مقدمه - آراء و نظریات اخوان الصفا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آراء و نظریات اخوان الصفا - نسخه متنی

سید محمد ثقفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيدمحمد ثقفى

مقدمه

مسلمانان, هيچ دورانى را هم چون قرن چهارم هجرى نمى شناسند كه شرايط عمومى زندگى آن ها اين چنين با يكديگر در تناقض باشند. اين شرايط از يك سو ناپسندترين و بى ثمرترين چهره را به نمايش مى گذارد و از ديگر سوى دورانى پرنعمت, ارزش مند و نتيجه بخش محسوب مى شود.

زندگى مسلمانان در اين دوران دچار فساد و تباهى گشته و جهان اسلام در اين عصر به جولان گاه رقابت ها و انبوه تمايلات هوسآلود تبديل شده است. و از ديگر سوى, حيات ذهنى و عقلى آنان چنان بهبود پذيرفته كه هرگز براى آن ها سابقه نداشته است.

اين دو وجههء متناقض نمى توانسته است يگانه اى از امت اسلام تشكيل دهد.

در اين دوران حيات عقلانى جديدى براى مسلمانان پديدارشد كه رنگ خالص اسلامى بر خود داشت. در جهان اسلام متفكران مسلمانى جلوه كردند كه انديشه هايشان نه به دين رنگ باخته بود و نه به فلسفهء بيگانگان. آن ها متفكرانى مستقل بودند كه كوشيدند آن چه را از ملل ديگر به مسلمانان رسيده, رنگ اسلامى خالص و مستقل زنند.

پيشوايان اين متفكران, فارابى, ابن سينا, و ساير فلاسفه اى بودند كه در اين دوران ظاهر شدند.

آثار فراوان و گوناگونى ـكه محصول اين دو پديدهء متناقض, يعنى انحطاط سياسى و شكوفايى و اعتلاى عقلى در ميان مسلمانان قرن چهارم هجرى است1 براى ما باقى مانده كه شايد استوارترين و آشكارترين آن ها در رسائل اخوان الصفا باشد.

نويسندگان اين رسائل جماعتى بودند كه در خفا كار مى كردند و در پى تغيير نظام سياسى اى بودند كه در آن وقت به جهان اسلام سيطره داشت, و در اين مسير به تغيير آن نظام عقلانى كه بر زندگى مسلمانان نفوذ داشت متوسل مى شدند.آن ها در اين جهت روش جمعيت هايى را كه در جهان كهن قبل ازآن ها وجودداشت برمى گزينند كه بارزترين شان فيثاغوريان و افلاطونيان بودند.

آشنايى با اوضاع اقتصادى و اجتماعى جهان اسلام در قرن چهارم هجرى انقلاب اجتماعى كه پيامبر اسلام بدان دست زده از همهء انقلاب هايى كه در همهء اعصار تاريخ رخ داده, مهم تر و عميق تر بود, زيرا او از حال بينوايان و ستم و طغيان توان گران از ديگران آگاه تر بود.

پيغمبر اسلام(ص) با توان گران و اشراف به جنگ برخاست و از حقوق بينوايان دفاع كرد. و اين خود, اشراف مكه را ناخشنود ساخت و لذا جنگ بزرگى عليه پيغمبر برانگيختند تا جايى كه حضرت را به هجرت از ديار مجبور كردند.

اصلاحات اسلام نتوانست همهء مفاسد اجتماع را ريشه كن كند. مللى كه اسلام در ميان آن ها منتشر شد نيز, چون جزيره العرب, داراى مشكلات اجتماعى و اقتصادى بودند و در نتيجهء فتوحات اسلام, اين مشكلات پيچيده تر شد, زيرا خلفاى نخستين چنان به امور لشكركشى سرگرم بودند كه فرصت كافى براى پرداختن به اصلاحات اقتصادى نمى يافتند. نيز سنگينى خراج هايى كه عمربن خطاب موسس امپراتورى عرب و خلفاى بعد از او تعيين كردند, بيش تر بر دوش ملل مغلوب, چون سريانيان و قبطيان و نبطيان و ايرانيان و تركان بود تا بردوش فاتحان.

در ايام دولت اموى, پس از يك دوران كوتاه بهبود, اوضاع اقتصادى رو به وخامت نهاد. جنگ ها از يك سو و اسراف كارى امويين از سوى ديگر, و تحميل پرداخت خراج و جزيه به كسانى كه اسلام آورده بودند و قوانينى كه درزمان آن ها وضع گرديد خشم و نارضايى مردم را افزون كرد.

در عهد عباسى نيز نه تنها اوضاع بهبود نيافت بلكه ناگوارتر شد. عباسيان كه از بركشيدگان ايرانيان بودند مى خواستند ميان عرب و عجم مساواتى برقرار كنند.

در سدهء چهارم هجرى خلافت عباسى به حد نهايت ناتوان گشت و روزگار مقتدر, بدترين ايام دولت عباسيان بوده است, زيرا در اين دوره زنان و خادمان فرمان مى راندند و رشوه و فساد رواج كامل يافت و همگانى گشت. و درسال334 هجرى احمد بن بويهء ديلمى در حال جنگ وارد بغداد شد, خليفهءوقتالمستكفى بالله (333 ـ 334ق) بود. در حال, پيش وى آمد و احمد با وى بيعت كرد كه: خلافت برايمستكفى بماند و احمد سلطنت را به دستآورد و بدين سان خلافت عباسى پايهء دورهء جديدى گذاشت: يعنى سلطنت و نيرومندى آن زايل گشت, و خليفه جز رئيسى دينى به شمار نمى رفت.1

پسران بويه, شيعهء زيدى بودند, و براين اعتقاد كه, عباسيان خلافت را غصب كرده اند و آن را از صاحبان سزاوار آن باز گرفته اند, ولى مى ترسيدند كه خود را از زير فرمان خليفگان عباسى رها كنند و جاى وى را به خليفهء علوى بدهند, زيرا از اين هم مى ترسيدند كه همين خليفه ءعلوى سلطنت را از آل بويه بازستاند و ادعا كند كه خود او خليفهء شرعى است. ولى سرانجام بويهيان خليفهءمستكفى را كشتند ومطيع پسرمقتدر را جاى وى نشاندند, و روزگار وى نيز از بدترين دوره ها بود. در اين دوره بود كه نزاع دينى بالاگرفت: بيش تر عراق سنيان بودند,ولى پسران بويه تاييد و نيرومندى مذهب شيعه را مى خواستند و در اين راه غلومى كردند, و از اين جهت شور و فتنه ميان مردم بالا گرفت و كار عراق اختلال يافت, وفقر و بيمارى شدت گرفت و گرسنگى و قحط سخت شد, تا به جايى كه اهل بغداد گوشت مرده و سگ خوردند, وگروه زيادى از گرسنگى مردند. اما اگر وضع تازيان در اين روزگار پريشان شده بود, ايرانيان نيز روزگار خوشى نداشتند.2

فتنه در همهء حوزهء پهناور خلافت راه يافته بود و شهرهاى ديگر, مانند بصره و كوفه, نيز وضع بهتر از بغداد نداشتند. دولت اسلامى به دولت هاى كوچك گوناگون تفكيك شد. و هر منطقه زير نفوذ قدرتى بود و نابسامانى همه گير بود.

فساد و تباهى بيش تر به سبب نفوذ و غلبهء تركان بود كه معتصم سپاهى از آنان گردآورده بود و كارها را به دست آنان سپرده بود كه رفته رفته كارشان بالاگرفته و اكنون خليفگان را نيز به خداوندى نمى شناختند. شب ها سروران خود را در قفس مى انداختند و روز آزادشان مى ساختند اما از خود اختيارى نداشتند و اين پاداش شهوت پرستى و كوته بينى خودشان بود.

/ 10