تبیان، دستیار زندگی
معرفی دوکوهه این پادگان در فاصله 7کیلومتری شمال شهر اندیمشک و 160کیلومتری شهر اهواز قرار دارد. قبل از انقلاب یکی از بزرگترین پادگانهای ارتش بود که در اختیار یکی از تیپ های لشکر92 زرهی ارتش قرار داشت. اما بعد از انقلاب و با شروع جنگ تحمیلی در شهریورماه 13
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

معرفی دوکوهه

دو کوهه

این پادگان در فاصله 7کیلومتری شمال شهر اندیمشک و 160کیلومتری شهر اهواز قرار دارد. قبل از انقلاب یکی از بزرگترین پادگانهای ارتش بود که در اختیار یکی از تیپ های لشکر92 زرهی ارتش قرار داشت. اما بعد از انقلاب و با شروع جنگ تحمیلی در شهریورماه 1359 و در نتیجة افزایش تعداد یگانهای نظامی سپاه، با توجه به موقعیت مناسب آن مورد توجه مسئولین نظامی قرار گرفت و اولین بار بصورت جدّی قبل از عملیات فتح المبین به عنوان عقبه نیروها مورد توجه قرار گرفت و به ترتیب تیپ های 7ولی عصر(عج)، تیپ 14 امام حسین(ع)، تیپ تازه تأسیس محمد رسول الله(ص) و چند روز بعد تیپ های17 قم و 8 نجف اشرف در آن مستقر شدند. اولین اعزام در اسفندماه1360 به دنبال حمله ارتش عراق به چزّابه از دوکوهه صورت گرفت.

نام هایی را که دوکوهه هیچ گاه از یاد نمی برد:

حاج احمد متوسلیان، حاج ابراهیم همت، رضا چراغی، عباس کریمی، رضا دستواره، مهدی زین الدین، حاج حسین خرازی، حاج احمد کاظمی، عمو حسن و... ساختمان گردان های مالک، مقداد، سلمان و...

در پایان این نکته را یادآور می شویم که اگر چه پادگان دوکوهه به نوعی با نام لشکر 27 محمد رسول الله(ص) گره خورده است، اما پادگان دوکوهه به عنوان یکی از پادگانهای مهم دوران دفاع مقدس که محل آموزش، سازماندهی و اعزام نیروها بوده است با توجه به ظرفیتهای مهمی که در خود داشته است نماد پادگانهای دوران دفاع مقدس است که الهام بخش آمادگی و انتظار پادگانی امام زمان(عج) می باشد و در واقع نماد انتظار مقدسی است که نیروهای جهادگر امام زمان(عج) باید داشته باشند و در یک کلام نماد پادگان آرمانی است که سید شهیدان اهل قلم سیدمرتضی آوینی خطاب به آن گفت:

دوکوهه! آیا دوست داری که پادگان یاران مهدی(عج) نیز باشی؟ پس منتظر باش.

دوکوهه یعنی ...

اینجا شمال اندیمشک است، مهمترین پادگان در شمال خوزستان، پادگان عقبه ی یگان ها عمل کننده در عملیات فتح المبین.-پادگان اختصاصی لشگر 27محمد رسول الله (ص). از دور که نگاه می کنی ساختمان هایی را می بینی که کنار هم ایستاده اند شانه به شانه ی هم با غرور و سر افرازی در برابر دشمن، آماده باش و گوش به فرمان. پوتین به پا و اسلحه بر دوش.

اما جلوتر که می روی می بینی یادگار دوران دفاع مقدس پیر شده، به عصا تکیه زده و به زائران و مهمان های شهداء خوش آمد می گوید اما کسی صدایش را نمی شنود. خیلی ضعیف و نحیف و رنجور شده. چشم هایش از بس کم سو شده حضور ما را به زور و زحمت حس می کند. صدای سرفه هایش از دور به گوش می رسد، دو کوهه با دعای شهداء است که هنوز سرپا ایستاده و نفس می کشد. پوستش چین و چروک افتاده، دیگر مثل گذشته قادر نیست نه بدرقه کند نه مشایعت، و نه به استقبالمان بیاید و نه برای خداحافظی و بدقه قرآن سرمان بگیرد. باد با قوطی های کنسرو بازی می کند. باد هم دیگر مثل سابق حس وزیدن ندارد. نبود بسیجی ها در او هم تأثیر کرده، اما این بار ما آمده ایم تا به دو کوهه سر بزنیم، نه تنها به او، بلکه به حسینیه ی حاج همت، به یگان ذوالفقار، گردان های مقداد، میثم، حمزه، انصار، مالک، کمیل، جعفر، حبیب و اباذر و می خواهیم سر بزنیم. آمده ایم از خانه شهداء دیدن کنیم و از دو کوهه عیادت نماییم.

اینجا هنوز بوی تکبیر و صلوات می دهد. گوشت را که به زمین می چسبانی صدای رژه و چکمه های جُندُ الله را می شنوی.

دو کوهه1

اما از صبحگاه دو کوهه خبری نیست که نیست. نه اشتباه کردم، ببخشید، صبحگاه هست ولی ما نمی بینیم. شهداء خودشان را از چشم ما پنهان کرده اند.

ما بصیریم و سمیعیم و هوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم

شهداء هر روز صف می کشند و برای فرج ولی عصر (عج) دعا می کنند، برای همه دعا می کنند. من مطمئنم هنوز هم حاج احمد متوسلیان توی دو کوهه راه می رود، حرف می زند و سان می بیند. من صدای پای همت را می شنوم، من شب های پر ستاره ی دو کوهه را دوست دارم.

صدای تار زدن جیرجیرک ها را دوست دارم. صدای أمن یجیب های بچه ها را می شنوم. من حس می کنم فردا عملیات است.

چه زیبا گفته سید شهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی: «شرف المکان بالمکین، اعتبار مکان ها به انسان هایی است که در آن زیسته اند، و چه خوب گفته اند. دو کوهه پادگانی است که سال های سال با شهداء زیسته است».

دو کوهه پادگان منتظران شهادت است و پایگاه عشاق.

دو کوهه با ساختمان های نیمه کاره و مخروبه اش دست نوشته ی شهداء را خوب حفظ و نگهداری کرده. دوکوهه امانت دار خوبی است. دو کوهه دانشگاه محبوبان خداست. شاگرد اول های مکتب سرخ شهادت که بیشترشان با معدل بالا فارغ التحصیل شدند و رفتند و به آنجا که دلشان می خواست رسیدند.

دو کوهه محل پرورش گل های آفتاب گردان است. در واقع گلخانه امام زمان(عج) است.

دو کوهه هنوز هم پر است از ذوالفقارهای از نیام در آمده، و گردان ها هنوز آماده نبردند.

دو کوهه! سلام ای خانه ی بهترین انسان ها. ای شریف ترین مکان ها.

دو کوهه! سلام به قبور شهدای گمنامت، به سقاخانه ی گلی و ساده ات، به حوض با صفایت، به سنگ ریزه های پر از راز و رمزت، به ذره ذره ی وجودت.

دو کوهه! ای خانه لاله ها و شقایق ها دوستت دارم. تو را دوست دارم. تو را دوست دارم چرا که آفتاب هر روز رو به تو طلوع می کند و در مقابل تو غروب می نماید.

از اینجا باید مُحرِم شد و به مناطق عملیاتی و قربانگاه و قتلگاه و میعادگاه رفت.

از اینجا همه چیز شروع می شود و در میدان عمل همه چیز تمام می شود.

در میدان عمل است که کارنامه ها امضا می شود و تذکره های بهشت به مهر خدا مزین می شود، ظهر که می شود خورشید وضو می گیرد و وسط دو کوهه نماز می خواند.

روی پیراهن خورشید نوشته: «وضو در فرات و نماز در کربلا». خورشید هر روز آسمان را می دود تا به مقصد برسد؛ و مقصد را کسی تعیین نمی کند جز خدا.

خورشیدی مثل سکه ای زرد وسط آسمان می درخشد و با حسرت به دو کوهه نگاه می کند. شاید می خواهد جایش را با او عوض کند و یا آرزو می کند جای او باشد.

دو کوهه پر است از خاطرات پرستوهای مهاجر.

دو کوهه شهید پرور است. دو کوهه چون مادری است که سال ها در انتظار بازگشت فرزندانش با عصایی در دست و مویی به سفیدی برف کنار ریل قطار چشم انتظار ایستاده است و هر از چند گاهی آهی از ته دل می کشد و چشم هایش را می بندد.

دو کوهه 2

دو کوهه جوانیش را در کنار ریل قطار به پیری رسانده.

دو کوهه یعنی ابتداء جاده و مبداء حرکت، کانون جوشش و خروش.

دو کوهه خانه ی هزار مجنون و فرهاد است.

دو کوهه یعنی فتوکپی بهشت، یعنی بهانه ای برای گریه کردن، یعنی راهی ساده برای آشتی با خدا.

دو کوهه یعنی مکانی دنج و عالی برای ملاقات با خدا.

دو کوهه یعنی عشق بازی با خدا.

دو کوهه یعنی حسینیه ی بچه های گردان تخریب یعنی محمدرضا شفیعی که بعد از شانزده سال، سالم و بدون هیچ تغییری بدن مطهرش از عراق به ایران و بعد به شهر مقدس قم انتقال داده شد.

دو کوهه یعنی عشق، صفا ، صمیمیت.

دو کوهه یعنی همیشه آماده باش، خبردار، همیشه اعزام، همیشه مهمانی.

روی دیوار های دو کوهه پر است از یادگاری های پرنده های مهاجر؛ چشم که می گردانی می بینی نوشته شده:

«غسل شهادت یادت نرود برادر!».

«سفر بخیر»، «التماس دعا»، «حلال کن»، «کجا با این عجله»، «سلام ما را به شهداء برسان» و .... همه ی آن ها که یادگاری نوشتند و ننوشتند نوشتنی شدند، بدون اینکه بخواهند و خواسته باشند.

اینجا مردانی می زیستند که نشانی خدا را می دانستند و سرانجام به مهمانی او رفتند.« شهداء شمع محفل بشریتند» سلام بر همه ی کسانی که به عشق حثییت و اعتبار بخشیدند. سلام بر شهداء.

«سلام ما بر این پاره های دل ملت که دل از زندگی راحت کندند تا آرامش دل امت و امام تضمین شود مرگ را استقبال کردند تا اسلام زنده بماند، دوطلبانه به خاک افتادند تا ایران سربلند گردد سلام بر آنهایی که چراغ راه شدند و به جامعه روشنایی دادند.»

دو کوهه! آمده ام تا اسمم را در گردان کمیل یا مالک با ... بنویسی. هنوز ته صف جا هست.

دو کوهه اگر چه دیر آمده ام ولی آن زمان، زمان من نبود حالا که آمده ام مرا بپذیر؛ هنوز دفاع باقی است، هنوز جنگ است، هنوز باید گردان ساخت، اعزام کرد و آموزش دید، ولی این بار با قالب و فرم دیگری.

دو کوهه! این بار شیوه و روش جنگ عوض شده. این بار جنگ مغزها و قلم هاست؛ جنگ بیان ها و عقیده هاست. این بار دشمن شبیخون فرهنگی زده است؛ باید دست به کار شد و حمله کرد.

دوکوهه! اسم مرا بنویس تا فردا، نه فردا دیر است، همین الان اعزام شوم.

دو کوهه! کمکم کن تا زیر نور منور تا خدا پر بزنم.

کمک کن تا در این فضای تاریک نشانی خدا را پیدا کنم، می ترسم از قافله عقب بمانم.

دو کوهه! این روزها که باورهای مردم کپک زده است من دلم می خواهد آفتابی باشم. مردم هر روز که از خواب بر می خیزند به میوه ی گناه ناخنک می زنند. از چشم های  خیابان باران گناه می ریزد و من خیس خیس شده ام.

دو کوهه! دستهایت را دراز کن تا چتری شود و مرا پناه دهد، شاید مانع غرق شدنم گردد.

دو کوهه 3

دو کوهه! من خوب می دانم آسمانی و عرشی شدن کار سختی نیست، ولی من همیشه کارهای سهل و آسان را سخت می پندارم و این یعنی همان زندگی مردابی و راکد.

دو کوهه! من چشم هایم را توی حوض کنار حسینیه شستشو می دهم تا دنیا را بهتر ببینم، نفس عمیق می کشم تا ریه هایم از بوی تنت پر شود.

دو کوهه! قطار دارد می رسد و من باید بروم، نمی دانم کجای این داستان پیاده می شوم، نمی دانم آیا تو تا آخر داستان با من هستی یا نه؟!

چه باشی و چه نباشی من هر روز تو را در ذهنم مرور می کنم، و چشم هایت را به خاطر می سپارم.

دو کوهه! می خواستم سال ها پیشش بیایم ولی «همیشه برای به تو رسیدن زود دیر می شود ».

خدا حافظ و به امید دیدار.

معرفی کتاب درباره دوکوهه

1 سرزمین مقدس  جواد شفیعیان

(با همکاری موسسه فرهنگی روایت سیره شهداء)

2 سفر به سرزمین نور بهزاد پودات فرهنگ منهاج

3 دوکوهه

(راهیان نور 13)  گروه نویسندگان بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس

4 با من سخن بگو دوکوهه سید مرتضی آوینی


منابع :

کتاب « سفر به سرزمین نور »، بهزاد پودات، ص 32

موسسه روایت سیره شهدا

کتاب «« سرزمین مقدس »، موسسه فرهنگی روایت سیره شهدا، ص 114

مطالب مرتبط :

دو کوهه در نگاه شهید آوینی

دلم برای شهدا تنگه