بسم الله الرحمن الرحيم «طلبة شهيد: يدالله تاجي» «شهر كرد» «و جاهدوا في الله حق جهاده هو اجتباكم و ما جعل عليكم في الدين من حرج مله ابيكم ابراهيم هو سماكم المسلمين من قبل و في هذا ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهداء علي الناس فاقيموا الصلوه و اتوالزكوه و اعتصموا بالله هو موليكم فنعم المولي و نعم النصير.»(حج-78) به نام الله پاسدار حقيقي خاك شهيدان و با سلام و درود خدمت يگانه رهبر عالم بشريت، امام زمان(عجل الله تعالي فرجه) و نايب بر حقش امام خميني. با سلام و درود خدمت تمامي خانوادههاي شهداي انقلاب اسلامي و شما امت حزب الله. ابتداي سخن، شهادت به يگانگي و ابديت خداوند ميدهم، شهادت به رسالت رسولش و امامت 12 پيشوا ميدهم، شهادت ميدهم كه قيامت حق است، ميزان حق است، قبر حق است و بهشت و جهنم حق است. خدايا! امروز كه به من اين توفيق را دادهاي تا بتوانم در مورد گذشتهام فكري كنم و از گذشتة خود طلب آمرزش كنم، پس هدايتم كن تا بتوانم آنچه را مورد رضاي تو است بنويسم و از آنچه رضايت تو در آن نيست چشم بپوشم. خدايا! اگر به تمامي مردم عيوبم را پوشاندي، بر خودت كه آشكار است، پس چگونه با اين همه عيب بخواهم براي افرادي صالح سخن بگويم؛ ولي از تو كمك ميخواهم و ميدانم كه تو كمكم ميكني. مردم! روي سخن را از آغاز تا انتها ميخواهم با شما داشته باشم، زيرا شما را خيلي دوست ميدارم و هميشه سعي كردم كه در شادي و غمتان شريك باشم، پس اينك كه اين وصيت نامه را مينويسم روزي است كه شايد 2 الي 3 روزي بيشتر به عمليات باقي نمانده پس همگي بايد بدانيد در چنين لحظاتي انسان هيچ چشمداشتي به دنيا ندارد، دنيا را مانند كفش پارهاي ميداند كه هيچ ارزشي ندارد و اين را نيز از مولايش آموخته است. امروز سخن از اسلام و كفر است. زمان حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) دوباره تكرار شده است؛ اما شايد از جهاتي مشكل تر از آن زمان باشد؛ زيرا آن روز ملت حاضر در صحنه هميشه با پيامبر در ارتباط بودند و اگر لازم ميشد با معجزات آن حضرت روبرو ميشدند. آن روز جنگ مرد با مرد و شمشير با شمشير بود اما امروز ما ملتي هستيم كه تنها اسم پيامبر را شنيدهايم و قرآنش را خواندهايم؛ ولي با كمك خداوند توانستيم كه راه حق را برگزينيم و دنباله رو رهبر و مولايمان باشيم. جنگ امروز، مثل جنگ صدر اسلام نيست و ظاهراً آتش و دود و خون است. جنگ امروز نزديك و دور ندارد، من و تو ندارد. امروز، روزي است كه زيباييهاي دنيا آن چنان زياد شدهاند كه دل هر انساني را به خود جذب ميكنند. پس امروز، جنگ در ميدان رزم، هم جهاد اصغر است و هم جهاد اكبر؛ زيرا كسي كه بتواند از تمام لذايذ دنيا چشم بپوشد و پا به ميدان نبرد بگذارد از تمام زيباييهاي زودگذر چشم پوشيده و دنيا را لگدكوب كند، زيبايي آخرت را ميبيند و درك ميكند. آن كسي كه اين دنيا را هيچ ميانگارد، حتماً اعتقادي محكمتر دارد، آنكسي كه اين همه زيبايي را هيچ ميانگارد، حتماً زيباتر از اين را ميبيند. آري! براي عاشق، ديدن روي معشوق از هر زيبايي زيباتر است. اي عزيزان! شما را به جان امام زمان - عجل الله تعالي فرجه- قسم ميدهم كه لحظهاي بنشينيد و به پدر و مادرتان فكر كنيد. آن هايي كه روزي شما را نوازش ميكردند و دوستتان ميداشتند امروز كجايند، مگر نه اين است كه امروز همگي آنها زير خروارها خاك خوابيدهاند، آن پدران و مادراني كه از دستها و چهرهشان... همگي شما ميدانيد، همان طوري كه شما عزيزان همشهري هميشه با رنج و زحمت بچههايتان را بزرگ كردهايد و آنها را دوست ميداريد، مي دانيد كه پدر و مادر من هم به سهم خود بچههاي خود را با رنج و مشقت فراواني بزرگ كرده اند و آنها را دوست دارند؛ ولي موقعي كه مسألة اسلام و كفر را ميدانند از خود نيز ميگذرند، فرزند كه سهل است. پس اي پدر و مادر عزيزم! ميدانم كه آرزو داشتيد تا باشم، با اين همه مشقت كه بردهايد و با اين همه كه فرزندتان را با مريضي از دست دادهايد، موهايتان را سفيد كرديد، قدتان خميده شد، ولي همه اين ها را تحمل كرديد؛ و شايد اين آرزو را داشتيد كه همة ما فداي اسلام شويم، همانطور كه در صدر اسلام فدا شدند، پس اينك از شما پدر و مادر ميخواهم كه مثل آن مادري باشيد كه سر فرزندش را موقعي كه دشمن برايش برد، او متقابلاً به طرف دشمن پرت كرد و گفت: كسي كه چيزي را در راه خدا داده پس نميگيرد. پس اينك نوبت تو است، استوار بايست، محكم باش، با صداي بلند گريه نكن، اگر هم گريه ميكني براي مظلوميت امام حسين (عليه السلام) گريه كن، نه براي من. ولي اي مردم! سخني با شما دارم. مردم! شما را به تقوا، تقوا، تقوا توصيه ميكنم، اما بعد امام را تنها نگذاريد... آدمي كه حيات ندارد پول ميخواهد چكار، زيبايي ميخواهد چكار؟ شما اگر همگي قبر مرا با طلا ببنديد به چه كارم ميآيد؟ تازه مگر انسانيت در پول خلاصه ميشود؟ مگر انسان با پول دار بودن اين همه عزيز ميشود؟ شما را به خدا سوگند ميدهم لحظه اي براي رضاي خدا فكر كنيد و دست از اين حرفهاي بيهوده گفتن بكشيد و من دلم براي اين افراد ميسوزد؛ زيرا كه امروز اگر كسي هم نتواند جلويشان را بگيرد، فردايي وجود دارد كه دادگاه عدل در مقابل همين افراد حزب الله محاكمةشان ميكند و ديگر آن روز دير شده پس تا دير نشده است به خود بياييد و دست برداريد. والله اگر همگي شما هم عليه اسلام متحد شويد؛ گردي بر دامن اسلام نمينشيند و اگر ايمان بياوريد باعث افتخار براي اسلام است. اما سخني هم با دوستان و آنهايي كه از اول با هم بوديم دارم. دوستان! در هر لباسي كه هستيد خداوند ياورتان باشد و قدمهايتان در راه اسلام استوار باد. پس اي عزيزان! بدانيد راهتان برحق است، راهي كه ميرويد به سوي الله است، مبادا به خاطر بعضي از مسائل از مسير اصلي منحرف شويد! مبادا با در دست گرفتن شغل كوچكي -هر چند ظاهري بزرگ دارد- از هدف دور شويد؛ زيرا هدف، بزرگتر از همة اين حرفها است. دوستان عزيزم! در روستا حركات خودتان را ادامه دهيد، بگذاريد هر كس هر چه ميخواهد بگويد؛ زيرا شما براي حرف مردم كار نميكنيد. شما براي رضايت خدا كار ميكنيد و كاري را كه خدا راضي باشد هيچ موقع سبك و كوچك نشماريد. اگر از زندگي عقب ميافتيد، به آنهايي كه جلواند نگاه كنيد، به آنها كه عقبترند نگاه كنيد؛ ولي در فعاليتتان به آنهايي كه جلواند نگاه كنيد. ببينيد آنها كجايند شما كجا؛ اي بسيجيان؛ اي كساني كه امام بوسه بر بازوانتان مينوازد! اگر تمام دنيا بدتان را بگويند، همين يك كلام امام بس است. پس بدانيد كه كارتان ارزش زيادي دارد و با هيچ قيمتي آن را تعويض نكنيد، با تمام دنيا آنرا تعويض نكنيد؛ زيرا دنيا فاني است و آخرت است كه باقي است، پس فاني را با باقي چه كار است. در پايان سخن از شما ميخواهم اگر از دست اين بندة حقير ناراحتي داريد، حلال كنيد و شبهاي جمعه حتماً بر سر قبرمان بياييد و برايمان قرآن بخوانيد و دعا كنيد. سخني هم براي خواهران و برادر عزيزم و ديگر اقوام دارم؛ اي خواهران عزيزم! ميخواهم مثل زينب، چون كوه استوار باشيد. شما اگر يك نفر در راه خدا دادهايد، زينب 72 تن [را در راه خدا ]داد برادر شما را جلوي چشمتان نكشتند، اما برادر زينب را جلوي چشمش شهيد كردند. اگر خانوادة شما در آسايش و رفاه است؛ ولي خانوادة زينب به اسارت رفتند، پس خواهرم! براي من گريه مكن. گريهات براي اسارت زينب - سلامالله عليها- باشد و براي مظلوميت حسين - عليهالسلام- باشد. اما تو برادر عزيزم! به كار شرعيت ادامه بده و به اسلام خدمت كن، پدر و مادر را تنها نگذار كه احساس كمبود كنند، آنها را دوست بدار و محمد حسين را سفارش كن كه فردي درس خوان و با علم شود، اگر مقدور باشد آن را به حوزة علمية بفرست تا در دين اسلام نيز فردي شايسته و عالم گردد. در غم من غمگين مشو و هر موقع دلت تنگ شد، بر سر قبرم بيا و فاتحهاي برايم بخوان. اما شما اقوام! -اعم از عمو و دايي و خاله و عمه و ديگران، هر بدي از من ديديد حلال كنيد و از همگي التماس دعا دارم. اما شما دايي عزيزم! ميدانيد كه شما را بسيار دوست داشتم و نسبت به شما علاقه ميورزم مبادا بعد از من خواهرتان را تنها بگذاريد، هميشه به خانةمان رفت و آمد كنيد و مادرم را دلداري بدهيد، در مراسم نوحه بخوانيد همان طوري كه براي ديگران مي خوانديد. در مورد كتابخانهام آن را به محمد حسين هديه ميكنم به اميد اين كه بتواند به نحو احسن از آن بهره برداري كند.