تبیان، دستیار زندگی
گه‏گاه که به اسرار وجودی خود و کارهایم می‏اندیشم، احساس می‏کنم که از مسائلی که سبب خیر و برکت در زندگی‏ام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده است، احترام و نیکی فراوان بوده است که به پدر و مادر خود کرده‏ام، به ویژه در دوران پیری و هنگام بیم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سرگذشت‏هایی ویژه از زندگی استاد مطهری
e7g1j

گه‏گاه که به اسرار وجودی خود و کارهایم می‏اندیشم، احساس می‏کنم که از مسائلی که سبب خیر و برکت در زندگی‏ام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده است، احترام و نیکی فراوان بوده است که به پدر و مادر خود کرده‏ام، به ویژه در دوران پیری و هنگام بیماری، که افزون بر توجه معنوی و عاطفی، تا آن‏جا که توانایی‏ام اجازه می‏داد، از نظر هزینه و مخارج زندگی به آنان کمک و مساعدت کرده‏ام.

تدریس عاشقانه

حجت الاسلام سیدمحمدباقر حجتی، یکی از شاگردان استاد شهید مطهری می‏گوید:

«استاد شهید، هنگام تدریس گاهی آن‏چنان در تفکر و هیجان غرق می‏شدند که حتی سرمای شدید و یا گرمای طاقت‏فرسای فضای جلسه را احساس نمی‏کردند و عاشقانه سرگرم تدریس می‏گشتند، بدان‏گونه که هیچ انگیزه‏ای نمی‏توانست مسیر تفکر و اندیشه و تمرکز فکری ایشان را پریشان و منحرف و یا دچار آسیب سازد.

استاد در تمام فصول در حجره‏ای تدریس می‏فرمود که نه به گاه شدت حرارت ایام گرما، وسیله خنک‏کننده‏ای در آن وجود داشت و نه به هنگام سوز سرمای پاییز و زمستان ـ که گاهی تا مغز استخوان را می‏آزرد ـ وسیله‏ای برای گرم کردن فضای جلسه درس در آن تهیه شده بود. حتی در ایام شدت سرما، درِ حجره به هنگام تدریس باز بود و استاد عزیز ما هنگام تدریس، آن‏چنان در بیان مطالب، از خود علاقه و حرارت نشان می‏دادند که ما در حین درس، آن‏گاه که گوش به سخنان ایشان سپرده بودیم، سرمای پیرامون خود را غالباً احساس نمی‏کردیم و آن‏گاه که درس پایان می‏یافت، تازه احساس می‏کردیم تا چه اندازه هوا سرد و سوزناک و غیرقابل تحمل است.

در طول مدت قریب به دوازده سال که در مدرسه مروی از محضر پرفیض استاد شهیدمان در حکمت و فلسفه اسلامی بهره می‏جستیم، هرگز سخنی که حاکی از خودستایی باشد، از ایشان نشنیدیم و علی‏رغم مایه‏های فراوان و سرشار علمی، آن‏چنان فروتنانه و بی‏ریا سرگرم بحث می‏شدند که همه حاضران و ناظران مجلس درس خود را مجذوب خویش می‏ساختند».

تدریس، حتی هنگام طلوع فجر

حجت الاسلام سیدمحمدباقر حجتی در بیان خاطره‏ای از استاد شهید مطهری می‏گوید:

«بسیاری از ساعت‏های تدریس استاد، از طلوع فجر بود تا مدتی پس از طلوع آفتاب. استاد بزرگوار در آن روزگار، ساکن خیابان آبشار واقع در خیابان ری بودند. ایشان از خیابان آبشار از منزل خود با پای پیاده قبل از طلوع فجر به راه می‏افتادند و حوالی طلوع فجر به مدرسه مروی در می‏آمدند و نماز صبح را در یکی از حجره‏های مدرسه برگزار می‏کردند. سپس با نوشیدن چای که یکی از شاگردان او برایش تهیه می‏دید، تدریس ایشان در پرتو روشنایی چراغ آغاز می‏شد، تا آنکه نور چراغ، نوبت خود را به پرتو آفتاب می‏سپرد و تا حدود هشت صبح، این درس ادامه می‏یافت.

برای ما عجیب می‏نمود که استاد، قبل از طلوع فجر این همه راه را پیاده درمی‏نوردیدند و در مدرسه حاضر می‏شدند و ما برای شرکت در درسی که در کنارمان آماده بود و در چنان ساعاتی، احساس دشواری می‏کردیم، ولی استاد، آن هم پس از خستگی راه، شاداب‏تر به نظر می‏رسد».

اهتمام شهید مطهری به حجاب بانوان در دانشکده

سیدمحمدباقر حجتی، یکی از شاگردان استاد شهید مطهری در خاطره‏ای نقل می‏کند:

«در یکی از سال‏هایی که شمار داوطلبان ورود به دانشکده الهیات ـ در زمان قبل از انقلاب ـ رو به افزایش نهاده بود، تعداد بسیاری از آنان را دختران و زنان بی‏حجاب تشکیل می‏داد. استاد شهید مطهری که این مطلب را قبلاً پیش‏بینی کرده بودند و از آن‏جا که سخت تلاش می‏کردند که فضای دانشکده با ورود زنان بی‏حجاب آسیب نبیند، در یکی از جلسه‏های شورا پیشنهاد کردند که دختران و زنانی که می‏خواهند در این دانشکده به تحصیلات خود ادامه دهند، باید با پوششی شرعی باشند، وگرنه دانشکده از پذیرش آنان برای ادامه تحصیل، معذور است. این پیشنهاد، مورد تصویب اعضای شورا و رئیس وقت دانشکده ـ که شخصیتی آرام و متین بود و به استاد، بسیار احترام می‏گذاشت ـ قرار گرفت.

قبل از شروع کنکور اختصاصی دانشکده، استاد گران‏مایه، تعداد زیادی روسری تهیه کردند و در روزهایی که در رسانه‏های گروهی از کشف حجاب تعریف و تمجید می‏کردند، تعدادی از این روسری‏ها را به نگهبان درب جنوبی و تعدادی دیگر را به نگهبان درب شمالی دانشکده سپردند و به آنها فرمودند: به هر داوطلب زن که بدون حجاب وارد دانشکده می‏شود، یکی از این روسری‏ها را هدیه کنید تا بدون حجاب، به دانشکده‏ای که بسان یک مکان مقدس اسلامی است، وارد نشود.

از این روسری‏ها استقبال خوبی به عمل آمد، تا آن‏جا که بیشتر خانم‏هایی که برای شرکت در امتحان ورودی به دانشکده آمده بودند، با حجابی کامل یا نسبی دیده شدند. گرچه این عمل در زمان حاضر ساده به نظر می‏رسد، در آن روزگاران قبل از انقلاب، کاری دشوار و خطرناک و بسان وارد کردن دست برهنه در لانه زنبور بود که کسی در خود، جرئت چنین کاری را نمی‏دید».

.

کمک در کارهای منزل و احترام به همسر

همسر شهید مطهری درباره همکاری استاد در کارهای منزل و احترام ایشان به همسر چنین می‏گوید:

«در مدت 26 سالی که با ایشان زندگی کردم، همیشه با یک حالت تواضع و آرامش با من رفتار می‏کردند. یادم نمی‏آید که هیچ وقت از ایشان ناراحتی و رنجی دیده باشم. بسیار باگذشت و مهربان بودند و به آسایش و راحتی من و بچه‏ها اهمیت می‏دادند. آن‏قدر با من صمیمی و نزدیک بودند که رنج و ناراحتی مرا نمی‏توانستند تحمل کنند. ایشان از تمام مسائل خانه خبر داشتند و در بیشتر کارها به من و بچه‏ها کمک می‏کردند. بیشتر صبح‏ها چای درست می‏کردند. در تمام طول زندگی، به یاد ندارم که به من گفته باشند یک لیوان آب به ایشان بدهم.

یادم هست، یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روز با یکی از دوستانم به تهران برگشتم. نزدیکی‏های سحر بود که به خانه رسیدم. وقتی وارد خانه شدم، دیدم همه بچه‏ها خواب هستند، ولی آقا بیدار است. چای حاضر کرده بودند، میوه و شیرینی چیده و منتظر من بودند.

یک وقت هم، من و ایشان به سفر کربلا رفته بودیم. وقتی به خانه برگشتیم، دو سه تا از بچه‏ها خواب بودند. ایشان ناراحت شدند و با بچه‏ها دعوا کردند که چرا وقتی مادرتان از سفر کربلا برگشته، همه شما به استقبال نیامدید؟!»

کمک به محرومان و مستضعفان

سیدمحمود مدنی، یکی از یاران وفادار استاد شهید مطهری نقل می‏کند:

«من از استاد خاطرات زیادی دارم؛ از بزرگواری این مرد و از کمک‏هایش که به محرومین می‏کرد و همیشه مرا شگفت‏زده می‏ساخت. یک روز، به من خبر دادند که مریضی در فلان بیمارستان خوابیده و وضع مادی پدرش نیز خوب نیست. من آمدم و جریان را به آقای مطهری گفتم. ایشان گفتند: هر وقت از این مریض‏ها دیدی، به من بگو. گفتم: خیلی خوب. آمدم، مریض را دیدم. پول هم بردم و اتفاقاً همان روز بنا بود از بیمارستان مرخص شود. تمام مخارج بیمارستان را استاد داد و مرا مأمور کرده بود که پول را به بیمارستان بدهم و آن مریض را از بیمارستان مرخص کنم.

یک روز دیگر، در یک خیابان فرعی کم‏عرض می‏رفتیم. تقریباً وسط‏های خیابان بودم که دیدم پدری فرزندش را به دوش می‏کشد. آقای مطهری گفتند: آقای مدنی، نگه‏دارید. من ایستادم، پیاده شدم و پیش مرد رفتم و گفتم: آقا بیایید اینجا. مرد پیش ما آمد. استاد پرسید: پدر! چرا بچه‏ات را به دوش می‏کشی؟ چه شده است؟ ناراحتی‏اش چیست؟ مرد گفت: بچه‏ام مریض است و پیش هر دکتری که می‏برم، جوابم می‏کند. پول هم ندارم که او را در یک بیمارستان بستری کنم، کسی را هم ندارم. استاد پرسید: منزلت کجاست؟ و بعد اضافه کردند: راضی هستی فردا من بچه‏ات را در بیمارستان بستری کنم؟ مرد گفت: بله، از خدا می‏خواهم.

استاد گفتند: فردا صبح، همین آقا می‏آید به منزل شما. حالا برویم، منزل را نشان بده که فردا بیاید و بچه‏ات را به بیمارستان ببرد. صبح روز بعد، پدر و پسر را سوار ماشین کردم و به بیمارستان بازرگانان، در خیابان بلوار بردم. وقتی به بیمارستان رسیدم، دیدم دکتر دم در بیمارستان ایستاده است و به نگهبان اشاره می‏کند که به داخل بیاورشان. بچه را با سفارشی که استاد به رئیس بیمارستان کرده بود، در بیمارستان بستری کردند و بعد از حدود پانزده روز، مداوا شد. آن‏گاه استاد، مقداری پول به من دادند و من به بیمارستان رفتم و مخارج بیمارستان را پرداخت و بیمار را مرخص کردم.

همچنین به یاد دارم در اوایل انقلاب که برای مدتی، هیچ امنیت جانی برای استاد وجود نداشت و استاد شرایطی بحرانی را پشت سر می‏گذاشتند، روزی ایشان ـ که در منزل یکی از رفقایش بود ـ مرا صدا کردند و گفتند: آقای مدنی، بیا کاری با تو دارم! و در آن اوضاعی که هر لحظه امکان داشت بریزند توی خانه و دست به قتل و کشتار بزنند، چند تا پاکت به من دادند و گفتند: آقای مدنی، شما آن مأموریت‏هایی را که داشتی، برو. پول‏ها را به من دادند که به مستضعفین بدهم و گفتند: برو اینها را بده که یک موقع در مضیقه نباشند».

احترام به پدر و مادر

مجتبی مطهری، فرزند شهید مرتضی مطهری می‏گوید:

«خاطرم می‏آید که زمانی پدرم فرمود: گه‏گاه که به اسرار وجودی خود و کارهایم می‏اندیشم، احساس می‏کنم که از مسائلی که سبب خیر و برکت در زندگی‏ام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده است، احترام و نیکی فراوان بوده است که به پدر و مادر خود کرده‏ام، به ویژه در دوران پیری و هنگام بیماری، که افزون بر توجه معنوی و عاطفی، تا آن‏جا که توانایی‏ام اجازه می‏داد، از نظر هزینه و مخارج زندگی به آنان کمک و مساعدت کرده‏ام.

همچنین به یاد دارم که مادرم می‏گفت: مادر آقای حاج شیخ مرتضی مطهری، میان عروس‏هایش، به من لطف و عنایتی ویژه داشت و این لطف، به خاطر علاقه خاصی بود که به فرزند دل‏بندش شیخ مرتضی داشت. اما این علاقه و محبت مادر و فرزند، دو طرفه بود. در آغاز جوانی، روزی گله کوچکی از مادر ایشان کردم و ایشان به شدت ناراحت شدند. من از آن‏جا به میزان علاقه و احترام خاص استاد به مادرشان پی بردم و دیگر هرگز در این‏باره سخن نگفتم.

استاد شهید، در برابر پدر بزرگوار خویش نیز تواضع و احترام خاصی داشتند و خلاصه آنکه، در موقع روبه‏رو شدن با پدر و مادر، دست آنان را می‏بوسید.

ایشان می‏گفتند: انسان نباید هیچ‏گاه از سخن پدر و مادرش ناراحت و دل‏گیر بشود. والدین، همیشه خیر و سعادت فرزند را می‏خواهند».

مطالعه و تحقیق

مجتبی مطهری، فرزند استاد شهید مرتضی مطهری درباره اهتمام استاد به امر مطالعه و تحقیق می‏گوید:

«از ویژگی‏های پدر بزرگوارم، این بود که به مطالعه و تحقیق علاقه شدیدی داشت و از وقت و عمرشان، کمال استفاده را می‏کرد. در یکی از روزهایی که به کتابخانه ایشان رفته بودم و با کنجکاوی و دقت به کتاب‏های ایشان نگاه می‏کردم، پدرم به من گفت: مجتبی! من در طول عمرم، خیلی کتاب خوانده‏ام و رشد و کمال علمی خود را نیز تا حدی مرهون همین مطالعه و تفکر می‏دانم.

ناگفته نماند که پدرم در طول روز، 8 تا 10 ساعت را به تفکرو مطالعه می‏گذراند. در دانشکده الهیات، اتاق مخصوصی داشت که ساعت‏های آزاد و غیردرسی خود را در آنجا به تحقیق و تفکر می‏گذراندند. یادم هست زمانی که دانشجوی الهیات بودم، پدر بزرگوارم به من گفت: مجتبی! انسان باید این‏طور از وقت و عمر خویش استفاده کند».


منبع : سرگذشت‏هایی ویژه از زندگی استاد مطهری (طوبی :: اردیبهشت 1386، شماره 17)

رسول نقیبی

تهیه و تنظیم گروه حوزه علمیه