شهيد ملک جروقي - وصیت نامه شهید ملک جروقی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وصیت نامه شهید ملک جروقی - نسخه متنی

ملک جروقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


شهيد ملک جروقي

استان آذربايجان شرقي > شهرستان ميانه

وصيت نامه

بسم الله الرحمن الرحيم با سلام محضر مبارک منجي عالم بشريت و آخرين ذخيره الهي در دنيا و با درود فراوان حضور مبارک رهبر جهان تشيع امام خميني (رحمه الله عليه) و نائب بر حق امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) وبا سلام به حضور گلگون کفنان که هميشه و در همه حال شاهد و ناظر هستند، مخصوصاً عزيزانم محجوبي، جروقي، قاسمي، شهيدي و... که با ريختن خون سرخ خويش مسئوليت خود را به امام رسانده و مسئوليت سنگيني را به عهدة تمام باز ماندگان گذاشتند و با سلام به حضور تمام کساني که به تعلقات دنيوي پشت و پا زده و پيام شهيدان شامل حالشان شده و ميخواهند راه شهيدان را طي کنند. وفقهم الله تعالي انشاء الله... بنده ملک جروقي فرزند قربانعلي جروقي با اقرار به وحدانيت خداوند و اقرار به اين که حضرت محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) آخرين فرستاده خداوند و حضرت (علي عليه السلام) وصي وي و امامان، فرزندان وي مي باشند و اقرار به اين که بعد از مرگ حساب و قيامتي و... است و اقرار به اين که امام خميني (رحمه الله عليه) ولي فقيه واجب الاطاعه(طبق آيه اطيعوا....) ميباشد. بنده بنا بر وظيفه شرعي خود کلماتي را به عنوان وصيت عرض ميکنم، اولين حرفم با پدر و مادر عزيزم اين مي باشد که در بزرگ کردن اين بنده رو سياه خداوند چه زحمت هايي را متحمل شده اند و در آخر هم فرزندي که به دلخواه باشد براي آنها نشدهام. قبل از هر چيز به طور عاجزانه و تواضع کامل از شما ميخواهم که به بزرگواري خودتان مرا حلال کنيد تا شايد مشمول رحمت الهي قرار بگيرم و از همين جا که شايد (خدا مي داند) آخرين لحظات عمرم باشد، دست شما را مي بوسم که با تلاش پيگير خودتان ما را با لقمة حلال بزرگ کرده و زبان ما را با نام خدا باز کرديد و در حدّ امکانتان خدا را به ما شناسانديد و در تربيت ما چه زحماتي را کشيديد تا يک فرد مسلماني به جامعه تحويل بدهيد. پدر و مادر عزيزم! من باز هم از شما عذر ميخواهم از اين که نتوانستم براي شما فرزندي خوب باشم، نتوانستم دين و وظيفة خودم را نسبت به شما انجام بدهم و تا آن جا که چيزي جز آزار واذيت به ذهنم نميرسد که به شما انجام داده باشم از اين بابت باز هم ميخواهم، مرا حلال کنيد. دومين مطلبي که ميخواهم، ذکر کنم اين است که پدر و مادر عزيزم! من اين بار نيز که به جبهه آمدم به دلخواه خود و با تصميم خود به اينجا آمدهام و هيچ اجباري در کار نبود فقط خود را در برابر خداوند و خون شهدا مسئول دانسته به جبهه آمدهام تا وظيفه ام را انجام بدهم که اگر در اين راه شهيد شدم به آرزوي ديرينة خود که چند سال است در انتظار آن هستم رسيدهام. پدر و مادر! ميدانم که در محل خودمان مورد مذمت قرار خواهيد گرفت و به شما خواهند گفت که الحمدالله فرزند ما نرفت که کشته بشود ولي خداوند چه قدر ظريف جواب اينها را داده و فرموده (و لاتحسبن الذين...) اگر آنها اين حرف را ميزنند به خاطر اين است که بگويند فرزندان ما به امر خداوند که فرمود:(جاهدوا في سبيل الله) و چندين آيات ديگر که دلالت بر وجوب جهاد دارد؛ نرفت، به خاطر اين که چند روزي هم در اين دنيا بمانند و مثل حيوان نشخوار کنند، ولي خداوند در جواب اينها ميفرمايد که اينها حيات ابدي را خريدهاند. لکن شما نمي فهميد، پدر و مادر اگر اين توفيق الهي شامل حالم شد، بدانيد که مورد آزمايش الهي قرار گرفته( طبق آيه صريح قرآن) لذا سعي کنيد که صبور بوده که خداوند با صابران است، البته اين حرف به آن معنا نيست که بگويم برايم گريه نکنيد نه بلکه تا آن جايي که ميتوانيد برايم گريه کنيد و مجالس عزاداري بر قرار سازيد و ... ولي مواظب باشيد حرفي نزنيد که بر خلاف رضاي الهي باشد، هميشه رضاي الهي را در نظر داشته باشيد و هميشه راضي به قضاي وي باشيد. پدر و مادرم! از شما عاجزانه تقاضا دارم به مدت 5 سال برايم قضاي نماز به جا آوريد البته علت اين امر اين است که بعداً متوجه شدم در قرائت نماز اشکال داشته که اينها همه لازم الادا مي باشد. يک روز قضاي روزة رمضان و دو روز قضاي روزه به سبب نذري که دارم، اميدوارم بجا آوريد. بنا بر احتياط هم صد تومان صدقه براي شهدا بدهيد که اين هم به خاطر نذر ميباشد. مقداري هم به صندوق ميانجيها مقروض هستم که لازم است ادا بشود. ضمناً آن مقدار کتابي که به درد خواهرانم ميخورد برداشته و باقي را وقف مدرسة مان (وليعصر) کنيد، الحمدالله ديگر از مال دنيا چيزي ندارم و هزار متأسفانه هم در راه رضاي پروردگار کاري را انجام ندادهام لذا با دست خالي از اين دنيا ميروم، تنها چيزي که دارم فقط اميد به رحمت و تفضّلات پروردگارم هست، از شما هم اميد دارم که برايم زياد دعا کنيد تا شايد فضل الهي شامل حال ما هم باشد. از طرفي از تمام فاميلها و از تمام اهل «تازه کند» حلاليت بطلبيد و نيز از طرف من از تمام دوستاني که مرا مي شناسند و آزارم به آنها رسيده حلاليت بطلبيد، البته شما هم انشاءالله ما را به خاطر اذيتهايم حلال خواهيد کرد. و اما خواهرانم! متوجه رسالت سنگين که بر دوششان آمده است، باشند لذا براي اداء اين رسالت سعي کنند خودشان را از آلودگيهاي دنيا پاک کرده و خود را در دامن اهل بيت (عليهم السلام) بياندازند و سعي کنند خط امام را پيدا کرده و طبق آن حرکت کنند و سعي کنند خود را متصف به صفات اهل بيت (عليهم السلام ) مخصوصاً حضرت فاطمه و حضرت زينب( سلام الله عليهما) نمايند البته سعي نکنند مثل کساني باشند که به اسم اين که ما دختران زينبيم کارهايي را انجام ميدهند که بر خلاف رضاي آنها و خداوند ميباشد بلکه سعي کنند مثل اينها حرکت کنند و در همه جا متوجه رضاي خداوند باشند، متوجه وظيفه خود باشند و طبق وظيفه عمل کنند. از برادر عزيزم هم ميخواهم که ندا و الهام را خوب تربيت کند، متوجه رسالت خويش باشد، وظيفة خود را بهتر از پيش انجام بدهد و هميشه رضاي الهي را در نظر داشته باشد حافظ ولي فقيه که اين اموالان در دست امام خميني (رحمه الله) مي باشد، باشد. از دوستان خوب خودم آقايان نور محمدي و قرباني که چند سالي را در يک جبهه با هم تلاش کرديم و شايد در اين چند سال آزاري به آنها دادم؛ ميخواهم که اولاً به بزرگواري خودشان ببخشند و اينها متوجه رسالت سنگين خويش باشند. مخصوصاً سعي کنند علت شهادت اين عزيزان را براي اهل «تازه کند» تفهيم کنند و هرگز اجازه ندهند تبليغات سويي نسبت به اين خونها بکنند، به خدا قسم اگر در اين راه سستي کنيد من در فرداي قيامت شما را رها نخواهم کرد و از شما پيش پروردگارم شکايت خواهم کرد. پس اميدوارم بيش از پيش تلاش و کوشش کنيد. ضمنا تهمت هايي که براي ما به خاطر اغراض مادي و به خاطر اين که خودشان را در قلب کساني جاي بدهند و يک مقدار از دنيا بيشتر نشخوار کنند؛ ميزدند، اينها را نخواهم بخشيد و تمام کساني که اين تهمتها را ميشنيدند و خلاف آن را ميدانستند ولي به خودشان اجازه دخالت نميدادند... مينشستند و گاهي هم لبخند تمسخر آميزي ميزدند، اينها را هم نخواهم بخشيد و در فرداي قيامت از دست اينها نسبت به پروردگارم شکايت خواهم کرد که با اوست چگونه با ما رفتار نمايد. ضمناً خواهش ميکنم اينها را به گوش آنها برسانيد. برادران! از حاج مجيد آقا هم از طرف ما تشکر کرده و از وي بخواهيد مرا به خاطر اذيتها به بزرگواري خودش حلال کند، ايشان مثل پدر مهربان دست ما را ميگرفتند و به سوي پروردگار هدايت ميکردند و انصافاً که در اين راه چه قدر تلاش کردند و چه زحماتي را متحمل شده اند زبان ما قاصرتر از آن است که بتوانيم نسبت به زحمات ايشان تشکر کنيم فقط اجر اينها با خداست. انشاءالله... از طرف من از تمام دوستان مخصوصا آقايان داداشي، مقيمي، احمدي، واعظي، رايگاني...حلاليت بطلبيد و از اينها بخواهيد مرا حلال کنند. از طرف من از تمام دوستاني که مرا مي شناسند و با اينها برخورد داشتيم بخواهيد که مرا حلال کنند. ضمناً از چهل مؤمن که مرا ميشناسند، بخواهيد که پيش خداوند اقرار کنند که من بنده اي بودم که نسبت به وي ايمان داشتم و... در آخر، پدر و مادرم! راضي نيستم آن کسي که بر خلاف خط امام حرکت ميکند و شايد در برابر اين موضع گيري ميکند؛ در مجالس عزاداري من شرکت کنند( و اين فرق نمي کند که فاميل باشد ياغيره) البته مجبور نيستيد که جلوگيري کنيد ولي اين را به آنها برسانيد. «به اميد پيروزي نهايي رزمندگان اسلام.»

استان: آذربايجان شرقي

شهرستان: ميانه

تولد: 1341

شهادت: 7/11/1365-نهرجاسم

/ 1