اين جانب ابراهيم رجايي، فرزند حاج شيخعلي، آرزوي رفتن به جبهه را داشتم و خداوند اين توفيق را به من داد. گر چه من اين لياقت را در خود نميديدم و اين لطف خدا بود كه شامل حال من شد و خدا را شكر ميكنم كه مرا موظف كرد كه در چنين راهي گام بردارم و ميخواهم برايتان بگويم چه چيز باعث شد كه من خود را آماده كردم براي جبهه رفتن. من به خود احساس مسئووليت كردم كه چرا نميروم دين خودم نسبت به ميهن عزيز و ملت ايران و اسلام عزيز ادا كنم؟ و اميدوارم كه خداوند ما را به آن آرزويي كه در دل داريم برساند انشاءالله و پيامي كه براي شما مردم عزيزي كه با جان و مالتان از ايران و اسلام عزيز دفاع ميكنيد اين است كه: اطاعت از امر رهبر يكي از واجبات شما باشد. يك وقت خداي نخواسته مردم كوفه نشويد و حسين زمان خود را تنها بگذاريد. پيامي ديگر براي محصلين است و آن اين است كه: شما در طلب دانش بسيار كوشش كنيد؛ زيرا شما اميد آيندة مملكت هستيد و پيام ديگر هم براي كشاورزان عزيز است و آن اين است كه: كشاورزي خود را توسعه دهند تا اين كه ديگر ما متكي باشيم و محتاج به كشورهاي خارج نباشيم بلكه صادر هم بكنيم. و چند جملهاي درباره آيه هاي شهادت برايتان مي نويسم: «ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياءٌ عند ربهم يرزقون» (آل عمران/169) آنان که در راه خدا کشته مي شوند مرده نيستند بلکه آنان زنده اند و به حيات ابدي خود رفته و نزد خداوند روزي مي خورند. اميدوارم كه اين توفيق نصيب ما هم بشود و به آنها بپيونديم و با شهداي كربلاي حسين –عليه السلام- و كربلاي ايران محشور شويم. من از درگاه خداوند اين آرزو را دارم كه در راه مقدس اسلام شهادت حقيقي را نصيبم كند و از شما برادران تقاضا ميكنم كه براي پيروزي رزمندگان و براي اين كه خدا شهادت را نصيب من كند دعا كنيد؛ زيرا كه من آرزوي چشيدن شربت شهادت را دارم. حال چند كلمهاي در بارة مقام شهيد برايتان مينويسم: در اسلام وقتي كه ميخواهند مقام كسي را بالا ببرند، ميگويند: «مقام فلان شخص برابر است با مقام شهيد» و يا ميخواهند كار كسي را مثال بزنند ميگويند: «فلاني اجرش برابر است با اجر شهيد». آري؛ منطق شهيد منطق ديگر است. منطق شهيد سوختن و روشن کردن است؛ منطق حل شدن و جذب شدن است در جامعه، براي احياي مردم، مخصوصاً مردمي كه تحت تأثير خون قرار ميگيرند و كلمه ديگري نميتواند جاي كلمه شهيد را بگيرد. حال ببينيم خون شهيد چه ميكند: خون باصري و عصاريان چنان روحيه برادران ما را قوي كرده است كه مي گويند: «يا رب! کي خواهد بود که ما هم مثل آنها به ديدار خداي خود برويم و به آنها بپيونديم». شهيد، تنها ارزش او اين نيست كه در برابر دشمن بايستد و يا از دشمن بخورد؛ اگر تنها اين بود، بايد بگوييم وقتي كه هدف گلولة دشمن قرار ميگيرد و خونش بر روي زمين ميريزد، آيا خونش به هدر رفته است؟ نخير، هيچ وقت خون شهيد هدر نميرود و خون شهيد بر زمين نميريزد؛ خون شهيد هر قطرهاش تبديل به صدها قطره و هزارها قطره ميشود و وقتي كه بر زمين ميافتد و جان ميسپارد، جان دادنش باعث اين ميشود كه صدها هزار نفر خون در رگهايشان به جوش ميآيد و با سرعت زياد دنبالة راه شهيدان را ادامه ميدهند و ميروند تا به مقصدشان برسند و ديگر خون شهيد بلكه به دريايي از خون ميگردد و در پيكر اجتماع وارد ميشود. در صدر اسلام در ميان شهداي زمان پيغمبر، آن كه از همه بيشتر ميدرخشيد به او لقب «سيدالشهدا» يعني سالار شهيدان در آن زمان ميدادند و آن شخص، حمزهبن عبدالمطلب، عموي بزرگوار پيغمبر بود كه در جنگ احد شهيد شد. بعد از حادثة عاشورا و شهادت امام حسين -عليهالسلام- كه همة شهادتها را تحتالشعاع قرار داد، لقب سيدالشهدا به ايشان دادند و به حمزه هم سيدالشهدا ميگفتند؛ ولي سيدالشهدا، مخصوص امام حسين –عليه السلام- است و حمزه، سيدالشهداي زمان خودش بود؛ ولي امام حسين –عليه السلام- سيدالشهداي زمانها است. اما سيدالشهداي زمان ما كه بوده؟ سالار شهيدان ما، بهشتي مظلوم بود که مظلوم آمد و مظلوم رفت و همچون جدش حسين –عليه السلام- مظلوم واقع شده بود. اگر شهيد مظلوم ميخواست در برابر توطئهها و تهمتهايي كه به او ميبستند بايستد و به مبارزه بپردازد در آن زمان اغتشاش برپا ميشد؛ بلكه ايستاد، اما سكوت كرد تا اين كه به مرحلة شهادت نايل آمد و شهادتش چنان تيشهاي بر ريشه بنيصدر خائن زد كه همچون زني از كشور فراري شد. بهشتي با خونش فهماند كه چه كسي بر مردم حكومت ميكند و با هوشياري، مردم غيور اين خائن را از كشور خود راندند. امام ميفرمايد كه: من در هر پستي كه احساس خطر بكنم، مسئوولش را عوض ميكنم و شما مردم خدا را شكر كنيد كه چنين رهبري را به شما داده است که اين رهبر با هوشياري کامل، ملت را از خواب گران غفلت بيدار ساخت و ملت را از چنگال طاغوت و طاغوتيان رهايي بخشيد. من از شما مردم شهيد پرور گناباد تقاضا ميكنم كه دعا كنيد كه خدا بر طول عمر رهبر عزيزمان بيفزايد و وصيت ديگرم به شما مردم اين است: در دنبالة راه و خط رهبر حركت كنيد. مبادا شما را از اين راه مقدس منحرف كنند؛ اگر خداي نخواسته از اين راه منحرف شديم، ايمان خود را از دست دادهايم و اگر ايمان خود را از دست داديم، سلاح خود را از دست دادهايم؛ زيرا كه سلاح ما ايمان است. و اين بهترين سلاح خود را بر زمين نگذاريد؛ زيرا كه پيروزي در گرو ايمان شما است و بايد در راه مقدس اسلام همه با هم بكوشيم و راه شهيدان را ادامه بدهيم تا به پيروزي كامل رسيم و امروز درصدد انتقام خون شهيدان هستيم و انتقامشان را از تو ميگيريم اي آمريکا!! برادران! آنهايي كه رفتند كار حسيني كردند و شما كه مانديد، بايد كار زينبي بكنيد. ما امروز دل از دنيا بر گرفتهايم و به سوي الله حركت ميكنيم و شما برادران و خواهران براي ما دعا كنيد كه پيروزي را برايتان به ارمغان بياوريم و پيروزي نهايي آن وقتي است كه خواهد بود كه انتقام خون شهيدان را از شهيدكشان به بگيريم. دل بـر کـن از دنيـا تو از بنيـان تا پر شود قلب تو از عشق و هم از ايمان بايد مـن و تـو اي بـرادر جـان هــم پشـت هـم باشيـد و هـمپيمـان براي حـفظ ميهن عزيزمان ايران براي زنده نگهداشتن اسلام و هم قرآن آن زمان كه تنها دم سر براي آزادي دست خود ز جان شستم از براي آزاري تا مگر به دست آرم دامن وصالش را ميدوم بـه پـاي ســر در قفـاي آزادي اگر شهيد شدم به من ناكام نگوييد زيرا هيچ كامي بالاتر از شهادت نيست. ضمنا مقداري پول به مبلغ نه هزار تومان دارم بعد از مجلس تعذيهام، هر چه ماند بر سر فقرا تقسيم شود و 15 تومان قرض دارم؛ فراموش كردهام بدهم، بدهيد و محل دفنم هر كجا كه پدر و مادرم تعيين كنند. والسلام عليکم و رحمه الله و برکاتهتاريخ 19/11/60