تبیان، دستیار زندگی
سید بن طاووس در 641 وارد زادگاهش ، حله شد و اندكی پس از استقرار در حله در سه شنبه ، هفدهم جمادى الثانى همان سال راه نجف پیش گرفته ، همراه دوست ارجمندش سید محمد بن محمد آوى به زیارت امیرمومنان حضرت على (علیه السلام) شتافت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وادى تجلى

h'/j *,dj

كوچه هاي وصل

رؤ ياى بيداران

در محفل مردگان

نامه اى از دوزخ

كوچه هاى وصل

سيد بن طاووس در 641 وارد زادگاهش ، حله شد  و اندكي پس از استقرار در حله در سه شنبه ، هفدهم جمادى الثانى همان سال راه نجف پيش  گرفته ، همراه دوست ارجمندش سيد محمد بن محمد آوى  به زيارت اميرمومنان حضرت على (عليه السلام) شتافت . اين سفر را بى ترديد بايد در شمار پربارترين سفرهاى زندگى سيد جاى داد. آنها شب را در روستايى كه دوره ابن سنجار ناميده مى شد، گذرانده بامداد حركت كردند و ظهر روز چهارشنبه به نجف گام نهادند .

سيد بن طاووس و محمد بن محمد آوى در شب پنج شنبه نوزدهم جمادى الثانى جلوه هايى از حقيقت مى يابند. سيد در بيدارى مجذوب قطب نيرومند الهى شده آثار رحمت ويژه پروردگارش را احساس مى كند. و محمد آوى نيز سيماى رؤيايى وصول سيد بن طاووس به عنايت خاصه حق را در خوابى شگفت ، مشاهده كرده ، پس از بيدارى ، پرده از آن برداشت.

سيد بن طاووس سحرگاهان خشنود از عنايات ويژه رحمانى نماز شب گزارده ، پگاه پنج شنبه ديگر بار در حرم امام على (عليه السلام) حضور يافت . در اين مكان مقدس امواج حقايق فرامادى چنان بر وى هجوم آورد كه همه وجودش در ارتعاشى كنترل ناشدنى فرو رفت . شيداى مجذوب حله شرح آن لحظه هاى ملكوتى را چنين بيان كرده است :

(پگاه پنج شنبه چون ديگر روزها به حريم نورانى مولايم على (عليه السلام) وارد شدم در آن جايگاه رحمت پروردگار، توجه مقدس حضرت اميرمؤمنان و انبوه مكاشفات چنان مرا در برگرفت كه نزديك بود بر زمين فروافتم . پاها و ديگر اندامم در ارتعاشى هولناك ، از كنترل بيرون شدند و من در آستانه مرگ و رهايى از سراى خاكى پر رنج قرار گرفتم . در اين حالت فرامادى ، پروردگار به احسان خويش حقايق را بر من نماياند. شدت بى خودى در آن لحظات به اندازه اى بود كه چون محمد بن كنيله جمال از كنارم گذشته ، سلام كرد، توان نظر كردن به او و ديگران را نداشتم و وى را نشناختم . پس از حالش پرسيدم ، او را به من شناساندند. )

آخرين مكاشفه عارف وارسته آل طاووس در سفر به نجف شمرده نمى شد. بلكه چنانكه خود گفته است : حالت ياد شده برايش ديگر بار نيز پديد آمد.

در اين سفر مقدس ، سيد محمد آوى ، كه سيد بن طاووس ميان خود و او پيوند برادرى برقرار ساخته بود، نيز از امواج حقايق بى بهره نبود. او در فرازى از گفته هاى خويش پرده ها پس زده ، گوشه اى از ديده هايش را چنين بازگو كرد: در بستر آرميده بودم كه شخصى پاى در رؤ يايم نهاده ، گفت : خواب ديدم سيد بن طاووس ، تو (سيد محمد آوى ) و دو نفر ديگر سواره ايد و همگى به آسمان صعود مى كنيد.

پرسيدم : مى دانى آن سواران ديگر، چه كسانى بودند؟

مرد پاسخ داد: نه ، آنها را نشناختم .

پس سيد بن طاووس كه گويا كنارم ايستاده بود، گفت : آن مولايم مهدى (عليه السلام) است .

هر چند تكيه بر رؤ ياها در زندگى دانشور ارجمندى چون سيد جايى نداشت ول چنين خوابى ، از عارفى چون آوى ، در حريم پاكمردى چون اميرمؤمنان نمى توانست دور از حقيقت باشد به ويژه آنكه انبوه مكاشفات سيد بن طاووس و برادر وارسته اش محمد آوى كه بى ترديد پروازى واقعى به آسمان آبى تجرد شمرده مى شد، دليلى روشن بر درستى آن رؤ ياى خجسته بود. بدين سبب سيد بر صدق خواب برادرش گواهى داده ، بعدها آن را در رساله (المواسعه و المضايقه ) ثبت كرد.

رؤ ياى بيداران

هفت روز پس از ديدار با عبدالمحسن ، روز دوشنبه سى ام جمادى الثانى 641 سيد پارسايان عراق همراه محمد بن محمد آوى رهسپار كربلا شد تا از حريم آسمانى حضرت سيدالشهدا بهره مند شود. در اين سفر ديدار يكى از آشنايان و سخنان دوستانه وى سيد بن طاووس را در شگفتى فرو برد.

بهتر آن است كه شرح راز سر به مهر سحرگاه سه شنبه اول رجب 641 را از زبان بزرگمرد عرصه ايمان ، ابوالقاسم على بن موسى بشنويم :

(در سحر شب سه شنبه نخستين روز ماه رجب المبارك 641 با محمد بن سويد... ديدار كردم او خود رشته سخن را در دست گرفته ، بى مقدمه گفت : در شب شنبه بيست و يكم جمادى الثانى در خواب مشاهده كردم كه با گروهى در خانه نشسته ايم و رسولى نزد تو - سيد كه در آن جمع بودى - آمده ، مى گويد از سوى صاحب عصر عليه السلام است . برخى از حاضران در جمع گمان كردند كه آن شخص فرستاده صاحبخانه به سوى تو است ولى من دريافتم كه او از جانب صاحب الزمان آمده است . پس دو دستم را شسته وضو ساختم و نزد فرستاده مولاى ما حضرت مهدى (عليه السلام) رفته ، نامه اى نزد رسول يافتم ، نامه اى از سوى امام عصر براى تو.

بر آن نامه سه مهر بود، من نامه را با دو دست گرفته ، به تو دادم.

آنگاه محمد بن سويد پرسيد: مطلب چيست ؟ چه اتفاقى افتاده ، رؤ يا چه تعبيرى دارد؟

سيد گفت : او - محمد بن محمد آوى - برايت بازگو مى كند. آنگاه در انديشه فرو رفت و شگفتى همه وجودش را فرا گرفت . او بدين موضوع مى انديشيد كه چگونه در همان شب 21 جمادى الثانى كه رسول امام عصر (عليه السلام) در حله نزد وى بود، محمد بن سويد در رؤ يا از اين راز سترگ آگاه شده است .)

در محفل مردگان

حضور عارف مجذوبى چون سيد در حله ، براى علاقه مندان كمال فرصتى الهى بود. دانشوران و توده مردم هر يك به ديدارش شتافته ، به فراخور ظرفيت خويش از درياى بى پايان معنويتش بهره مند مى شدند. روزى در بستانى بر خاك نشسته بود كه يكى از آشنايان به ديدارش آمده ، گفت : حالت چگونه است ؟

سيد پاسخ داد: چگونه باشد حال كسى كه مردارى بر سر و مردارى بر دوش ‍ افكنده ، مردگان فراوان اجزاء پيكرش را احاطه كرده انده ، پيرامونش ‍ مردگانى فرو افتاده اند و برخى از اعضاى بدنش پيش از مرگش ‍ مرده اند.

مرد با شگفتى پرسيد: من در اينجا مرده اى نمى بينم ، چگونه چنين سخنى بر زبان مى رانى ؟

سيد بن طاووس گفت : آيا نمى دانى عمامه ام از كتان است . زمانى گياهى شاداب و از زندگى برخوردار بود ولى اينك مرده است . لباسم از پنبه بافته شده ، پنبه اى كه زمانى زنده و خرم مى نمود ولى امروز در شمار مردگان جاى دارد. كفشهايم از پوست حيوانى است كه روزى زنده بود اما اكنون مرده است . پيرامونم پوشيده از گياهانى است كه فصلى پيشتر سبز و خرم ، از زندگى بهره مى بردند ولى اينك خشك شده ، به بى جانان پيوسته اند.

سپيدى موهاى سر و رو و چهره ام را مى بينى ؟ اين موها روزگارى مشكى و جوان مى نمودند اما امروز جوانى و سياهى كه نشانه زندگى شاداب بود از ميان رفته است و هر يك از اعضاى پيكرم اگر در راه فرمانبرى از خداوند به كار نرود، چون مردگان خواهد شد.

مرد با اين پند سيد شگفت زده ، از خواب غفلت بيدار شد.

نامه اى از دوزخ

يكى از فرمانروايان در نامه اى از دانشمند عارف حله خواست تا به كاخش  شتافته ، با وى ملاقات كند. سيد در پاسخ چنين نگاشت :

آيا كاخى كه در آن زندگى مى كنى از ديوار، آجر، زمين ، فرش يا چيز ديگرى كه براى خداوند و در راه رضاى او ساخته شده باشد، بهره مى برد تا من آنجا حضور يافته ، بر آن نشينم يا بدان نگاه كنم و ديدارش برايم آسان باشد؟

آگاه باش : آنچه در اوايل عمر مرا به ملاقات سلاطين وادار مى كرد، اعتماد بر استخاره بود. ولى اينك به بركت نورهايى كه پروردگار به من عنايت كرده ، از رازهايى آگاهى يافته ام و مى دانم كه استخاره در مانند اين كارها دور از حق و صواب است ....

وزيرى ديگر نيز در نامه اى از عارف مجذوب حله تقاضاى ملاقات كرد. سيد كه از ديدار با ستمگران گريزان بود، پاسخ داد:

(...من نه تنها از ملاقات با شما معذورم بلكه براى نيازهاى تهيدستان نيز نمى توانم با تو مكاتبه كنم زيرا از سوى پروردگار و رسولش و پيشوايان دين عليهم السلام وظيفه دارم تا هنگامى كه بدين حالت هستى حتى به رسيدن نامه ام به تو نيز راضى نبوده ، آن را دوست نداشته باشم و نيز وظيفه دارم تا پيش از رسيدن نامه ام بركناريت از اين مقام را اراده كرده ، خواستار باشم)


تهیه و  تنظیم: فریادرس گروه حوزه علمیه