«روحاني شهيد: محمددرويشي اميري» اللهم وفقنا لما تحب و ترضي. اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا. الهي ان خذلتني فمن ذا الذي ينصرني و ان حرمتني فمن ذا الذي يرزقني. گر من از باغ تو يک ميوه بچينم چه شود يا رب اندر کنف سايه آن سرو بلند پيش پايي به چراغ تو ببينم چه شود گر من سوخته يک دم بنشينم چه شود خداي را شکر که بر اين بنده عاصي منت نهاد تا در راه رضوان او قدم در پيش نهم. خداي را شکر بسيار بايد که اين همه نعمات وافره را بر اين وجود نازل و غافل ارزاني داشت. خدايا! تو را شکر که اين جان بيقدر را از ضلالت به هدايت کشانيدي. خدايا خسته و دلشکستهام ، از اين حيات پست از پرده سياه گناه که بر ديدگانم زده شده است و مانع رويت خورشيد حقيقت ميشود. خدايا! ديگر تاب شنيدن گامهاي ديو سياه گناه و معصيت را ندارم که در هر لحظه از حياتم بر روحم گام مينهد. خدايا خوش دارم همچون کبوتري آزاد از هر قيد و بندي سبکبال و بيقرار درآسمان عشق به سوي نردبان حقيقت به پرواز درآيم. خدايا آن لحظه را بر من ارزاني دار که روحم پاک شود و قلبم همچون آب زلال شفاف و از قفس تنگ اين دنياي فاني رهانيده شود. يضرب سيفک فعلي حياتا ابدا لان روحي قد طاب ان يکون فداک اگر به ضرب شمشير تو کشته شوم زندگي جاويد پيدا ميکنم. به خاطر اين وقتي که روحم پاک شود، فدايت ميشود. سلام بر شما اي پدر بزرگوارم. دستانتان را با لبهاي تشنه شهادت بوسه ميزنم و ملتمسانه از شما تقاضا دارم که از نافرمانيهايم اغماض کني و درگذري. اميدوارم ازاين که نتوانستم فرزندي نيکو براي شما باشم اين حقير را عفو فرماييد و از پروردگار بزرگ بخواهيدکه ازاين بندهاي که پردة گناه و معصيت روح او را گرفته است و حقيقت بر قلب او نتابيده است، درگذرد. پدر عزيزم! برايم قرآن تلاوت نماييد، دعا کنيد تا شايد بار معاصي کمتر گردد و سبکبال شوم و با رويي گشاده به فوز عظيم نائل آيم.