تبیان، دستیار زندگی
بحر طویل : همی بود یكی سایت مسلمانی تبیان و بُـدی آن به خیابانِ گـشادی به كنار ِ دو سه چار پنج اداره ، كـه پُر و چاق بُـدی از نفراتِ زن و مرد و همگی جمع شده تنگ و تُرُش در بَرِ پارتیشن و دیوار. اَحَدی گر طلب میز بكـَردی ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!
اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!
اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!

اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!

قسمت اول: جا كـَن شدن

اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!

* بحر طویل : همی بود یكی سایت مسلمانی تبیان و بُـدی آن به خیابانِ گـشادی به كنار ِ دو سه چار پنج اداره ، كـه پُر و چاق بُـدی از نفراتِ زن و مرد و همگی جمع شده تنگ و تُرُش در بَرِ پارتیشن و دیوار. اَحَدی گر طلب میز بكـَردی و كمی جا، همگی دم به دم او را بزدندی به جـفایی كه « مگر كـور بُدی تو ؟ برو ای بنده خدا روزی خود را بطلب جای دگر» پس بشدی زار همو سوی اتاقش و بكـردی دو سه صد حوصله تا باز چه روزی بشود «باز» چنـین بخـتِ گـره بسته ی اسباب كشی ِ برجك تبیان، به یكی كوشك ِ نو و كوچ بكـردن و همی پهن شدن در همه اطرافْ و اكناف ِ یكی تازه عمارت.

اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!

الغرض حمله ببـُردند سوی وادی والعـصر، كـه تـا صبح به صبح جمله خلایقْ بشتابند سوی «نادری» و لنگر خود پرت نمایند در آن خوش طبقات و بزنند كارت به هنگام ، كه تا چار شود چشم همه از رقبا و به خیالی كه رئیسان بدهَـنـدَش دو سه روزی مرخصی و رَوَد خانه و با خواب كُنَد دَرْ همه آزردگی و خستگی در به دری را. (مرحوم «ابوالقاسم حالت» اولین بحر طویل نویس را كه می شناسید؟ خوب، ما نوه ی دسته دیزی ملاقه بگم شان هستیم دیگر.)

نتوانستید بخوانید؟ عیب ندارد . اینجا را كلیك كنید تا خودمان برایتان بخوانیم.* شنبه :

بعله، كاربر گرامی كه شما باشید، همان طور كه ملاحظه می فرمایید بالاخره ما را اسباب كشی دادند.

اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!

البته درست كه ما 8-7 ماه بود كه داشتیم اسباب كشی می كردیم ولی برعكس این كه «تـبـیـان» ساختمان خیابان طالقانی را اتاق به اتاق تصرف كرده بود، ناگهان زیرپای ما را مثل آن ترب قصه ها خالی كردند و با این كه خیلی سفت و قرص سرجایمان نشسته بودیم یكهو فرمودند «این هقته دیگر ساختمان را تخلیه می كنیم» و ناگهان متوجه شدیم طبقات پایینی رفته اند و سایت مانده و بخش هایش.

اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!

این طوری شد كه وقتی دانشجویان گرامی شاغل در تبیان، رفته بودند، بعد از هرگز، چند روز درس بخوانند امریه رسید كه «چمدان ها را ببندید». "كارتن بازاری" به پا شد كه بهتر است خودتان ببنید:

اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!
اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!

متعاقباً بخش ها هم تبدیل شدند به مناطق سنگربندی شده كه به جای گونی شن و خاك ،می توانستید پشت جعبه های مانیتور و كـِـیس كامپیوتر و چای دو غزال ( پر از كتاب و كاغذ ) پناه بگیرید.

اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!
اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!

برچسب و چسب اسباب كشی عزت پیدا كردند و گیره كاغذ و سیم های رابط و اثاثیه ی شكسته ذلت یافتند.

اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!
اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!

نیروهای خدماتی خودشان را به دستگاه كپی می فرستادند تا بتوانند در آن ِ واحد از زیرزمین تا طبقه پنجم را زیر پا داشته باشند.

اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!
اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!

* ما ویرمان گرفته از همه خداحافظی كنیم:

- خداحافظ ای كفپوش های شكستهی دم ِ در ِ بخش های ورزشی و اجتماعی كه دایم آبروی ما را نزد مهمانان و غریبه ها می بُردید.

اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!

- خداحافظ ای توالتی كه تقریباً جلوی دماغ همه مان بودی.

اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!

- خداحافظ ای پاركینگ سیاه و تاریك ؛ ای ورودی زیرزمینی كه همه را در نوبت اول ورود به تبیان زهره تـَرَك می كردی.

اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!

- خداحافظ ای كاركنان بنیاد شهید، همسایگان كوچه به دیوار (آخه دیوار به دیوار نبودیم كه).

- خداحافظ ای پیتزای میلاد، كه گاهی وقت ِ غروب بعضی ها را از «مرگ بر اثر گرسنگی» نجات می دادی.

- خداحافظ ای تعاونی بانك ملت كه بقالی بـَر و بچه های تبیان بودی.

- خداحافظ ای ساختمان شركت نفت كه روزی دو نوبت (صبح و عصر) به طرف خودت و حـقـوق كارمنـدانت چشم غره می رفتیم.

- خداحافظ ای «بن بست خوشبختی» . آرزو می كنیم انتهای كوچه ات روزی خراب شود و از بن بست خارج شوی.

سردبیر بخش اجتماعی: مریم پاک رو

اسباب كشی نامه (1): در غیبت چقلی نویس، «شبه چقلی» دَر می كنیم!

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.