شهید نواب صفوی به روایت همسر (۳) - بخش پایانی
بخش قبلی را اینجا ببینید
- روز شهادت نواب بر شما و مردم چه گذشت؟
همه فکر میکردند نواب تبرئه یا به حبس ابد محکوم میشود، که اگر چنین میشد کمتر از یکسال شهید نواب از زندان آزاد میشدند، زیرا مردم برای نواب خودکشان میکردند.
بعدازظهر آمدیم سر مزار آقای نواب. عدهای کثیری از مردم تهران و سراسر کشور، همه داغدار نواب بودند. من همینطور که آمدم، افتادم روی قبر و بنا کردم به گریه کردن. در همین حال یک سربازی بیادب با چکمه خود به پای من زد و گفت: بلند شو نمیخواد گریه کنی. تا این جمله را شنیدم انگار یک کوره باروت را منفجر کردند.
ایستادم و فریاد زدم: «آری خاندان آل محمد - صلی الله علیه و آله - را هم بنیامیه همینگونه تسلیت دادند. ای پسر پهلوی، یزید! چه خوب ثابت کردی از چه قوم و سلسلهای هستی. نیمه شب فرزندان آل پیغمبر - صلی الله علیه و آله - را به جرم حقگویی و دینداری میکشی و تصور میکنی همیشه میتوانی جابرانه حکومت کنی. هیهات ای پسر پهلوی، یزید! آیا ندیدی پدرِ جنایتکارت با آن همه جنایت و ذلت و بدبختی و نکبت به درک واصل شد؟
ای پسر پهلوی، یزید! از شهادت و اسارت، ما را میترسانی؟ در حالی که شهادت از اجداد ما و اسارت از عمه زینب - سلام الله علیها - به ما ارث رسیده. به خدا سوگند اگر تمام مردان ما را بکشی، ما زنها حاضریم در مقابل شما، دشمنان اسلام، بایستیم.
نواب میگفت: «اینجا کشور ناب محمد - صلی الله علیه و آله - است. احکام مقدس اسلام باید جاری شود.»
نواب میگفت: «یک قاضی دادگستری که شب تا صبح شکم نحسش را پر از مشروبات الکلی کرده، فردا چگونه پشت میز قضاوت مینشیند و قضاوت میکند؟»
«سلام به تو ای نواب عزیز. سلام به توای آزاده خدا، کشته شده راه حق. آفرین بر تو و آفرین به یاران باوفایت که خوب در راه حق عشقبازی کردید. نواب عزیز همیشه میگفتی: ای کاش جدم رسول الله را یاری میکردم. چه خوب یاری کردی جدت رسول الله را. پروردگارا! این قربانیان را به کرامتت از ما بپذیر.» و هر جملهای که من میگفتم مردم الهی آمین میگفتند و گریه میکردند و نظامیان هم گریه میکردند.
اشاره به نظامیان گفتم: «ای قوم بنیامیه که ایستادهاید مرا مینگرید و میگریید، گریه کنید که اشک ندامتتان هرگز نخشکد».
من آرزوی کشته شدن داشتم و نفرین میکردم و مردم میگفتند: الهی آمین! دست خودم نبود. کلام را معلوم نبود کی در زبان من جاری میکرد.
خدا میداند در روز شهادت نواب، بین صد هزار نفر جمعیت و ۲۸ کامیون مسلح که مزار نواب را محاصره کرده بودند، یک ساعت و نیم سخنرانی کردم که سبب تعجب همه شده بود.
- بازتاب سخنرانی شما بر سر مزار شهید نواب چگونه بود؟
یکی از علمای بزرگ تهران رفته بودند پیش پدرم و به ایشان گفته بودند: آقای نواب احتشام من خطبه حضرت زینب - سلام الله علیها - را در کتابها خوانده بودم، ولی امروز با چشم خودم دیدم که شبیه شما چه سخنرانی کرد، بلاتشبیه مثل عمه ایشان حضرت زینب - سلام الله علیها - سخنانی گفتند که همه را به تعجب وا داشته بود.
در روزنامهها آن زمان هم نوشته بودند سخنرانیهای همسر نواب صفوی مردم را آماده انقلاب کرده و سخنان آتشین همسر نواب شوری به پا کرده که ممکن است مردم انقلاب کنند.
- بعد از شهادت نواب صفوی باز هم مورد آزار و اذیت قرار گرفتید؟
بعد از شهادت نواب خیلی اذیت شدم اما دیگر کعبه عشق من سر قبر شهید نواب بود و آنقدر صورتم را روی قبر میگذاشتم و گریه میکردم که به جدم زهرا - سلام الله علیها - خاک زیر صورتم گل میشد، و با ایشان صحبت میکردم و میگفتم از مسائلی که بعد از شهادت نواب بر سرم آمده بود. بعضی اوقات احساس میکردم از درون قبر یک حرفی با من زده میشد که این برای من التیامبخش بود.
من هر روز که بر سر مزار شهید نواب میآمدم، یک مسافتی را باید پیاده میآمدم و دشمنان اسلام میگفتند زن نواب هم دارد انقلاب میکند، پس باید کشته شود. در همین مسافت، دشمنان اسلام نقشه قتل مرا کشیده بودند که یکی از دوستان پدرم خبر داد مدتی سر قبر شهید نواب نیایم، خطر دارد.
حتی یکی از اقوام خواب دیده بود: «شهید نواب در خواب گفته به نیره سادات بگوید مدتی سر خاک من نیاید»
حتی دخترانم هم مورد اذیت و آزار قرار میگرفتند. دخترم بعدها اعتراف کردند وقتی کلاس دوم ابتدایی بود، ناظم، زمانی که بچهها به سر کلاس میرفتند او را به دفتر میآورد و با لبه تیز خطکش فلزی هر روز ۱۰۰ ضربه به دست ایشان میزده که ایشان نه گریه میکرده، نه به کسی میگفته است.
- تربیت فرزندان به تنهایی بدون حضور شهید نواب صفوی برای شما سخت نبود؟
سه فرزند از شهید نواب صفوی به یادگار مانده است که فرزند اول در زمان شهادت پنج ساله، فرزند دوم دو ساله و فرزند سوم سه ماه پس از شهادت نواب به دنیا آمد که هر سه دختر هستند به نامهای [ایشان] فاطمه، زهرا، صدیقه که پدرم اسم فرزند آخرم را معصومه گذاشته اما چون شهید نواب اسم صدیقه را دوست داشتند من اسم ایشان را صدیقه گذاشتهام و دختران شهید نواب از لحاظ شخصیتی هر کدام سیره پدر را برگزیدهاند.
خودم از آنجایی که پدرم مبارز بود، این روح مبارزه نیز در من وجود داشت و از سویی مکتب شهید نواب نیز انسانساز بود و در عرصه زندگی همیشه خاطرات شجاعتها و مبارزات او را برای فرزندان بازگو میکنم.
بچهها نیز با همان روحیه، تربیت شده و شجاع هستند؛ از چیزی نمیترسند و از کودکی اهل مبارزه بودند.
وقتی قرار شد که مأموران آموزشی از تهران برای بازدید به مدرسه دخترم بیایند (آن زمان در شهرستان بودیم)، دخترم که در آن زمان کلاس سوم ابتدایی بود و حجاب به او واجب شده بود، به معلمش گفته بود که اگر مرد به کلاس ما بیاید من چادر سر میکنم و مسؤولان آموزشی نیز به او گفته بودند که نمیشود چادر سرکنی؛ چرا که این مدرسه دولتی است و برخلاف قانون است.
با این حال، دخترم وقتی که مردان به کلاس میآیند چادر میپوشد و وقتی مأموران از او سؤال میکنند که چرا چادر داری، جواب میدهد که طبق دستور خداوند و آیات قرآن و دستورات پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - چادر بر من واجب است.
درحال حاضر نیز فرزندانم، با سبک تربیتی نواب، نسبت به دنیا بیاعتنا بوده و باسخاوت هستند، بهگونهایکه هر چه دارند در راه خدا انفاق میکنند و خودشان مانند طبقه پایین اجتماعی زندگی میکنند چرا که روح پدرشان در وجود آنها زنده است.
به فرزندانم میگفتم که خون پدرتان در راه اسلام ریخته شده و خدا را قسم میدهم اگر بچههای من بخواهند از مرز الهی خارج شوند و راه غیر تو را بروند اینها را بمیران؛ چرا که مرگ اینها برای من آسانتر از بیدین شدنشان است و بچههایم با همان دستهای کوچک کودکانه آمینگویان این دعای من بودند.
- مهمترین توقع خانوادههای شهدا از نسل جوان برای پاسداشت و زنده نگه داشتن یاد شهدا چیست؟
دین برای انسان دارای اهمیت است؛ چرا که به منزله عمود خیمه زندگی است. اگر این عمود برداشته یا ضعیف شود، خیمه سقوط میکند و به همین دلیل همه جوانان باید دین خدا را بر هر چیزی ترجیح بدهند و دقت کنند به سمت کسانی که میخواهند دین را بگیرند و جامعه را به انحراف بکشند نروند و فقط پیرو کسی باشند که خداشناسی را به آنان نشان بدهد.
دشمن، همیشه مراقب است و میخواهد نفوذ کند و ضربه وارد سازد و این در حالی است که تنها چیزی که عظمت دارد، اسلام است.
نسل جوان باید از مکاتب درست دینی استفاده کند و مراقب مکاتب انحرافی، که قصد دور کردن نسل جوان از دین را دارند، باشند و از سویی باید بدانند که خودِ دین، هدایتگر است و اگر کسی بخواهد، هدایت نیز خواهد شد.
به راستی کسی که در راه خدا قدم برمیدارد، بازنمیماند؛ چرا که خداوند، خودش درهای هدایت را برای جستوجوگران دین باز میکند.
منابع:
خبرگزاری تسنیم
خبرگزاری فارس