شهيد عباس حسن نژاد - وصیت نامه شهید عباس حسن نژاد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وصیت نامه شهید عباس حسن نژاد - نسخه متنی

عباس حسن نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شهيد عباس حسن نژاد

استان گلستان > شهرستان گرگان

وصيت نامه

بسم الله الرحمن الرحيم «وصيت نامة طلبة شهيد: عباس حسن نژاد» «من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظرو ما بدلوا تبديلاً» از مومنين مرداني هستند که راست گفتند آنچه را با خداي خويش عهد و پيمان بستند پس گروهي در اين راه شهيد شدند و گروهي در انتظار شهادت بسر ميبردند و تبديل نکردند عهد خود را. با درود و سلام بر مهدي زهرا(س) و با درود و سلام بر نائب برحقش حضرت امام خميني و با درود و سلام بر مادران پاک دامن شهدا که چنين جوانان پاکي از دامن آنها براي ياري اسلام متولد شدند و ميشوند. عزيزان! ميدانيد که سخن دل را نميتوان با قلم نگاشت، آنهم در شرايطي که انسان خود را در کربلاي زمان ميبيند، اما چه کنم که ميخواهم با شما و همه مظلومان تاريخ چند کلمهاي درد دل کنم. به ناچار با قلم ناتوان و شکستهام بايد بنويسم، باشد تا شما به کلمات من روح حيات بخشيد. از اين که خداوند متعال به من قوّتي عنايت کرده تا بتوانم در راهش بجنگم شکرگذارم و بسيار خوشحالم که در جمع عاشقان حسين>ع< قرار گرفتهام و با اين کاروان عازم کربلاي حسين(ع) ميباشم. اي خداي بزرگ! تو ميداني که در دنيا آدمهايي هستند که در ظاهر زندهاند، نفس ميکشند، راه ميروند، حرف ميزنند، زندگي ميکنند، اما در حقيقت اسير دنيا و برده زندگي و ذليل حوادث هستند و از خود اراده و اختياري ندارند و در مقابل مرگ، وحشتزده و زبونند و براي آنکه زندگي کنند آنچنان به ذلت و اسارت تن در ميدهند و در قفس احتياجات کثيف مادي اسير ميشوند. اما انسانهاي آزاده، ممکن است کوتاه زندگي کنند، ولي تا آنجا که زنده هستند براستي زندگي ميکنند و از کسي و چيزي نميهراسند و محکوم اراده ديگران نيستند و هيچ چيزي آزادي آنها را محدود نميکند و هنگامي که مرگ فرا ميرسد با کمال افتخار و شرف آن را ميپذيرند و زندگي پرثمر ديگري را شروع ميکنند. اي خداوند بزرگ! دست از جهان شستهام و براي ملاقات تو، به کربلاي جنوب ميآيم و از تو ميخواهم که مرا با اصحاب حسين(ع) محشور کني. آرزو دارم که بر خاک داغ جنوب در خون بغلطم و به ياد عاشوراي حسين(ع) خود را در قدم مقدسش بيافکنم و اين عُقده چندين ساله را که بر دلم فشار ميآورد برآورده سازي. اي حسين جان! در کربلا تو يکايک شهدا را در آغوش ميکشيدي، ميبوسيدي، وداع ميکردي. آيا ممکن است هنگامي که من نيز به خاک و خون خود ميغلطم تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاري و عطش عشق مرا بتو و به خداي تو، سيرآب کني؟ و شما پدر و مادر عزيزم! هم اکنون که وظيفه خود ديدهام که به نداي رهبرم جواب دهم، جان بر کف جهت نابودي کفر و نفاق با سلاح آتشين و قلب پرخروشم، با کاروان حسين(ع) عازم کربلاي جنوب ميشوم. و اما اي پدر و مادرم! من براي اسلام و دين قرآن و کشورم شما را ترک ميکنم ولي روحم کنار شما است. و از شما خواهران و برادران عزيزم ميخواهم که در شهادت من گريه بکنيد، اما نه آن طوري که منافقين از خدا بيخبر خوشحال شوند. و اما اي پدر بزرگوارم! تو چقدر شجاع بودي که به من گفتي: ما در اين انقلاب سهمي نداريم و از شما سوال ميکردم چرا، ميگفتي: چون که شهيد ندادهايم و تو بودي ميگفتي: بايد يکي از خانواده ما هميشه در جبههها باشد. و تو اي مادر عزيزم! از تو ميخواهم که مرا ببخشي و شيرت را بر من حلال کني و ناراحت نباشي که فرداي قيامت پيش زهرا(س) روسفيد هستي. اي مادر عزيزم! من نميتوانم به تو بگويم که گريه نکن، زيرا تو مادري و مادري که شبها را بيدار و با چشماني پر از خواب به صبح رساندي. امام را تنها نگذاريد و همواره جان بر کف، گوش به فرمان اين روح خدا باشيد؛ زيرا او بود که با رهبري پيامبرگونهاش ما را از ورطه سقوط و هلاکت به اوج انسانيت و شرافت رسانيد. و ديگر اين که روحانيت مبارز، اين مشعلداران راه حق و حقيقت و اين فريادگران سالهاي خفقان را ياري کنيد و از کلمات گهربارشان تبعيت کنيد و خارج نشويد، زيرا کلمات آنها، کلمات امام و کلمات امام، کلمات مهدي(عج) و کلمات مهدي(عج) کلمات خداونداست.

/ 1