تبیان، دستیار زندگی
در میان سران قبایل مزبور مالك بن عوف نصرى بیش از دیگران جنب و جوش داشت و براى گرد آوردن قبایل فعالیت مى‏كرد و با اینكه حدود سى سال بیشتر از عمر او نمى‏گذشت‏به خاطر شجاعت و سلحشورى كه داشت مورد احترام قبایل پرجمعیت آن اطراف بود و از وى حرف شنوایى داشتند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جنگ حنین

فتح مکه

پیغمبر اسلام پس از فتح مكه پانزده روز در مكه ماند و در این مدت به نشر تعالیم اسلام و محو آثار شرك و بت پرستى كه قرنها بر آن سرزمین حكومت كرده و پایگاه توحید را به صورت مركز شرك در آورده بود همت گماشت و در ضمن با خویشان خود نیز تجدید عهدى كرده و در سایه اسلام همه كدورتها و اختلافات برطرف گردید و محیط انس و الفتى در كنار بناى با عظمت كعبه براى همه افرادى كه در مكه بودند و یا از مدینه به همراه رسول خدا(ص)آمده بودند، فراهم شده بود.

اما نیروى اهریمنى شیطان كه حاضر نبود به این آسانى در برابر نیروى توحید و اسلام تسلیم گردد این بار فكر خود را به سوى قبایل اطراف مكه متوجه كرد و آنجا را دامنه فعالیت‏خویش قرار داد و گروهى از بت پرستان و سركردگان آن حدود را كه هنوز مسلمان نشده و محمد(ص)را به عنوان یك كشور گشایى كه مى‏خواهد همه قبایل را تحت تسلط خویش در آورد و بر آنها حكومت كند مى‏شناختند تحریك كرد تا جبهه واحدى بر ضد پیغمبر اسلام تشكیل دهند و پیش از آنكه از طرف مسلمانان مورد حمله قرار گیرند آنها براى جنگ و حمله آماده شوند.

در میان سران قبایل مزبور مالك بن عوف نصرى بیش از دیگران جنب و جوش داشت و براى گرد آوردن قبایل فعالیت مى‏كرد و با اینكه حدود سى سال بیشتر از عمر او نمى‏گذشت‏به خاطر شجاعت و سلحشورى كه داشت مورد احترام قبایل پرجمعیت آن اطراف بود و از وى حرف شنوایى داشتند. وى تا جایى كه توانست قبیله‏هاى ساكن كوههاى جنوبى مكه را كه از هوازن بودند مانند بنى سعد (2) ، بنى جشم، بنى هلال و همچنین قبیله ثقیف را كه در طائف سكونت داشتند با خود همراه كرده و به نقل برخى از مورخان نزدیك به سى هزار نفر از آنها را در جایى به نام‏«اوطاس‏» (3) براى جنگ بامسلمانان و زدن یك ضربه كارى به لشكر اسلام جمع كرد و خود او نیز فرماندهى آنها را به عهده گرفت و تحت فرمان او به سوى حنین حركت كردند.

اى گروه هوازن یا از من اطاعت و پیروى كنید و یا هم اكنون نوك شمشیر را بر سینه‏ام مى‏گذارم و آن قدر فشار مى‏دهم تا از پشت‏سرم بیرون آید و بدین ترتیب به‏زندگى خود خاتمه مى‏دهم!

مالك دستور داده هر كس مى‏خواهد در این جنگ شركت كند باید زن و فرزند و اموال خود را نیز همراه بیاورد و منظورش این بود كه مردان در هنگامه جنگ بهتر پایدارى كنند و به خاطر مال و زن و فرزند هم كه شده تا سر حد مرگ مقاومت داشته باشند.

در میان لشكریان مزبور پیرمردى سالخورده و با تجربه در فنون جنگى وجود داشت كه نامش درید بن صمة بود و از قبیله بنى جشم محسوب مى‏شد و با اینكه كارى از او ساخته نبود و كهولت و پیرى مانع از آن بود كه بتواند جنگ كند و بخصوص كه بنا بر نقل جمعى از مورخین نابینا نیز شده بود، اما قبیله‏هاى هوازن معمولا او را در جنگها همراه مى‏بردند تا از تجربیات و اطلاعات جنگى او استفاده كنند.

درید بن صمه وقتى صداى زن و بچه و چهارپایان به گوشش خورد و دانست كه به دستور مالك آنها را همراه آورده‏اند، او را خواست و به وى پرخاش كرده گفت: تو را به جنگ چه كار؟تو گوسفند چرانى بیش نیستى؟آخر این چه كارى است كرده‏اى؟مگر از لشكر فرارى چیزى مى‏تواند جلوگیرى كند؟اگر جنگ به پیروزى تو انجام شود كه همان مردان جنگى و شمشیر و نیزه‏شان به كار تو خورده و مورد استفاده قرار گرفته و اگر به شكست تو منجر گردد آن وقت است كه همه چیز را از دست داده و تمام دارایى و ما یملك خود را تسلیم دشمن كرده‏اى و با اسارت زن و فرزند رسوا خواهى شد؟مصلحت در آن است كه زن و فرزند و اموال را بازگردانى و همان مردان جنگى را با خود ببرى!

فتح مکه

مالك بن عوف كه به فكر خود مغرور بود حاضر نشد سخن درید را بشنود و چون درید سخن خود را تكرار كرد و یكى دو تذكر دیگر نیز به او داد مالك بن عوف با بى‏اعتنایى و تمسخر بدو گفت: تو پیر و فرتوت شده‏اى و افكارت نیز فرسوده شده و به كار ما نمى‏خورد، و چون پافشارى درید بن صمه را دید رو به لشكریان كرد و گفت:

اى گروه هوازن یا از من اطاعت و پیروى كنید و یا هم اكنون نوك شمشیر را بر سینه‏ام مى‏گذارم و آن قدر فشار مى‏دهم تا از پشت‏سرم بیرون آید و بدین ترتیب به‏زندگى خود خاتمه مى‏دهم!

قبایل هوازن كه چنان دیدند گفتند: مطمئن باش ما فرمانبردار تو هستیم، و درید كه چنان دید آه سردى از دل كشید و گفت: باشد تا این روز را كه ندیده‏ایم از نزدیك ببینیم و سپس یك رباعى گفت كه حكایت از افسردگى و پشیمانى او در حضور این معركه مى‏كرد.

تجهیز سپاه اسلام

خبر اجتماع هوازن در«اوطاس‏»به سمع پیغمبر اسلام رسید و براى درهم كوبیدن آخرین سنگر مشركان و دفع باقیمانده پیروان شیطان، آماده تجهیز سپاه و حركت‏به سوى حنین گردید. از نظر نفرات و تعداد سربازان جنگى نگرانى در كار نبود ولى احتیاج به مقدارى زره و لوازم جنگى داشتند، در این خلال رسول خدا(ص)مطلع شد كه صفوان بن امیه مقدارى زره و اسلحه جنگى در خانه دارد كه در برخوردها و جنگهایى كه قریش با قبایل دیگر داشته‏اند آنها را در اختیار قریش قرار مى‏داده، از این رو به سراغ او فرستاد و به عنوان عاریه مضمونه از او خواست تا آنها را در اختیار لشكر اسلام قرار دهد به این معنى كه اگر چیزى از آنها از بین رفت عوض آن را بدهد و بدون كم و زیاد به او بازگرداند.

در سایه اسلام همه كدورتها و اختلافات برطرف گردید و محیط انس و الفتى در كنار بناى با عظمت كعبه براى همه افرادى كه در مكه بودند و یا از مدینه به همراه رسول خدا(ص)آمده بودند، فراهم شده بود

صفوان قبول كرد و یك صد زره و مقدارى لوازم جنگى دیگر در اختیار آن حضرت گذارد و روز بعد لشكر اسلام با دوازده هزار مرد جنگى - كه ده هزار نفرشان از مدینه به همراه پیغمبر آمده بودند و دو هزار نفر نیز از مردم تازه مسلمان مكه تحت فرماندهى ابو سفیان - به سوى وادى حنین حركت كرد.

هنگامى كه چشم ابو بكر در خارج شهر به سپاه مجهز اسلام افتاد از كثرت سپاهیان دچار غرور شده گفت: ما دیگر مغلوب نخواهیم شد و این غرور به برخى افراد دیگر نیز سرایت كرد و همگى از پیروزى و شكست دشمن سخن مى‏گفتند. ولى همین غرور بیجا در همان آغاز جنگ و حمله ناگهانى دشمن موجب هزیمت آنان شد و این ایمان به خدا و پیغمبر اسلام بود كه آنان را دوباره گرد یكدیگر جمع كرد و جلو شكست‏قطعى و پاشیدگى لشكر را گرفت.

لشكر اسلام همچنان تا نزدیك وادى حنین پیش رفت (4) و شب را به دستور پیغمبر اسلام در همانجا توقف كردند تا چون صبح شود به وادى حنین در آیند.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.