رباعیات
هر گه كه نسیم از ره بغداد آید
ما را ز حدیث عشق و خون یاد آید
اى گل كه به گردن تو غل افكندند
از صبر تو زنجیر به فریاد آید
----
آنچنان ز هر ستم انداخت مرا
كه اجل ره سپر باغ جنان ساخت مرا
عجبى نیست اگر وقت عیادت پسرم
دید با این تن كاهیده و نشناخت مرا
----
حجت هفتم پناه دین ولى كردگار
موسى كاظم كه باشد یك تن از هشت و چهار
آنكه آمد موسى عمران پى كسب شرف
بر سر خوان عطایش چون سلیمان ریزه خوار
----
اى بر همه خلق مقتدا ادركنى
اى روح و روان مرتضى ادركنى
اى موسى كاظم اى امام محبوس
اى یوسف آل مصطفى ادركنى
----
امشب رضا ز سوز جگر گریه مىكند
مانند سیل ز ابر بصر گریه مىكند
تنها پسر نه، دختر چشم انتظار هم
از داغ جانگداز پدر گریه مى كند
بخش عترت و سیره تبیان