تبیان، دستیار زندگی
معرفی نمایشنامه ای بر اساس آیات سوره فجر با نام انتخاب، صحنه سوم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نمایشنامه انتخاب

صحنه سوم

صحنه کاملا تاریک است صدای پای اسب و شیهه و شمشیر می آید. صدایی می گوید: اگر دین ندارید لااقل در دنیایتان آزاده باشید.

صدای صوت قرآن معروف "یا ایتها الفس المطمئنه" پخش می شود.

صدای نوای یاران چه غریبانه کویتی پور می آید و کم کم نورهای سبز و قرمزی روی صحنه تکان می خورد و سپس نور سبز در سمت راست و نور قرمز در سمت چپ صحنه فیکس می شود. خیمه های نیم سوخته ای کنار صحنه است.

چند دختر و پسر بچه خردسال از هر طرف می دوند و مرد اول و حمید به دنبال آنها هستند. حمید شلاقی را به زمین می‏کوبد و بچه ها را دنبال می کند. سپس کشیده ای به پسربچه ای می زند پسر می افتد می گوید: ای مرد عرب امان بده مگر نشنیده ای که " فاما الیتیم فلا تقهر"؟

حمید می گوید تو فرزند که هستی که برای من قرآن می خوانی؟

بچه: فرزند همانی که تفسیر کامل قرآن است.

مرد در حالی که خلخالی را از پای دختر بچه ای در می آورد گریه می کند.

نمایشنامه انتخاب صحنه دوم

حمید: چته چرا گریه می کنی؟

مرد: آخر ببین فرزندان رسول خدا به چه روزگاری افتاده اند.

حمید: بدبخت تو که خودت هم داری غنیمت می بری تو دیگر چه می گویی؟

مرد: من اگر نبرم دیگران می برند چه فرقی می کند؟(دوباره گریه را از سر می گیرد)

حمید: دیگه برای چه گریه می کنی؟

مرد: همیشه فکر می کردم ما اگر پشت سر حسین نمی ایستیم مقابلش هم نخواهیم بود.

حمید: دیگه برای این حرفها دیر شده قبل از این باید تکلیفت رو روشن می کردی. حالا توبه می‌کنیم. مگر خودت نگفتی تجارت است. خوب هر کاری قوانین خاص خودش را دارد.

مرد: آری توبه می‌کنیم در توبه باز است...

دختر بچه : مگر آنکه به صلاح دنیایتان نباشد.

مرد فریاد می‌زند: کودکانشان نمی‌هراسند همین است که سر مردانشان به نیزه می‌رود...

دختربچه: برای بزرگ و کوچک ما شمشیر برهنه از دین با باطل پوشیده هزاربار عزیزتر است.

حمید با خشونت دختر را هل می‌دهد و رو به مرد: همین را می‌خواهی؟ خودت را جمع کن... از یک دختر بچه اسیر و یتیم هم باید کنایه بشنویم... این هم کاسبی ما شده. خودت را جمع کن تا از دیگران عقب نیفتاده ایم...

بازگشت