تبیان، دستیار زندگی
در آن زمان اساتید لابلای درسشان، نکته های اخلاقی می گفتند و تاکید می کردند آدم باید متدین باشد و شاهدهای عینی می آوردند. این گونه اعمال سبب تحریک و تشویق طلاب می شد. همه آنها واقعا در کنار مسائل اخلاقی، خوب درس می خواندند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از محبت امام خمینی به طلاب تا مباحثه‌های شیرین بزرگان حوزه (٣)

گفت‌وگوی خواندنی با آیت الله محسن دوزدوزانی - بخش پایانی

آیت الله محسن دوزدوزانی

گفت‌وگو از: رضا تاران

بخش قبلی را اینجا ببینید

- درس آقایان دیگر چطور بود؟ در مورد دیگر اساتیدتان مقداری صحبت کنید.

انصافاً مرحوم آقای حجت خیلی عالی بود، آقای داماد نیز انصافاً عالی درس می‌گفت. آقای داماد محبت هم داشت به ما. آن زمان مدرسان حوزه همه‌شان خوب بودند. آقای گلپایگانی درس می‌گفت، انصافاً خیلی عالی تدریس می‌کرد. تشویق می‌کردند.

مرحوم آقای میلانی نیز در مشهد تدریس داشتند و خیلی ملا بود. آقای میلانی، تابستان‌ها زیرزمین منزلشان که وسطش هم حوض بود، می‌نشست و آقایان می‌آمدند دیدنشان. دم درب می‌نشست، هم ترکی می‌دانست هم فارسی هم عربی، بعضاً ترکی صحبت می‌کرد، وقتی ما را می‌دید، ترکی سخن می‌گفت. در یکی از روزها خدمت ایشان رفته بودم دیدم اخوان مرعشی هم آنجا بودند، آنوقت یک نفر بلند شد و مسئله‌ای علمی ‌پرسید. آقایان اخوان مرعشی جواب ‌دادند و من دیدم که جواب کاملی نداد. من اشکال کردم و آن‌ها جواب دادند. دوباره من اشکال کردم، باز هم آنها جواب دادند ولی آقای میلانی اصلاً حرف نمی‌زد و به حرف‌های ما گوش داد. در آخر که مباحثه ما تمام شد به من با لهجه ترکی گفت که هزار مرتبه بارک الله به شما، یعنی حرف شما پسندیده بود. بعد بلند شدیم که بیاییم آمد و فرمود "لاجعل الله آخر العهد من زیارتکم"، یعنی اینکه خداوند این را آخرین دیدار ما قرار ندهد. از قضا آخرین عهد شد، و ایشان آن سال مرحوم شد، واقعا ایشان خیلی ملا بود. حیف، الان آن میلانی‌ها پیدا می‌شوند؟! شما نگاه کنید الان گلپایگانی‌ها وجود دارند؟ خمینی‌ها به وجود می‌آیند؟ واقعاً می‌گویم آقای حجت‌ها خواهند بود؟ دیگر آن‌ها تمام شدند. من می‌گویم هم فقیه متبحر لازم است و هم سخنران ماهر. به سخنان آقای رفیعی گوش می‌دادم واقعا عالی صحبت می‌کرد. علاوه بر فقها و علما، واعظ سخنران نیز برای جوان‌ها لازم است من نمی‌توانم بروم موعظه بکنم، اما آن‌ها می‌توانند.

- از چه زمانی در کنار تحصیل تدریس هم می‌کردید؟

من حاشیه، سیوطی، جامی و ... را حداقل 10 – 15 بار تدریس کرده‌ام و به قول آقای سید حسن خمینی که گفت: تمام آن کتاب‌ها را حاج آقا حفظش است. سید حسن خمینی ماشاءالله با استعداد و فهمیده است، خیلی هم محبت دارد، بله این همه کتاب را اقلاً 15 بار درس گفته‌ام؛ از سیوطی، جامی، حاشیه ملاعبدالله گرفته تا معالم، قوانین و مطول را هم که چندین بار «من البدو الی الختم» درس گفته‌ام، همه آقایان می‌دانند.

بعد رسائل مکاسب را درس گفته‌ام. معروفم که می‌گویند فلانی همه کتاب‌ها را از حفظ [است]

- در دوره طلبگی شما، مباحث اخلاقی چقدر برای طلبه‌ها اهمیت داشت؟

در آن زمان اساتید لابلای درسشان، نکته‌های اخلاقی می‌گفتند و تاکید می‌کردند آدم باید متدین باشد و شاهدهای عینی می‌آوردند. این‌گونه اعمال سبب تحریک و تشویق طلاب می‌شد. همه آنها واقعا در کنار مسائل اخلاقی، خوب درس می‌خواندند. طلاب کوشا و درس خوان بودند. مقبره‌های صحن بزرگ، پر می‌شد. مدرسه فیضیه پر بود. تمام طلاب درس می‌خواندند؛ چه درس‌هایی می‌خواندند و چه زحمت‌هایی می‌کشیدند؛ دائم کتاب دستشان و مشغول درس و مطالعه بودند. متاسفانه دیگر خودتان می‌دانید الان آن مسائل مطرح نیست.

- در مورد تالیفات خودتان نیز توضیحی بفرمائید؟

در این زمینه من زحمت زیادی کشیدم و برخی حواشی و اشکالات و نقدهای علمی را پاسخ دادم و آقای شریعتمداری هم برای آن تقریظ نوشت. انصافا مورد استفاده طلاب بود و چاپ شد. برای کفایه شرحی نوشته‌ام که هنوز تمام نشده، شاگردانم می‌گویند می‌خواهند چاپ کنند. خیلی زحمت می‌کشیدیم، شب و روز نداشتیم، واقعاً شب و روز نداشتیم. مطالعه می‌کردیم و به کتاب‌های زیادی از جمله اجود الشروح، شرح معالم الاصول و ... مراجعه می‌کردم. شرح مبسوط مكاسب در 10 جلد و شرح بر كفایة الاصول از نوشته‌های بنده است.

- بعضی از طلبه‌ها می‌خواهند فعالیت‌های اجتماعی، تبلیغی و سیاسی هم داشته باشند این‌ها چطور با درس قابل جمع‌اند؟ یعنی خود شماها یا اساتید دیگر چطور این‌ها را جمع می‌کردید؟

نه، واقعاً قابل جمع نیست. بگذارید خاطره‌ای برای شما نقل کنم: آقای بروجردی فلسفه خیلی نمی‌دانست روزی یک فیلسوف از خارج آمده بود خدمت آقای بروجردی و با آقای بروجردی بحث کرده بود، آقای بروجردی گفته بود، بروید علامه طباطبایی را بیاورید، علامه آمد و بحث کرد و او را مغلوب کرد. بعد او هم رفته بود تهران و حرف علامه را منتشر و ترویج کرده بود.

علامه امینی درس خوانده بود و ملا شده بود، صاحب الغدیر بود برای اساتید خود بسیار احترام قائل بود. من در عمرم با اینکه شاگرد پدرم بودم، ولی علامه را ندیده بودم. علامه مدتی در تهران برای معالجه ساکن بودند. با پسرعمویم که در تهران تاجر است به خانه علامه رفتم. یک اتاق داشت، دیدم یک نفر آن جا نشسته گویا دامادش است و می‌خواست علامه را برای معالجه به خارج ببرد. من وارد شدم و کنار علامه روی صندلی نشستم. سرش را بسوی من کرد و به من گفت شما که هستید؟ من شما را تاکنون ندیده‌ام. گفتم دوزدوزانی هستم. شروع کرد به گریه و دستش را به سوی من آورد و من را گرفت و کشید روی سینه‌اش، بوسید و گریه کرد، من او را بوسیدم که بسیار گریه کردم، خدا شاهد است گریه کردم. الله اکبر. علامه امینی خیلی ملا بود. عین عبارت آقای خوئی است که گفت علامه در نجف هیچ کس را به استادی پسند نکرد غیر از مرحوم میرزامحمود دورزدوزانی. آقای امینی بعد از 50 سال سراغ من را می‌گیرد سراغ پسر استادش را. وفا را ببین!


منبع: خبرگزاری حوزه (در اصل از مجله حاشیه، شماره 16)

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان